عوامل مؤثر در قیام امام حسین (ع) و مقایسه آن با شرایط زمان امام حسن(ع)
سه عامل اساسی در قیام امام حسین دخالت داشته است . هر کدام از این سه عامل را که ما در نظر بگیریم می بینیم در زمان امام حسن به شکل دیگر است .
***
عامل اول که سبب قیام امام حسین شد این بود که حکومت ستمکار وقت از
امام حسین بیعت می خواست ...از نظر
این
عامل ، امام حسین جوابش فقط این بود :
نه ، بیعت نمی کنم ، و نکرد
. جوابش منفی بود . امام حسن چطور ؟ آیا وقتی
که قرار شد با معاویه صلح
کند ، معاویه از امام حسن تقاضای بیعت کرد که تو بیا با من بیعت کن ؟ )بیعت یعنی قبول خلافت ( نه ، بلکه جزء مواد صلح بود که تقاضای
بیعت
نباشد و ظاهرا احدی از مورخین هم ادعا نکرده است که امام حسن یا کسی از کسان امام حسن یعنی امام حسین ،
برادرها
و اصحاب و شیعیان امام حسن آمده باشد با معاویه بیعت کرده باشد . ابدا
صحبت
بیعت در میان نیست . بنابر این مسئله بیعت که یکی از
عواملی بود که امام حسین
را وادار کرد مقاومت شدید
بکند ، در جریان کار امام حسن نیست .
*** عامل دوم قیام امام حسین، دعوت کوفه بود به عنوان یک شهر آماده . مردم کوفه بعد از اینکه بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل کردند واقعا بی تاب شده بودند ، که حتی می بینید بعضی معتقدند که واقعا در کوفه یک زمینه صد در صد آماده ای بود و یک جریان غیر مترقب اوضاع را دگرگون کرد . مردم کوفه هجده هزار نامه می نویسند برای امام حسین و اعلام آمادگی کامل می کنند . حال که امام حسین آمد ومردم کوفه یاری نکردند و حال آنکه در کوفه امام حسن اوضاع درست بر عکس بود ، یک کوفه خسته و ناراحتی بود ، یک کوفه متفرق و متشتتی بود ، یک کوفه ای بود که در آن هزار جور اختلاف عقیده پیدا شده بود ، کوفه ای بود که ما می بینیم امیرالمؤمنین در روزهای آخر خلافتش مکرر از مردم کوفه و از عدم آمادگیشان شکایت می کند و همواره می گوید خدایا مرا از میان این مردم ببر و بر اینها حکومتی مسلط کن که شایسته آن هستند تا بعد اینها قدر حکومت مرا بدانند . ...
بر
امام
حسین اتمام حجتی شده بود ، نمیخواهم مثل بعضی ها بگویم کوفه یک آمادگی واقعی داشت و امام حسین هم واقعا روی
کوفه
حساب میکرد . نه ، اتمام حجت عجیبی بر امام حسین شد که فرضا هم
زمینه آماده
نباشد او نمیتواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد . از نظر امام حسن
چطور ؟ از نظر
امام حسن اتمام حجت ، بر خلاف شده بود ، یعنی مردم کوفه نشان داده
بودند
که ما آمادگی نداریم . آنچنان وضع داخلی کوفه بد بود که امام حسن
خودش
از بسیاری از مردم کوفه محترز بود و وقتی که بیرون میآمد - حتی وقتی که به نماز میآمد - در زیر لباسهای خود زره میپوشید برای اینکه خوارج و دست پروردههای معاویه زیاد بودند و خطر کشته شدن ایشان وجود
داشت ، و یک
دفعه حضرت در حال نماز بود که به طرفش تیراندازی شد ، ولی چون در
زیر
لباسهایش زره پوشیده بود ، تیر کارگر نشد ، والا امام را در حال نماز با تیر از پا در آورده بودند.
پس ، از نظر دعوت مردم کوفه که بر امام حسین اتمام حجتی بود - و چون اتمام حجت بود باید ترتیب اثر میداد - در مورد امام حسن
، بر عکس ،
اتمام حجت بر خلاف بوده و مردم کوفه تقریبا عدم آمادگیشان را اعلام
کرده
بودند .
