مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

آموزشی - فرهنگی - قرآنی
مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

معلم خوش اخلاق و بداخلاق

چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۴۲ ق.ظ

در سرزمین مغرب (شمال آفریقا) در مکتب خانه اى ، معلمى در دیدم بسیار خشن و ترشروى و تلخ گفتار و خسیس بود، زندگى مسلمانان با دیدار او تباه مى گشت ، قرائت قرآنش ، دل مردم را سیاه مى کرد. گروهى از پسر و دختر، به عنوان شاگرد گرفتار جفاى او بودند، نه جرأت خنده داشتند و نه مى توانستند بگویند، گاهى سیلى بصورت زیباى یکى مى زد، و زمانى از ساق بلورین دیگرى ویشکن مى گرفت .
خلاصه اینکه : سرانجام ناشایستگى آن معلم را آشکار نمودند و او را با کتک از مکتب خانه بیرون کردند و معلم شایسته اى را به جاى او نصب نمودند.
معلم جدید مردى خوش اخلاق ، نیک سیرت ، بردبار و خوش برخورد بود، جز هنگام ضرورت سخن نمى گفت ، با زبانش به کسى نیش نمى زد و چوبى بر سر شاگرد بلند نمى کرد.
ولى هیبت معلم از دل کودکان برفت و دیگر از معلم ترس نداشتند، و به اعتماد اینکه معلم جدید، آنها را بازخواست نمى کند و کتک نمى زند، درس ‍ نمى خواندند و به بازى گوشى پرداخته و تخته مشق خود را بر سر و کله هم مى زدند و مى شکستند، و مکتب خانه را به هرج و مرج مى کشاندند.

استاد و معلم چو بود بى آزار

خرسک بازند کودکان در بازار

 

دو هفته بعد از این ، به مکتب خانه عبور کردم ، دیدم معلم دوم را بر کنار کرده اند و همان معلم اول را بار دیگر آورده اند، براستى ناراحت شدم و تعجب کردم « ولا حول ولا قوة الا بالله » را بر زبان جارى ساختم ، که چرا بار دیگر ابلیس را معلم فرشتگان کرده اند؟

پیرمردى ظریف و جهان دیده اى به من گفت :

پادشاهى پسر به مکتب داد

لوح سیمینش بر کنار نهاد

بر سر لوح او نبشته به زر

جور استاد به ز مهر پدر

حکایت های گلستان سعدی علیه الرحمه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی