میزان اعتماد به آرا و اندیشه های دکتر علی شریعتی
به بهانه سالروز درگذشت دکتر شریعتی
پرسش: آرا و اندیشه های دکتر علی شریعتی مخصوصاً در آثار مذهبی و تاریخ اسلام چقدر قابل اعتماد است؟ نظر استاد مطهری در این مورد چیست؟
پاسخ: مرحوم دکتر علی شریعتی از چهره های شناخته شده قبل از انقلاب اسلامی ایران است که در آگاهی دادن قشر جوان بر ضد حکومت ستم شاهی نقش ارزنده ای داشت. از مرحوم شریعتی آثار بسیاری در مورد مسائل اسلامی، عقیدتی و تاریخی بر جای مانده است. با توجه به این که رشته تخصصی و تحقیقی او در مسایل جامعه شناسی بوده، طبعاً آثاری که در مورد مسایل دینی و تاریخ اسلامی نگاشته است، قابل نقد و بررسی بوده و خالی از اشتباه نیست.
در مورد آثار شریعتی برخی راه افراط را پیموده اند و همه نوشته های ایشان را درست و صحیح دانسته اند. برخی بر عکس راه تفریط را طی کرده اند و همه آنها را نادرست و مردود دانسته اند.
راه درست این است که با دید انصاف و واقع بینی نگاه کنیم و خوبی ها را بپذیریم و نادرستی ها را نقد نماییم.
ایشان یک سری امتیازات و جنبه های مثبتی دارند، نیز کاستی هایی، اینک نگاهی به دو جنبه مثبت و منفی در ایشان و آثارشان می کنیم:
1-ایشان فردی بود که نسبت به اسلام سوز و درد و دغدغه داشت. بی اعتنا نبود و به آن چه می گفت، باور داشت. در عین حال از اندیشه های مکاتب عصر خود به ویژه اگزیستانسیالیسم و تفکرات مارکسیستی متأثر بود و تا حدودی با ادبیات آن ها سخن می گفت که منشأ اندیشه ی التقاطی گردید. هر چند مرحوم دکتر علی شریعتی در مواردی به نقد مارکسیسم پرداخت امّا نفوذ تفکرات مارکسیستی در وی چنان بود که مارکسیسم را با همان ادبیات مارکسیستی و تحت تأثیر همان نگرش ها به نقد و چالش می کشید و به همان وضعی گرفتاری می شد که از آن می گریخت.
تصویری که شریعتی از اسلام ارائه نموده، در موارد متعددی آلوده به این گونه افکار است؛ مثلاً در تحلیلی که از قیام امام حسین(ع) در کتاب حسین وارث آدم ارائه می دهد، شهید مطهری می گوید که این تحلیل، نوعی روضه مارکسیستی از حادثه عاشورا است.
2- ایشان سخنوری توانا بود و قدرت بیانی خوبی داشت. مطالب را با شور و نشاط بیان می کرد و صاحب زبانی حساس و موج آفرین بود. این پدیده سبب شد که نسل پرشور و انقلابی با اشتیاق تمام به سوی او گراییده و آرمان خویش را در او می جوییدند. امّا ضعفی که از این ناحیه گرفتار شد، این بودکه مسائل اسلامی را با ظاهری زیبا ولی با اندیشه های بدلی و گاهی غیر دینی بیان می داشتند؛ ریشه این وضع و حال، فقدان آگاهی ژرف و عمیق از اسلام ناب بود.
3- درکی که دکتر علی شریعتی از اسلام داشت، اسلامی بود که در صحنه زندگی و جامعه حضور داشت. او بر خلاف روشنفکران (یا به عبارتی رساتر: بر خلاف روشنفکر مآبان) که می کوشیدند دین را از صحنه جامعه بیرون رانده و میدان را برای سکولارها و لائیک ها خالی کنند و دین را به رابطه فردی بین بنده و خدا تقلیل دهند، دین را در متن جامعه می خواست و از دین در حاشیه و بی مسئولیت، سخت گریزان و متنفر بود.
این یکی از نقاط بسیار خوب و مثبت ایشان است، لیکن او در این راه گرفتار نوعی یک بُعدی گرایی شده، بیشترین همتش در نگاه به اسلام از بُعد انقلابی و مبارزه بود اما نسبت به مسائل ماورائی و مبدأ و معاد بی مهری نشان می داد، تا جایی که عالمان بزرگی را که به هدایت جامعه و نشر تعالیم اخروی و دینی پرداخته بودند، گرفتار طعن و تمسخر ساخت و گفت:
« شیعیان دو قسم اند؛ شیعه علوی و شیعه صفوی. هر که با حکومت ها درگیر شد، شیعه علوی است و هر که با آنان سازش و مدارا نمود، شیعه صفوی است. » از جمله علامه مجلسی را جزء شیعه صفوی معرفی می کرد. او در این نگاه اصل را بر انقلاب و مبارزه قرار داد، نه اصل را بر اسلامی که از زندگی امامان و رهنمودهای آنان فهمیده می شود. در حالی که زندگی امامان (ع) هم جنگ و مبارزه هست و هم صبر و سکوت و مماشات و این ها به شرایط زمان و مکان و مصالح مسلمانان بستگی دارد. هر که شیعه علی است، هم در جنگ و مبارزه، شیعه علی باید باشد و هم در صبر و سکوت، ولی مرحوم شریعتی تنها یک بُعد را نگریسته و آن بُعد مبارزه و انقلاب است.
