داستان های استاد - نفی تبعیض
قانون خدا تعطیل بردار نیست
ظاهرا در فتح مکه است : زنی از اشراف قریش دزدی کرده است . به حکم قانون
اسلام دست دزد باید بریده شود . وقتی قضیه ثابت و مسلم شد و زن اقرار
کرد که دزدی کرده ام ، می بایست حکم درباره او اجرا می شد . اینجا بود که
توصیه ها و وساطت ها شروع شد . یکی گفت : یا رسول الله ! اگر می شود از
مجازات صرف نظر کنید ، این زن دختر فلان شخص است که می دانید چقدر محترم است ، آبروی یک فامیل محترم از بین
می رود . پدرش آمد ، برادرش آمد ، دیگری آمد که آبروی یک فامیل محترم از بین می رود . هر چه گفتند ، فرمود :
محال ممتنع است ، آیا می گوئید من قانون اسلام را معطل کنم ؟ ! اگر همین زن یک زن بی کس
می بود و وابسته به یک فامیل اشرافی نمی بود همه شما می گفتید بله دزد است باید
مجازات بشود . آفتابه دزد مجازات بشود ، یک فقیر که به علت فقرش مثلا دزدی کرده مجازات
بشود ، ولی این زن به دلیل اینکه وابسته به اشراف قریش است و به قول
شما آبروی یک فامیل اشرافی از بین می رود مجازات نشود ؟ !
قانون خدا تعطیل بردار نیست . ابدا شفاعت ها و وساطت ها را نپذیرفت .
سیری در سیره نبوی
- ۹۳/۰۳/۰۵