مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

آموزشی - فرهنگی - قرآنی
مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

۲۱ مطلب با موضوع «ستاره ها» ثبت شده است

۱۴
آذر

 

#سبک_زندگی_شهدا

🤔 دفتر خودسازی زینب

مادر این شهید ۱۴ ساله درباره دفتر خودسازی زینب، این گونه روایت می‌کند:
زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که ۲۰ مورد داشت؛ از نماز به موقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن، خواندن نماز شب، نماز غفیله و نماز امام زمان(عج)، ورزش صبحگاهی، قرآن خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سوره‌های قرآن کریم، دعا کردن در صبح و ظهر و شب، کمتر گناه کردن تا کم‌خوردن صبحانه، ناهار و شام.

دخترم جلوی این موارد ستون‌هایی کشیده بود و هر شب بعد از محاسبه کارهایش جدول را علامت می‌زد؛ من وقتی جدول را دیدم به یاد سادگی زینب در پوشیدن و خوردن افتادم به یادآن اندام لاغر و نحیفش که چند تکه استخوان بود، به یادآن روزه‌های مداوم و افطارهای ساده، به یاد نماز شب‌های طولانی و بی‌صدایش، به یاد گریه‌های او در سجده‌هایش و دعاهایی که در حق امام خمینی(ره) داشت.

فعالیت‌‌های مذهبی زینب، مورد غضب منافقین قرار گرفته بود زیرا با آن سن کم کتاب های شهید مطهری را می خوانده و در محافل عمومی و آموزشی با کمونیست ها و منافقین بحث می کرده و رسوایشان می ساخته است.

کوردلان منافق در آخرین نماز مغرب اسفند­ماه سال ۱۳۶۰ هنگام بازگشت از مسجد اورا ربودند؛ سپس با گره زدن چادرش اورا خفه کرده و مظلومانه به شهادت رساندند.
پیکر مطهر زینب، سه روز بعد پیدا شد و با پیکرهای غرقِ به خون ۳۶۰ شهید عملیات «فتح‌المبین» در اصفهان تشییع ودر گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.

 

به یاد همه شهدا، به ویژه شهیدان مظلوم شهید زینب کمایی و شهید محسن فخری زاده با قرائت فاتحه و صلوات ...

۳۱
خرداد

ای حیات! با تو وداع می کنم، با همه ی مظاهر و جبروتت. ای پاهای من! می دانم که فداکارید! و به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت_صاعقه وار_ به حرکت در می آیید; اما من آرزویی بزرگ تر دارم.

 

31 خرداد سالروز شهادت شهید چمران پرامی باد


🔹امام خمینی رحمةالله علیه: مثل چمران بمیرید...

 

 

🔹مقام معظم رهبری امام خامنه ای: باید دنبال پرورش چمران ها بود...؛ مرحوم شهید چمران حقاً یک نمونه و مظهری بود از آن چیزی که انسان دوست میدارد تربیت جوانان ما و دانشگاهیان ما به آن سمت حرکت کند ...

 

 

❤️ دست نوشته هایی از مناجات شهید چمران:

💢 ‏ای زمین تو شاهدی که خون از بدنم جاری بود و با خاکهای پاک تو گلی گلگون بوجود آورده بود، احساس می­کردم عاشورا است و من در حضور حسین(ع) میجنگم و او چابکی و زبردستی مرا تحسین میکند و از تپش بی­ پایان من، و قربانی شدن در بارگاه عشق آگاهی دارد.

❇️ ‏من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که در راهش تحمل کرده است پاداش میدهد وارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است و میبینیم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده­ اند علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است ...
 

 

سخنانی زیبا از شهید بزرگوار، شهید چمران :

 

آنان که به من بدی کردند ، مرا هشیار کردند
آنان که از من انتقاد کردند ، به من راه و رسم زندگی آموختند
 آنان که به من بی اعتنایی کردند ، به من صبر وتحمل آموختند
آنان که به من خوبی کردند ، به من مهر و وفا ودوستی آموختند
 پس خدایا :
 به همه ی آنانی که باعث تعالی دنیوی واخروی من شدند ،
خیر ونیکی دنیا وآخرت عطا بفرما.

 

 

خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقل توجیهشان می‌کنم ببخش!‏

 

 

ای دست های من! قوی و قوی تر باشید.
ای چشمان من! تیزبین باشید.
ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن.

 

 

خدایا، هنگامی که شیپور جنگ طنین انداز می شود،

قلب من شکفته شده به هیجان در می آید زیرا جنگ مرد را از نامرد مشخص می کند.

 


می گویند تقوا از تخصص لازم تر است، آ نرا می پذیرم،

اما می گویم: آن کس که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد، بی تقواست.
 

۱۵
مرداد

۱۱
تیر

۱۶
دی

۱۱
دی

۱۰
دی

چشم آلوده کجا، دیدن دل دار کجا؟

دل سرگشته کجا، وصف رخ یار کجا؟

کاش در نافله ات نام مرا هم ببری

که دعای تو کجا، عبد گنه کار کجا؟

۱۹
مهر

۲۳
شهریور

۰۸
شهریور

زندگینامه

محمد علی رجایی در ۲۵ خرداد ۱۳۱۲ هجری شمسی در قزوین به دنیا آمد. پدر او عبدالصمد نام داشت و از کسبه و بازرگانان قدیم قزوین و تهران بودند و چهار سال پس از تولدش در ۱۹۳۷ (۱۳۱۶) درگذشت. محمدعلی از این به بعد با مادر و برادرش زندگی می‌کرد.


                                                       

  

او تحصیلات ابتدایی را در قزوین تمام کرد و در ۱۳ سالگی به تهران رفت و از روی خودساختگی که در شخصیت او بود به کار و فروشندگی که در آن دوران بسیار مرسوم بود در نزدیکی محل کار برادر در جنوب شهر مشغول شد و بر خلاف دیدگاه عوام هیچگاه در فقر و تنگدستی زندگی نکرد. در ۱۷ سالگی به آموزشگاه گروهبانی نیروی هوایی رفت و در حین تحصیل با احزاب و گروه‌های سیاسی مخالف شاه (همچون فداییان اسلام) آشنا شد و در جلسات سید محمود طالقانی شرکت می‌کرد. او در این دوران از طرفداران محمود طالقانی بود و در ضمن حضور در ارتش، مخفیانه با فداییان اسلام فعالیت می‌کرد.