4- اگر چه تخصصش درجامعه شناسی بود، ولی به مقتضای شغل معلمی از معلومات عمومی خوبی بهره مند بود، و در بسیاری از زمینه ها اظهار نظر می کرد. از همین جهت دچار ضعف شد، چون بسیاری از ابعاد اسلام تخصص های ویژه ای می طلبد تا آدمی بتواند نظر درستی بدهد. طبیعی است که انسان با توان محدودش نمی تواند در زمینه هایی که تخصص ندارد نظر درستی بدهد. متأسفانه مرحوم دکتر اظهار نظرهایی در زمینه های مختلف اسلامی از جمله در مورد حدیث و تاریخ داشتند که از اتقان لازم بی بهره بود.
ایشان با شهید مطهری در حسینیه ارشاد فعالیت های فرهنگی داشتند. شهید مطهری برخی از اشتباهاتش را گوشزد نمود و مرحوم دکتر درصدد بود کتاب هایش را اصلاح کند. برخی را اصلاح کرد، ولی عمر کفاف نداد که همه را اصلاح کند و پیش از مسافرتش به خارج از آقای محمد رضا حکیمی خواست کتاب های او را بازبینی و اصلاح نماید. او پذیرفت، ولی بعد از رحلت شریعتی به علت دخالت برخی موفق به این کار نشد.
می توانید نظریات شهید مطهری را در مورد دکتر علی شریعتی در این کتاب ها جستجو نمایید:
1ـ استاد مطهری و روشنفکران
2ـ حماسه حسینی، ج 3 (بحث نقد حسین وارث آدم)
ضمنا در همین موضوع می توانید به مقالاتی که در پایگاه اینترنتی mortazamotahari.com آمده است مراجعه نمایید.
مثال : دکتر شریعتی در مورد خواستگاه مذهب در نقد نظریه مارکس دچار اشتباهی بزرگ شده اند که این مطلب در آثار ایشان بسیار مشهود است، و سر بی حرمتی به برخی از علما و مفاخر دین و تقدیس و تکریم علمای غیر مسلمانان و یا برداشت غلط از قرآن و تفسیر و تحلیل اشتباه از رویدادهای تاریخی از جانب ایشان به همین علت است و آن عدم توجه به اصل فطرت در دعوت انبیا به خدای تبارک و تعالی است،این اشتباه را در عناوین مذهب علیه مذهب، تشیع علوی و صفوی، اسلام شناسی،دربرداشت از قصص قرآن خصوصا سرگذشت هابیل و قابیل می توان دید. جهت رعایت اختصار و اجمال فقط به یکی دو نمونه بسنده می کنیم.
«شرک مذهب است،مذهب حاکم بر تاریخ، آری،تریاک مردم!و توحید مذهب محکوم تاریخ،خون مردم»(کتاب حج دکترشریعتی/ص204)
«مذاهب موجود،مذاهب حاکم بر تاریخ، همواره بی استثنا ابزار طبقه حاکم بوده اند»(کتاب بازگشت دکترشریعتی / 383)
«و این است که جنگ مذهب علیه مذهب نیز یک جنگ تاریخی است،جنگ مذهب شرک، توجیه کننده شرکت اجتماعی و تفرقه طبقاتی و مذهب توحید،توجیه کننده وحدت طبقاتی و نژادی.این نبرد تاریخی میان هابیل و قابیل، شرک و توحید،تبعیض طبقاتی و نژادی با عدالت و وحدت انسانی،مذهب خدعه و تحذیر و توجیه وضع موجود،با مذهب آگاهی و حرکت و انقلاب،در طول زمان تاریخ،پیوسته ادامه دارد تا آخر الزمان»(کتاب اسلام شناسی دکترشریعتی / 84)
شهید مطهری در این باره می
فرمایند:«برخی از روشنفکران مسلمان مدعی شده اند که برخلاف نظریه مارکس،دو سیستمی
بر مذهب نیز، حاکم است.مذهب حاکم مذهب شرک است و مذهب محکوم مذهب توحید.مذهب حاکم
مذهب تبعیض است و مذهب محکوم مذهب مساوات و برابری،مذهب حاکم مذهب توجیه وضع موجود
است و مذهب محکوم،مذهب انقلاب و محکوم کردن وضع موجود.مذهب حاکم مذهب جمود و سکون
و سکوت است و مذهب محکوم، مذهب خیزش و حرکت و فریاد.مذهب حاکم تریاک جامعه است و
مذهب محکوم انرژی جامعه است.پس نظریه مارکس مبنی بر اینکه جهت گیری مذهب مطلقاً به
سود طبقه حاکم بر علیه طبقه محکوم است،و مذهب تریاک اجتماع است ، مذهبی است که
خاستگاهش طبقه حاکم است و تنها همان مذهب بوده که عملا وجود داشته و حکومت می کرده
نه درباره مذهب محکوم یعنی مذهب پیامبران راستینی که هرگز نظامات حاکم مجال بروز و
تجلی و عرض اندام به آن ها نداده اند.این روشنفکران به این وسیله نظریه مارکس را
که مطلقا جهت گیری مذهب را به سود منافع حاکم دانسته،رد
کرده اند و پنداشته اند که به این وسیله مارکسیسم را رد
کرده اند.توجه نفرموده اند که آنچه خودشان گفته اند نیز،هر چند برخلاف نظر شخص
مارکس و انگلس و مائو و سایر پیشروان مارکسیسم است،اما عینا توجیهی مارکسیستی و
ماتریالیستی از مذهب است که سخت و وحشتناک است و قطعا به آن توجه نداشته اند ...
بیان گذشته به هیچ وجه صحیح نیست،نه از جهت تحلیل ماهیت مذهب شرکت، و نه از جهت تحلیل ماهیت مذهب توحید، و نه از جهت نقشی که در تاریخ برای این دو مذهب تصویر شده است».(کتاب جامعه و تاریخ شهیدمطهری/187-184)
- ۹۳/۰۳/۲۹