مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

آموزشی - فرهنگی - قرآنی
مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

داستان های استاد / زندگی رهبر اسلامی

دوشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۲:۳۷ ب.ظ

«داستان های استاد» نام کتابی است در سه جلد با همین عنوان که به کوشش علی رضا مرتضوی کرونی ، از داستان های موجود در کتاب های شهید مطهری گردآوری شده است.

برای نقل داستان ها تا حد زیادی از عناوین کتاب مذکور استفاده شده ، اما نتیجه ای که استاد از نقل داستان ها گرفته ، توسط اینجانب به آنها اضافه شده است.هم چنین حدود داستان ها و نام برخی از آنها را تغییر داده ام.

زندگی رهبر اسلامی

در یکی از احادیث نقل کرده‏اند ( اهل تسنن هم نقل‏ کرده‏اند ) که عمر بن الخطاب وارد می‏شود به اتاق پیغمبر اکرم ، در آن‏ جریانی که حضرت از زنهایشان اعراض کردند و آنها را مخیر نمودند میان‏ طلاق و یا صبر کردن به زندگی ساده . عده‏ای از زنها گفتند آخر ما وضعمان‏ خیلی ساده است ، ما هم زر و زیور می‏خواهیم ، از غنائم به ما هم بدهید .
فرمود : زندگی من زندگی ساده است . من حاضرم شما را طلاق بدهم و طبق‏ معمول که یک زن مطلقه را به تعبیر قرآن باید ت سریح کرد ، یعنی باید مجهز کرد و یک چیزی هم به او داد ، حاضرم چیزی هم به شما بدهم . اگر به‏ زندگی ساده من می‏سازید بسازید ، و اگر می‏خواهید رهایتان کنم رهایتان بکنم‏ . البته همه‏شان گفتند خیر ، ما به زندگی ساده می‏سازیم ، که جریان مفصل‏ است .

نوشته‏اند عمر بن الخطاب وقتی که اطلاع پیدا کرد حضرت از زنهایشان‏ ناراحت شده‏اند ، رفت که با حضرت صحبت بکند . می‏گوید یک سیاهی بود آنجا که در واقع به منزله دربان بود که حضرت به او سپرده بودند کسی‏ نیاید . تا رفتم آنجا ، گفتم به حضرت بگو که عمر است . رفت‏و آمد گفت‏ : جوابی ندادند . من رفتم و دو مرتبه آمدم ، اجازه خواستم بازهم به من‏ جواب نداد . دفعه سوم گفت : بیا ، وقتی رفتم ، دیدم پیغمبر در یک‏ اتاقی که فقط فرشی که گویی از لیف خرماست در آن افتاده استراحت کرده ، و وقتی من رفتم مثل اینکه حضرت کمی از جا حرکت کردند ، دیدم خشونت این‏
فرش روی بدن مبارکش اثر گذاشته . خیلی ناراحت شدم . بعد می‏گوید ( و شاید با گریه ) : یا رسول الله چرا باید این جور باشد ؟ چرا کسری‏ها و قیصرها غرق در تنعم باشند و تو که پیغمبر خدا هستی چنین وضعی داشته باشی‏ ؟ حضرت مثل اینکه ناراحت می‏شود ، از جا بلند می‏شود و می‏فرماید : چه‏ می‏گویی تو ؟ این مهملات چیست که می‏بافی ؟ تو خیلی به نظرت جلوه کرده ، خیال کرده‏ای من که اینها را ندارم ، این محرومیتی است برای من ؟ و خیال‏ کرده‏ای آن نعمت است برای آنها ؟ به خدا قسم که تمام آنها نصیب مسلمین‏ می‏شود ، ولی اینها برای کسی افتخار نیست .

نتیجه گیری استاد :

ببینید زندگی پیغمبر چگونه بود . وقتی که مرد از خودش چه باقی گذاشت‏ ؟ وقتی که علی مرد از خودش چه باقی گذاشت ؟

از کتاب سیره ی نبوی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی