مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

آموزشی - فرهنگی - قرآنی
مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

۳۱ مطلب با موضوع «حکایت های پندآموز» ثبت شده است

۱۲
دی

 

🤔 تربیت قبل از تولد

 

ملامحمدتقى مجلسى از علماى بزرگ اسلام است. وى در تربیت فرزندش اهتمام فراوان داشت و نسبت به حرام و حلال، دقت فراوان نشان مى داد تا مبادا گوشت و پوست فرزندش با مال حرام رشد کند.

محمدباقر، فرزند ملامحمدتقى، کمى بازیگوش بود. شبى پدر براى نماز و عبادت به مسجد جامع اصفهان رفت. آن کودک نیز همراه پدر بود.
محمدباقر در حیاط مسجد ماند و به بازیگوشى پرداخت. وى مَشک پر از آبى را که در گوشه حیاط مسجد قرار داشت با سوزن سوراخ ‌کرد و آب آن را بـه زمین ریخت.

با تمام شدن نماز، وقتى پدر از مسجد بیرون آمد، با دیدن این صحنه، ناراحت شد. دست فرزند را گرفت و به سوى منزل رهسپار شد.
رو به همسرش کرد و گفت: مى دانید که من در تربیت فرزندم دقت بسیار داشته ام. امروز عملى از او دیدم که مرا به فکر واداشت.
با این که در مورد غذایش دقت کرده ام که از راه حلال به دست بیاید، نمى دانم به چه دلیل دست به این عمل زشت زده است. حال بگو چه کرده اى که فرزندمان چنین کارى را مرتکب شده است؟

زن کمى فکر کرد و عاقبت گفت: راستش هنگامى که محمدباقر را باردار بودم، یک روز وقتى به خانه همسایه رفتم، درخت انارى که در خانه شان بود، توجه مرا جلب کرد. سوزنى را در یکى از انارها فرو بردم و مقدارى از آب آن را چشیدم.

😞 ملامحمدتقى مجلسى با شنیدن سخن همسرش آهى کشید و به راز مطلب پى برد ...
 ▫️▪️▫️

✅ اشاره: اگر در روایات اسلامى تاکید شده که خوردن غذاى حرام هرچند اندک در نُطفه تأثیر سوء دارد به همین جهت است. لذا بزرگان علم تربیت گفته اند:

👈 تربیت قبل از تولد شروع مى شود.

 

منبع: کتاب صد حکایت تربیتی

۱۶
آذر

 

🤔 مسؤولیت پدران
 
روزى عده اى از کودکان در کوچه مشغول بازى بودند.
🌹پیامبر(ص)در حین عبور، چشمش به آنها افتاد و خواست نقش بسیار بزرگ پدران و مسؤولیت سنگین آنها را در رشد کودک به همراهانشان گوشزد کند.

🌹فرمود: واى بر فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان .
اطـرافـیـان پیامبر با شنیدن این جمله به فکر فرو رفتند.
لحظه اى فکرکردند شاید منظور پیامبر، فرزندان مشرکان است که در تربیت فرزندانشان کوتاهى مى کنند.

🔹عرض کردند: یا رسول اللّه، آیا منظورتان مشرکین است ؟

🌹نـه، بلکه پدران مسلمانى را مى گویم که چیزى از فرایض دینى رابه فرزندان خود نمى آموزند و اگـر فـرزنـدانشان پاره اى از مسائل دینى رافراگیرند، پدران آنها، ایشان را از اداى این وظیفه باز مى دارند.

😳 اطرافیان پیامبر با شنیدن این سخن، تعجب کردند که آیا چنین پدران بى مسؤولیتى نیز هستند.

🌹پـیامبر که تعجب آنها را از چهره شان خوانده بود ادامه داد: تنهابه این قانع هستند که فرزندانشان از مال دنیا چیزى را به دست آورند ....
🌹آنگاه فرمود: من از این قبیل پدران بیزار و آنان نیز از من بیزارند.
 

✅ بـیـان : در عـصـر حاضر، دلیل دور بودن و ناآگاهى قشر عظیمى ازکودکان و نوجوانان از مسائل مذهبى، بى توجهى والدینشان به این مساله مهم است.

 

📚 صد حکایت تربیتی/مرتضی بذرافشان

۱۵
آذر

🌀 نکات تربیتی

🍃تـربـیـت فـرزند، مقوله اى سهل و مُمتَنِع است.

🔶سهل است چون اگر به روال طبیعى و تحت ثاثیر فطرت سالم انجام گیرد، نه مشکل خاصى دارد و نه کمبودى.

🔷 ممتنع است زیرا با توسعه زندگى شـهـرنشینى، ارتباطات، تکنولوژى، کانالیزه شدن بسیارى از مجارى تربیتى، آموزشى، اقتصادى، سـیاسى و ... هزاران معضل وموضوع تازه در مسیر تربیت کودکان و نوجوانان و جوانان حادث شده است وبسیارى از خانواده ها به کانون هاى بحران اخلاقى و تربیتى و عاطفى تبدیل گشته اند.

🔷دیـگـر بـى سواد بودن والدین توجیه پذیر نیست .
🔷آنها هرگز نمى توانند مشکلات اخلاقى و عاطفى فـرزنـدانشان را تجزیه و تحلیل کنند و راهى براى اصلاح بیابند.
🔶اینک پدر و مادر باید با مقوله هاى تـربـیـتـى و روان شـنـاسى کودک و نوجوان و جوان آشنا باشند.
🔶در صورت امکان باید با مشاوران صاحب نظر گفتگو کنند و چگونگى ارتباط با فرزندان را زیر نظر آنها تنظیم نمایند.

🔷حداقل کارى که هر پدر و مادرى باید انجام دهد آن است که مسائل ساده و کلى را دربـاره تـربـیـت و برخورد با فرزندان خویش فراگیرد و خود را از فراگیرى و اعمال آنها بى نیاز نداند.

🔷شـیـوه پیامبر اسلام (ص) و ائمه اطهار(ع) در تربیت و ارتباط با مردم، به ویژه باکودکان، این امور سـهـل الوصول و کلى و در عین حال مطابق با فطرت و عقل سلیم رابه ما مى آموزد.

🔶به عقیده ما آنها به خاطر وصل بودن به منبع وحى و داشتن گوهرعصمت، از خطا و لغزش در امان هستند و لذا شیوه اى را که در تربیت کودکان توصیه مى کنند سالم ترین و دست یافتنى ترین روش هاست.
☘️ حکایت هایی که بیان می شود محور آن، شیوه ارتباط والدین با کودکان است و برگرفته از روایات وحکایات برگزیده اى از پـیـامـبر اکرم (ص) و ائمه اطهار(ع) و سالکان راه ایشان ونکته هایى از دوران کودکى بزرگان و ...
است که تا حدى طریقه مواجهه و هماهنگى با دنیاى کودکان را به تصویر می کشد.

 

😉 حکایت های تربیتی

 

 

👦 توجه به کودک

🔹گروهى از کودکان مشغول بازى بودند.
ناگهان با دیدن پیامبر(ص)که به مسجد مى رفت، دست از بـازى کـشـیـدنـد و بـه سـوى حـضـرت دویدند و اطرافش را گرفتند.
🔸آنها دیده بودند پیامبر اکـرم (ص) حسن (ع) و حسین (ع) را به دوش خود مى گیرد و با آنها بازى مى کند.
🔸به این امید، هر یک دامن پیامبر را گرفته مى گفتند: شتر من باش!
🔹پـیامبر مى خواست هر چه زودتر خود را براى نماز جماعت به مسجد برساند، اما دوست نداشت دل پـاک کـودکـان را بـرنـجاند.
🔹بلال درجستجوى پیامبر از مسجد بیرون آمد، وقتى جریان را فهمید خـواسـت بـچه ها را تنبیه کند تا پیامبر را رها کنند.
🔸آن حضرت وقتى متوجه منظور بلال شد، به او فرمود: تنگ شدن وقت نماز براى من از این که بخواهم بچه ها را برنجانم بهتر است .
🔹پیامبر از بلال خواست برود و از منزل چیزى براى کودکان بیاورد.
🔸بلال رفت و با هشت دانه گردو بـرگـشـت.
🔹پـیـامـبـر(ص) گـردوهـا را بین بچه ها تقسیم کرد و آنها راضى و خوشحال به بازى خودشان مشغول شدند.

 

smileyبیان: توجه به نیاز و خواسته های کودک از اصول اولیه تربیت است. آسان ترین و پسندیده ترین راه، راضی کردن کودکان و همان روش متواضعانه پیامبر است که علاوه بر تامین نیاز کودک، به آنها نوعی شخصیت نیز می بخشد.

 

📚 منبع : صد حکایت تربیتی/مرتضی بذرافشان

۳۰
خرداد

👈 بازاری و عابر

 

مردی درشت استخوان و بلندقامت که اندامی ورزیده و چهره ای آفتاب خورده داشت و زد و خوردهای میدان جنگ یادگاری بر چهره اش گذاشته و گوشهٔ چشمش را دریده بود، با قدم های مطمئن و محکم از بازار کوفه می گذشت.
از طرف دیگر مردی بازاری در دکانش نشسته بود. او برای آنکه موجب خندهٔ رفقا را فراهم کند، مشتی زباله به طرف آن مرد پرت کرد.
- مرد عابر بدون اینکه خم به ابرو بیاورد و التفاتی بکند، همان طور با قدم های محکم و مطمئن به راه خود ادامه داد.
همین که دور شد یکی از رفقای مرد بازاری به او گفت: «هیچ شناختی که این مرد عابر که تو به او اهانت کردی که بود؟ ! »
- نه، نشناختم! عابری بود مثل هزارها عابر دیگر که هر روز از جلو چشم ما عبور می کنند، مگر این شخص که بود؟
- عجب! نشناختی؟ ! این عابر همان فرمانده و سپهسالار معروف، مالک اشتر نخعی بود.
- عجب! این مرد مالک اشتر بود؟ ! همین مالکی که دل شیر از بیمش آب می شود و نامش لرزه بر اندام دشمنان می اندازد؟
- بلی مالک خودش بود.

- ای وای به حال من! این چه کاری بود که کردم! الآن دستور خواهد داد که مرا سخت تنبیه و مجازات کنند. همین حالا می دوم و دامنش را می گیرم و التماس می کنم تا مگر از تقصیر من صرف نظر کند.

به دنبال مالک اشتر روان شد. دید او راه خود را به طرف مسجد کج کرد. به دنبالش به مسجد رفت، دید به نماز ایستاد. منتظر شد تا نمازش را سلام داد. رفت و با تضرع و لابه خود را معرفی کرد و گفت: «من همان کسی هستم که نادانی کردم و به تو جسارت نمودم.»

مالک: «ولی من به خدا قسم به مسجد نیامدم مگر به خاطر تو، زیرا فهمیدم تو خیلی نادان و جاهل و گمراهی، بی جهت به مردم آزار می رسانی. دلم به حالت سوخت. آمدم درباره ی تو دعا کنم و از خداوند هدایت تو را به راه راست بخواهم. نه، من آن طور قصدی که تو گمان کرده ای درباره ی تو نداشتم. »

 