***
عامل سومی که در قیام
امام حسین وجود داشت عامل امر به
معروف و نهی
از منکر بود ، ... یعنی اگر از او تقاضای بیعت هم نمیکردند باز قیام میکرد و اگر مردم کوفه هم دعوت نمیکردند باز قیام مینمود . آن مسئله چه بود ؟ مسئله امر به معروف و نهی از منکر ، مسئله اینکه معاویه از روزی که به خلافت رسیده است ، در مدت این بیست سال هر چه عمل
کرده
است بر خلاف اسلام عمل کرده است ، این حاکم ، جائر و جابر است ، جور و عدوانش را همه مردم دیدند و میبینید ، احکام اسلام را
تغییر داده است ،
بیت المال مسلمین راحیف و میل میکند ، خونهای محترم را ریخته
است ،
چنین کرده ، چنان کرده ، حالا هم بزرگترین گناه را مرتکب شده است و آن این که بعد از خودش پسر شرابخوار قمار باز سگباز خودش را [ به عنوان ولایتعهد ] تعیین کرده وبه زور سرجای
خودش
نشانده است ، بر ما لازم است که به اینها اعتراض کنیم ، چون پیغمبر
فرمود
: «
اگر
کسی حاکم ستمگری را به این وضع و آن
وضع و با این نشانیها ببیند و
اعتراض نکند به عملش یا گفته اش ،
آنچنان مرتکب گناه شده است که
سزاوار است خدا او را به همان عذابی معذب کند که آن حکمران جائر را معذب میکند . » اما در زمان معاویه در اینکه مطلب بالقوه
همینطور بود
بحثی نیست .
برای خود امام حسن که مسأله محل تردید نبود که معاویه چه ماهیتی دارد ، ولی معاویه در زمان علی علیه السلام معترض بوده است که من فقط میخواهم خونخواهی عثمان را بکنم ، و حال میگوید من حاضرم به کتاب خدا و به سنت پیغمبر و به سیره خلفای راشدین صد در صد عمل بکنم ، برای خودم جانشین معین نمیکنم ، بعد از من خلافت مال حسن بن علی است و حتی بعد از او مال حسین بن علی است ، یعنی به حق آنها اعتراف میکند ، فقط آنها تسلیم امر بکنند ( کلمهای هم که در ماده قرار داده بود ، کلمه " تسلیم امر " است ) یعنی کار را به من واگذار کنند ، همین مقدار ، امام حسن عجالتا کنار برود ، کار را به من واگذار کند و من با این شرایط عمل میکنم . ورقه " سفید امضا " فرستاد ، یعنی کاغذی را زیرش امضا کرد ، گفت هر شرطی که حسن بن علی خودش مایل است در اینجا بنویسد ، من قبول میکنم ، من بیش از این نمیخواهم که من زمامدار باشم والا من به تمام مقررات اسلامی صد در صد عمل میکنم . تا آنوقت هم که هنوز صابون اینها به جامه مردم نخورده بود .
حال فرض
کنیم الان ما در مقابل تاریخ اینجور قرار گرفته بودیم که معاویه
آمد یک چنین کاغذ سفید
امضایی برای امام حسن فرستاد و چنین تعهداتی را قبول کرد
، گفت تو برو کنار ، مگر تو
خلافت را برای چه میخواهی ؟ مگر غیر
از عمل کردن به مقررات اسلامی است ؟
من مجری منویات تو هستم ، فقط امر
دائر است که آن کسی که میخواهد کتاب و سنت
الهی را
اجرا
بکند من باشم یا تو . آیا تو فقط به خاطر اینکه
آن کسی که این کار را میکند تو باشی
میخواهی چنین جنگ خونینی را بپا بکنی ؟ ! اگر امام
حسن با این شرایط تسلیم
امر نمیکرد ، جنگ را ادامه میداد ، دو سه سال میجنگید
، دهها هزار نفر آدم کشته میشدند ، ویرانیها پیدا میشد و
عاقبت امر هم خود امام حسن
کشته میشد ، امروز تاریخ ، امام حسن را ملامت میکرد ، میگفت در یک چنین شرایطی [ باید صلح
میکرد ] پیغمبر هم در خیلی موارد صلح کرد ، آخر یک جا هم آدم باید صلح کند ، [ آری ، اگر ما نیز در آن زمان
بودیم میگفتیم ] غیر از این نیست
که معاویه میخواهد خودش حکومت کند ، بسیار خوب خودش حکومت کند ،
نه
از تو میخواهد که او را به عنوان خلیفه بپذیری ، نه از تو میخواهد
که او
را امیرالمؤمنین بخوانی ، نه از تو میخواهد که با او بیعت کنی ، و حتی اگر بگویی جان شیعیان در خطر است ، امضا میکند که تمام شیعیان
پدرت
علی در امن و امان ، و روی تمام کینههای گذشتهای که با آنها در صفین دارم قلم کشیدم ، از نظر امکانات مالی حاضرم مالیات قسمتی از مملکت را نگیرم و آن را اختصاص بدهم به تو که به این وسیله بتوانی از نظر
مالی
محتاج ما نباشی و خودت و شیعیان و
کسان
خودت را آسوده اداره کنی . اگر امام حسن با این شرایط [ صلح را ]
قبول نمیکرد
امروز در مقابل تاریخ محکوم بود . قبول کرد ، وقتی که قبول
کرد ، تاریخ آن طرف
را محکوم کرد .
