جاذبه و دافعه در جهان انسان
قسمت عمده ای از دوستی ها و رفاقت ها ، و یا دشمنی ها و کینه توزی ها ، همه مظاهری از جذب و دفع انسانی است . این جذب و دفع ها براساس سنخیت و مشابهت و یا ضدیت و منافرت پی ریزی شده است و در حقیقت علت اساسی جذب و دفع را باید در سنخیت و تضاد جستجو کرد . گاهی دو نفر انسان یکدیگر را جذب می کنند و دلشان می خواهد با یکدیگر دوست و رفیق باشند . این رمزی دارد و رمزش جز سنخیت نیست . این دو نفر تا در بینشان مشابهتی نباشد همدیگر را جذب نمی کنند و متمایل به دوستی با یکدیگر نخواهند شد و به طور کلی نزدیکی هر دو موجود دلیل بر یک نحو مشابهت و سنخیتی است در بین آنها .
در
مثنوی ، دفتر دوم داستان شیرینی را آورده است :
حکیمی زاغی را دید که با لک لکی طرح دوستی ریخته با هم می نشینند
و
باهم پرواز می کنند ! دو مرغ از دو
نوع
. زاغ نه
قیافه اش و نه رنگش ، با
لک لک شباهتی ندارد . تعجب کرد که زاغ
با لک
لک چرا ؟ ! نزدیک آنها رفت و دقت کرد دید هر دوتا لنگند .
آن حکیمی گفت دیدم هم تکی |
در بیابان زاغ را با لک لکی |
در عجب ماندم ، بجستم حالشان |
تا چه قدر مشترک یابم نشان |
چون شدم نزدیک و من حیران و دنگ |
خود بدیدم هر دوان بودند لنگ |
این
یک پائی بودن ، دو نوع حیوان بیگانه را باهم انس داد . انسان ها
نیز هیچگاه بدون جهت با یکدیگر رفیق و
دوست نمی شوند کما
اینکه هیچوقت بدون جهت با یکدیگر دشمن نمی شوند .
( جاذبه و دافعه علی علیه السلام، ص 20-18)
- ۹۳/۰۳/۲۶