#داستان_راستان #شهید_مطهری
 

۱۴
بهمن

گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: گمرک اعلام کرده که طی سال گذشته 4 هزار میلیارد تومان خودرو وارد کشور شده است!
گفت: قرار بود برای ایجاد اشتغال و حمایت از تولید داخلی، جلوی واردات خودرو را بگیرند، نه اینکه 4 هزار میلیارد تومان برای واردات 24 هزار خودرو هزینه شود.
گفتم: خب! درست است که به جای مردم خودمان، برای خارجی‌ها شغل ایجاد کرده‌اند و به تولید ملی لطمه شدید زده‌اند و... اما در عوض ترافیک سنگین، بیکاری جوانان، تعطیلی کارگاه‌های تولید، اتلاف وقت مردم در ترافیک و آلودگی هوا و بیماری‌های ناشی از آن و... را به کشور وارد کرده‌اند!
گفت: یعنی مسئولان محترم، اینهمه مشکلات را نمی‌بینند؟! دیگر با چه زبانی باید به آقایان گفت که امکانات کشور را برای خودمان هزینه کنید و اجازه ندهید این امکانات را خارجی‌ها ببرند و بخورند!
گفتم: کو گوش شنوا...؟! یارو زنگ زد به کلانتری و گفت؛ دزد به خانه‌مان آمده و دارد همه اسباب و اثاثیه را می‌برد. افسرنگهبان پرسید واقعاً؟! و یارو گفت: اگر قبول نداری گوشی را بدهم دست خود دزد!!

14 بهمن 95



گفت: مگر ترامپ نگفته بود که اگر رئیس‌جمهور آمریکا بشود، اولین کاری که انجام خواهد داد پاره کردن برجام است؟
گفتم: بر منکرش لعنت! در تبلیغات انتخاباتی خود به صراحت گفته بود حالا مگر چی شده؟
گفت: دیروز ترامپ در گفت‌وگوی تلفنی با پادشاه عربستان، به طور تمام‌قد از برجام دفاع کرده است!
گفتم: خب! وقتی متن برجام را دیده، تازه متوجه شده که این سند چه گنج قارونی برای آمریکاست و هیچ سند دیگری نمی‌تواند تا این اندازه علیه ایران و در همان حال تأمین‌کننده منافع آمریکا باشد.
گفت: چقدر به منتقدان حمله کردند که چرا می‌گویید برجام دستاوردی نداشته است؟! در این سند کلی امتیاز از آمریکا گرفته‌ایم و...!
گفتم: قاضی از متهم پرسید چرا سر این مرد را شکسته‌ای؟ گفت؛ قربان! من فقط چند شاخه گل به طرف او پرتاب کردم! قاضی گفت؛ مرد حسابی پس چرا سرش شکسته است؟ یارو گفت؛ آخه برای اینکه با گلدان پرتاب کردم!

12بهمن1395


گفت: زیان 3 هزار میلیارد تومانی سهامداران بورس مربوط به بانکی است که مدیران آن حقوق‌های کلان و نجومی دریافت می‌کردند.
گفتم: خب! برای این کارشان چه توضیحی دارند؟
گفت: توضیح درست و درمانی که ندارند ولی احتمالا خواهند گفت؛ همانطور که یک بانک ممکن است سود فراوانی کسب کند، زیان فراوان هم برای بانک طبیعی است!
گفتم: ولی چند ماه قبل برای این بانک سود 2 هزار میلیاردی اعلام کرده بودند و ملت هم به خاطر سوددهی آن سهام بانک را خریداری کرده بودند.
گفت: سود که فقط در مبلغ آن نیست، همین اندازه که «سهامدار» شده‌اند برایشان یک دستاورد خواهد بود!
گفتم: چه عرض کنم؟ یارو از قنادی شیرینی کشمشی خرید ولی دید یک دانه کشمش هم در شیرینی‌ها نیست. به قناد اعتراض کرد و قناد با قیافه حق به جانب گفت؛ مرد حسابی! مگر وقتی شیرینی ناپلئونی می‌خری درون هر شیرینی یک ناپلئون هست؟!

۱۶
مرداد

روزى سلمان فارسى در مسجد پیغمبر نشسته بود، عده اى از اکابر اصحاب نیز حاضر بودند، سخن از اصل و نسب به میان آمد، هر کسى درباره اصل و نسب خود چیزى مى گفت و آن را بالا مى برد، نوبت به سلمان رسید، به او گفتند:
تو از اصل و نسب خودت بگو، این مرد فرزانه تعلیم یافته و تربیت شده اسلامى به جاى اینکه از اصل و نسب و افتخارات نژاد سخن به میان آورد، گفت :
انا سلمان بن عبداللّه من نامم سلمان است و فرزند یکى از بندگان خدا هستم .
گمراه بودم و خداوند به وسیله محمّد صلى اللّه علیه و آله مرا راهنمایى کرد. فقیر بودم ، خداوند به وسیله محمّد صلى اللّه علیه و آله مرا بى نیاز کرد. برده بودم ، خداوند به وسیله محمّد مرا آزاد کرد.
این است اصل و نسب من ، در این بین رسول خدا وارد شد و سلمان گزارش ‍ جریان را به عرض آن حضرت رساند.

رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله رو کرد به آن جماعت که همه از قریش بودند و فرمود: اى گروه قریش ، خون یعنى چه ؟ نژاد یعنى چه ؟
نسب افتخارآمیز هر کس دین اوست . مردانگى هر کس ، عبارت است از خلق و خوى و شخصیت او، اصل و ریشه هر کس عبارت است از عقل و فهم و ادراک ، چه ریشه و اصل نژادى بالاتر از عقل ؟


یعنى به جاى افتخار به استخوان هاى پوسیده به دین و اخلاق و عقل و فهم و ادراک خود افتخار کنید.


تاکیدات رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله درباره بى اساس بودن تعصبات قومى و نژادى ، اثر عمیقى در قلوب مسلمانان بالاخص مسلمانان غیر عرب گذاشت . به همین دلیل همیشه مسلمانان اعم از عرب و غیر عرب اسلام را از خود مى دانستند نه بیگانه و و اجنبى ، به همین جهت مظالم و تعصبات نژادى و تعصبات خلفاى اموى نتوانست مسلمانان غیر عرب را به اسلام بدبین کند، همه مى دانستند حساب اسلام از کارهاى خلفا جداست و اعتراض آنها بر دستگاه خلافت همیشه بر این اساس بود که چرا به قوانین اسلامى عمل نمى شود.


حکایت ها و هدایت ها در آثار شهید مطهری/محمدجواد صاحبی

از کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران ، ص 75» شهید مطهری

۱۰
مرداد

مکتب گرا باشید نه ملی گرا


در جنگ احد جوانى ایرانى در میان مسلمین بود، این جوان مسلمان ایرانى ، پس از آنکه ضربتى به یکى از افراد دشمن وارد آورد، از روى غرور گفت :
این ضربت را از من تحویل بگیر که منم یکى از جوانان ایرانى .
پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله احساس کرد که هم اکنون این سخن تعصبات دیگران را برخواهد انگیخت ، فورا به آن جوان فرمود: چرانگفتى منم یک جوان انصارى ؟
یعنى چرا به چیزى که به آیین و مسلک مربوط است افتخار نکردى و پاى تفاخر قومى و نژادى را به میان کشیدى .


ملى گرایى خلاف اسلام است.

على علیه السلام در یک روز جمعه بر روى منبرى آجرى خطبه مى خواند، اشعث بن قیس که از سرداران معروف عرب بود آمد و گفت : یاامیرالمؤ منین این سرخ رویان (یعنى ایرانیان) جلو روى تو بر ما خشم گرفته بودند. و ادامه داد: امروز من نشان خواهم داد که عرب چکاره است .

على علیه السلام فرمود: این شکم گنده ها خودشان روزها در بستر نرم استراحت مى کنند و آن ها (موالى و ایرانیان ) روزهاى گرم به خاطر خدا فعالیّت مى کنند. و آنگاه از من مى خواهند که آنها را طرد کنم تا از ستمکاران باشم ، قسم به خدایى که دانه را شکافت و آدمى را آفرید که از رسول خدا شنیدم فرمود:

به خدا همچنان که در ابتدا شما ایرانیان را به خاطر اسلام با شمشیر خواهید زد، بعد ایرانیان شما را با شمشیر به خاطر اسلام خواهند زد.


حکایت ها و هدایت ها در آثار استاد شهید آیة الله مرتضى مطهرى/محمّد جواد صاحبى

از کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران/شهید مطهری

۲۹
مرداد


گویند: مردی بود منافق اما زنی مؤمن و متدین داشت این زن تمام کارهایش را با بسم الله آغاز می کرد.

شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نگه دارد.

زن آن را گرفت و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در پارچه ای پیچید و با بسم الله آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد،

شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و بسم الله را بی ارزش جلوه دهد سپس به مغازه خود برگشت.

از قضا در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.

زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد ناگهان دید همان کیسه طلا که پنهان کرد بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن بسم الله در مکان اول خود گذاشت.

شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را از زن طلب کرد زن مؤمنه فوراً با گفتن بسم الله از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را بجا آورد و از جمله مؤمنین و متقین گردید


**ر.ک: روایت های و حکایت ها / 213 212، به نقل از: خزینه الجواهر فی زینه المنابر/ 612. **


                                            ماییم و نوای بی نوایی - بسم الله اگر حریف مایی (نظامی گنجوی)

۱۶
مرداد

                                        


یک نفر برای شنیدن سخنرانی به شهر می رفت. رودخانه ای سر راهش بود و او به واسطه نداشتن وسیله شخصی و سوار شدن بر قایق کرایه ای، اغلب اوقات دیر به مجلس سخنرانی می رسید. روزی واعظ در اهمیت «بسم الله الرحمن الرحیم» صحبت می کرد، تا اینکه به این جمله رسید: «ای مردم در این آیه، اسم اعظم خداوند ذکر شده است. نکات مهمی در این اسم مطرح است و فواید زیادی دارد. حتی اگر کسی بگوید؛ بسم الله الرحمن الرحیم، می تواند از روی آی عبور کند.»

آن مرد بیدار دل خوشحال شد و پنداشت کارش آسان شده. لذا تصمیم گرفت روز بعد بسم الله بگوید و از روی آب عبور کند. صبح روز بعد وقتی کنار رودخانه رسید، قایقی برای رفتن به آن طرف رودخانه نیافت. او هم بسم الله الرحمن الرحیم گفت و از روی آب گذشت. بعد از چند روز، به فکر افتاد که به خاطر سپاسگزاری از واعظ او را به خانه اش مهمان کند. اما قایقی حاضر نبود. به همین خاطر از واعظ خواست، با هم بسم الله الرحمن الرحیم بگویند و از روی آب عبور کنند.

مرد بیدار دل بسم الله گفت و به طرف دیگر رودخانه رفت و از آن طرف فریاد زد و از واعظ خواست بیاید. اما واعظ گفت: من نمی توانم از روی آب بیایم. مرد بیدار دل با تعجب گفت: همان مطلبی را که به من آموختی، به آن عمل کن.

واعظ گفت: آن چیزی را که همراه توست با من نیست و آن ایمان به بسم الله الرحمن الرحیم است.


منبع: داستان هایی از بسم الله الرحمن الرحیم / قاسم میرخلف زاده


۱۲
فروردين

راستی چرا مردم تهران به آقای رفسنجانی رأی داده اند؟

یعنی نمی دانند ایشان از خط امام و رهبری فاصله گرفته اند؟

واقعاً از عقاید و آرای ایشان در زمینه های مختلف خبر ندارند؟

چشم هایشان را بر کج رفتاری های آقازاده ها بسته اند؟

اهانت های ایشان را به قوه قضایی در جریان محاکمه فرزندشان نشنیده اند؟

و ده ها سؤال دیگر ...

و چه خوب می شود که جمله اخیر رهبر معظم را بشنوند که :

« اینکه بگویند فردای دنیا، فردای مذاکره است، دنیای موشک نیست، این اگر از روی ناآگاهی گفته شود که ناآگاهی است؛

اما اگر از روی آگاهی باشد خیانت است/ اگر نظام اسلامی دنبال فناوری و مذاکره باشد، اما قدرت دفاعی نداشته باشد،

مقابل هر کشور فزرتی که تهدید کند باید عقب‌نشینی کند.» (بیانات در دیدار مداحان 95/1/11)


آیا باز هم از چنین رأی دادن خشنود هستند؟

چرا می خواهید تجربه های تلخ گذشته را تکرار کنید؟