شعری پندآموز
جمعه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۲۷ ب.ظ
در قیامت، عابـــدی را دوزخـــش انـــداختند
هر چه فریــادش، جوابـــش را نمی پـــرداختند
داد میزد خوانده ام هفــتادسال، هرشب نمــــاز
پس چه شد اینک ثــــوابِ آن همه راز و نیــــاز
یک نـــدا آمد چرا تهمـــت زدی همســـایه ات
تا شود اینگونه حـــالت، این جهنـــــم خانه ات
گفت من در طـــول عمـرم گر زدم یک تهمتـــی
ظلــــم باشد زان بسوزم، ای خــدا کن رحمتی!
آن نـــدا گفتا همان کــس که زدی تهمــــت براو
طفلکـی هفــتاد سال، جمـع کرده بودش آبرو
شاعر : ؟
- ۹۷/۰۱/۱۰