معاویه با آن دستپاچگی که داشت تمام این شرایط را پذیرفت . نتیجهاش این شد که معاویه فقط از جنبه سیاسی پیروز شد ، یعنی نشان داد که یک مرد صد در صد سیاستمداری است که غیر از سیاستمداری هیچ چیز در وجودش نیست ، زیرا همینقدر که مسند خلافت و قدرت را تصاحب کرد تمام مواد قرار داد را زیر پا گذاشت و به هیچکدام از اینها عمل نکرد و ثابت کرد که آدم دغلبازی است ، و حتی وقتی که به کوفه آمد صریحا گفت : مردم کوفه ! من در گذشته با شمانجنگیدم برای اینکه شما نماز بخوانید ، روزه بگیرید ، حج بکنید ، زکات بدهید ، من جنگیدم برای اینکه امیر و رئیس شما باشم . ولی بعد از هفت هشت سال که از حکومتش گذشت شروع کرد مسئله ولایتعهد یزید را مطرح کردن . شیعیان امیرالمؤمنین را که در متن قرار داد بود که مزاحمشان نشود به حد اشد مزاحمشان شد و شروع کرد به کینه توزی نسبت به آنها .
معاویه
و بعد از او ، از ردیف خلفا ، از ردیف کسانی که جانشین پیغمبرند و آمدند که اسلام را اجرا کنند به کلی خارج شدند و
عنوان سلاطین
وملوک و پادشاهان به خود گرفتند .
بنابراین وقتی که ما وضع امام حسن را
با
وضع امام حسین مقایسه میکنیم میبینیم که اینها از هیچ جهت قابل
مقایسه
نیستند . جهت آخری که خواستم عرض بکنم این است که امام حسین یک
منطق بسیار رسا
و یک تیغ برنده داشت . آن چه بود ؟ اگر کسی حکومت ستمگری را ببیند که چنین و چنان کرده است و سکوت بکند ، در نزد پروردگار گنهکار است . اما برای امام حسن
این مسئله
هنوز مطرح نیست ، ... این است که میگویند صلح امام حسن زمینه را
برای قیام امام حسین فراهم
کرد . لازم بود که امام حسن یک مدتی
کناره گیری بکند تا ماهیت امویها که
بر مردم مخفی و مستور بود آشکار شود
تا قیامی که بناست بعد انجام گیرد ،
ازنظر تاریخ قیام موجهی باشد . پس از
همین قرار داد صلح که بعد معلوم شد
معاویه پایبند این مواد نیست عدهای
از شیعیان آمدند به امام حسن عرض
کردند : دیگر الان این قرار داد صلح
کأن لم یکن است - و راست هم میگفتند
زیرا معاویه آن را نقض کرد - و
بنابراین شما بیایید قیام کنید . فرمود
: نه ، قیام برای بعد از
معاویه ، یعنی کمی بیش از این باید به اینها مهلت داد تا
وضع خودشان را خوب روشن کنند ، آنوقت
وقت قیام است
. معنی این جمله
این است که
اگر امام حسن تا بعد از معاویه زنده
میبود و
در همان موقعی قرار میگرفت که امام حسین قرار گرفت قطعا قیام میکرد .
(کتاب سیری در سیره ائمه اطهار، شهید مرتضی مطهری، خلاصه شده ازفصل دوم : صلح امام حسن علیه السلام)
- ۹۵/۰۴/۰۱