مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

آموزشی - فرهنگی - قرآنی
مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

اهمیت تعلیم و تربیت و آثار آن

پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۱۴ ق.ظ

داشتن علم ، به تنهایی ارزش نیست. هستند کسانی که دانش فراوان دارند ، ولی مانند ظرفی پر از عسل اند که هیچ منفذی برای استفاده از عسل ها در آنها نیست. علم دانشمند زمانی اهمیت دارد که آن را به دیگران منتقل کند و البته زکات دانش ، آموختن آن به بندگان خداست.

معلم در مقام تعلیم ، راهبر و راهنمای علمی افراد زیادی است و این موقعیت حساس ، سبب تلاش او در حل مشکلات علمی می شود که نتیجه اش بالا رفتن سطح علمی وی نیز خواهد شد. دانش شخصی که بیاموزد ولی تربیت نشود ، مانند اسلحه ای است که با آن جان انسان ها را به خطر می اندازد.

                                                                چو دزدی با چراغ آید / گزیده تر برد کالا را

در قرآن کریم که تعلیم و تربیت به عنوان هدف پیامبران ذکر شده ، در سه مورد تربیت بر تعلیم مقدم گردیده است :

(بقره/ 151 ، آل عمران/ 164 ، جمعه /2 )

و تنها در یک آیه تعلیم بر تربیت مقدم شده است. (بقره/ 129 )

در نتیجه ی تعلیم و تربیت چنانچه شهید مطهری می فرمایند:

باید در افراد و در جامعه رشد شخصیت فکری و عقلانی پیدا بشود.

« این مسأله که باید در افراد و در جامعه رشد شخصیت فکری و عقلانی پیدا بشود یعنی قوه تجزیه و تحلیل در مسائل پیدا بشود ، یک مطلب اساسی‏ است ، یعنی در همین آموزش ها و تعلیم و تربیت ها در مدرسه‏ ها وظیفه معلم‏ بالاتر از اینکه به بچه یاد می‏ دهد اینست که کاری بکند که قوه تجزیه و تحلیل او قدرت بگیرد ، نه اینکه فقط در مغز وی معلومات بریزد ، که اگر معلومات خیلی فشار بیاورد ذهن بچه راکد می‏ شود.

در میان علما ، افرادی که خیلی استاد دیده‏ اند ، من به اینها هیچ اعتقاد ندارم . به همین دلیل اعتقاد ندارم که خیلی استاد دیده‏ اند ، همان که‏ برایشان باعث افتخار است . مثلا می‏ گویند : " فلان کس سی سال به درس‏ مرحوم نائینی رفته ، یا بیست و پنج سال متوالی درس آقا ضیاء را دیده " . عالمی که سی سال یا بیست و پنج سال عمر را یکسره درس این استاد و آن‏ استاد را دیده ، او دیگر مجال فکر کردن برای خودش باقی نگذاشته ، دائما می‏ گرفته ، تمام نیرویش صرف گرفتن شده ، دیگر چیزی نمانده برای آنکه با نیروی خودش به مطلبی برسد .

مثل معروفی است ( که البته افسانه است ) می‏ گویند که یک غیبگو و رمالی ، علم غیبگویی و رمالی را به بچه‏ اش آموخته بود . خودش در دربار پادشاه حقوق خوبی می‏ گرفت ، این علم را به بچه‏ اش آموخته بود که بعد از خودش او این پست را اداره کند . تا روزی که او را به پادشاه معرفی کرد . پادشاه خواست که او را امتحان کند . تخم مرغی در دستش گرفت و به او گفت : اگر گفتی که در دست من چیست ؟ او هر چه حساب کرد نفهمید که‏ چیست . پادشاه گفت : وسطش زرد است و اطرافش سفید . یک فکری کرد و گفت : این سنگ آسیائی است که در وسطش هویج ریخته‏ اند . پادشاه خیلی‏ بدش آمد و بعد پدرش را آورد و گفت : آخر این چه علمی است که به او آموخته‏ ای ؟ ! گفت : علم را من خوب آموختم ولی این عقل ندارد . آن حرف‏ اول را از روی علمش گفت ولی این دومی را از روی بی‏ عقلیش گفت . شعورش‏ نرسید که سنگ آسیا در دست انسان جا نمی‏ گیرد . این را عقل آدم باید حکم‏ بکند « .

(تعلیم و تربیت ، ص 22-21)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی