پرسش ها و پاسخ های شهید مطهری
بشر امروز پس از این همه موفقیت های علمی ، دردمندانه می نالد ، از چه می نالد ؟ کسری ها و کمبودهایش در کدام ناحیه است ؟ آیا جز در ناحیه خلق و خوی و " آدمیت " است ؟
بشر امروز از نظر علمی و فکری پا به جائی نهاده که آهنگ سفر افلاک
کرده و سقراط ها و افلاطونها باید افتخار
شاگردیش را بپذیرند ، اما از نظرروح و خوی و منش ، یک
" زنگی مست تیغ بران به دست " بیش نیست .
انسان امروز با همه پیشرفتهای معجزآسا در
ناحیه علم و فن ، از لحاظ مردمی و انسانیت گامی پیش نرفته بلکه به سیاهترین
دوران سیاه خویش بازگشته است ، با یک تفاوت ، و آن اینکه از برکت قدرت علمی
و فلسفی و ادبیخویش ، برخلاف گذشته ، تمام جنایتها را در زیر پرده ای از
تظاهر بهانسانیت و اخلاق ، نوع پرستی ، آزادیخواهی و صلح دوستی انجام می دهد .
صراحت و یک رویی جای خود
را به دو رویی و فاصله میان ظاهر و باطن داده است . در هیچ دوره ای مانند عصر جدید درباره عدالت
، آزادی ، برادری ،انسان دوستی ، صلح و صفا ، راستی و درستی ، امانت و صداقت ،
احسان وخدمت سخن گفته نشده است و در هیچ عصری هم مانند این عصر بر ضد این امورعمل نشده است . در نتیجه بشر
امروز مصداق سخن خداوند شده است :
»و
من الناس من یعجبک قوله فی الحیوش الدنیا و یشهد الله علی ما فیقلبه و هو الد
الخصام و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل »( 1)
در جهان امروز از یک طرف لاف نوع خواهی
و بشر دوستی با انگی هر چه بلندتر گوشها را می خراشد
و از طرف دیگر دامنه ملت پرستی که خود نوعی توحش است ، با همه تعصبات و خودخواهی ها و قساوتها و آتش افروزی های ناشی از آن روز به روز بالا می گیرد . این یکی از تناقضاتی است که منطق
بشر امروز گرفتار آن است .
آیا سخنی یاوه تر و دعوتی پوچ تر از این می توان یافت که از طرفی
مذهب ، آن یگانه پشتوانه ارزشهای انسانی را پشت سر بگذاریم و از طرف دیگر دم از
انسانیت و اخلاق بزنیم و بخواهیم با زور لفاظی و پند و اندرزهای توخالی
طبیعت بشر را تغییر دهیم ؟ کاری است از قبیل نشر اسکناس بدون ضامن و
پشتوانه .
نه این است که بشر این قرن این نقص ها و کمبودی ها را احساس نمی کند ، ویا به فکر چاره
نیفتاده است، خیر، به تمام وجود خویش آن را لمس می کند.
این فلسفه های پرطمطراق و سازمانهای عظیم بین المللی و اعلامیه های
بلند بالا به نام " حقوق بشر " مولود چه احساسی غیر از احساس این کم
و کسرهاست؟
اما متأسفانه مثل اینکه تجربه معروف " زنگ و گربه " بار دیگر
تکرارمی شود . عیب و اشکال کار همان عیب و اشکال است : فقدان قدرت اجرائی .
این فلسفه ها و سازمان ها و
اعلامیه ها و قطعنامه ها سودی به انسان محروم نبخشید ، بلکه نتیجه معکوس داد و "
سرکنگبین صفرافزود " ریسمان هایی که به نام بالا کشیدن او از قعر چاه به وجود آمده به صورت حلقه هایی دور گلویش
پیچیده و بیش از پیش آن را فشار می دهد .ریشه مشکلات امروز بشر را
در همین جا باید جست ، همچنان که ریشه نیاز بشر را به دین و معنویت و ایمان و
پیامبر نیز در همین جا باید به دست آورد.
مصلح و مفکر بزرگ اسلامی ، اقبال
لاهوری می گوید :
بشریت ، امروز به سه چیز نیازمند است : تعبیری روحانی از جهان ، آزادی روحانی فرد ( 2 ) و اصولی اساسی دارای تأثیر
جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند
. آنگاه اضافه می کند و می گوید :
" شک نیست که اروپای جدید دستگاه های اندیشه ای و مثالی تأسیس کرده است ، ولی تجربه نشان
میدهد که حقیقتی که از راه عقل محض به دست می آید نمی تواند آن حرارت
اعتقاد زنده ای را داشته باشد که تنها به الهام شخصی حاصل می شود . به همین
دلیل است که عقل محض چندان تأثیری در نوع بشر نکرده ، در صورتی که دین
پیوسته مایه ارتقای افراد و تغییر شکل جوامع بشری بوده است . مثالی گری
اروپا هرگز به صورت عامل زنده ای در حیات آن در نیامده و نتیجه آن " من
" سرگردانی است که در میان دموکراسی های ناسازگار با یکدیگر به جستجوی خود می پردازد که
کار منحصر آنها بهره کشی از درویشان به سود توانگران است . سخن مرا باور کنید که اروپای امروز بزرگترین مانع در راه
پیشرفت اخلاق بشریت است "
اگر نهرو نخست وزیر فقید
هند پس از یک عمر لادینی ، در شامگاه عمر خویش به جستجوی خدا بر میآید و معتقد می شود که : " در برابر
خلا معنوی تمدن جدیدی که رواج می پذیرد بیش از دیروز باید پاسخهای معنوی و
روحانی بیابیم " برای این است که به ریشه اصلی مشکلات امروز بشر پی
برده و دانسته که بشر امروز بیش از هر وقت دیگر نیازمند به آزادی روحانی و معنوی است و [ رفع ] این نیازمندی بدون اینکه
در طرز تفکر و جهان بینی او تغییر اساسی داده شود - که هستی و حیات را با معنی بداند نه پوچ و عبث - میسر نیست .
و اگر برنارد شاو را میبینیم
که می گوید :
" چنین پیش بینی میکنم و از هم اکنون آثار آن پدیدار شده است
که ایمان محمد مورد قبول اروپای فردا خواهد بود و به عقیده من اگر مردی چون او صاحب اختیار دنیای
جدید شود طوری در حل مسائل و مشکلات دنیا توفیق خواهد یافت که صلح و سعادت آرزوی بشر تأمین خواهد شد
" .
برای این است که احساس
می کند که علاوه بر لزوم تفسیری روحانی از جهان ، و لزوم آزادی روحانی افراد
، اصولی اساسی دارای تأثیر جهانی لازم استکه تکامل اجتماع بشری را بر مبنای
روحانی توجیه کند و به قول اقبال : "
مبتنی بر وحیی باشد که از درونی ترین ژرفنای
زندگی بیان شود و به ظاهری بودن صوری آن رنگ باطنی دهد " . قرآن در آیات زیبا و دلنشین خود سه چیز را به
عنوان شدیدترین نیازمندی های بشر یادآوری می کند :
1 - ایمان
به " الله " ، ایمان به اینکه " جهان را صاحبی باشد خدا نام " به عبارت دیگر
تفسیری روحانی از جهان
2 - ایمان
به رسول و رسالت او ، یعنی ایمان به تعلیمات آزادیبخش وجانداری که تکامل اجتماع را بر مبنای
روحانی توجیه کند و به زندگی صوریرنگ معنوی بدهد .
3 - جهاد به مال و نفس در راه خدا ، یعنی آزادی و آزادگی معنوی .
نیازی مبرم تر از این
نیازها نتوان یافت . در میان مکتبها و مسلکها و دینها و آئینها تنها اسلام است
که قدرت
پاسخگوئی به این سه نیاز
را دارد . پس از چهارده قرن که از ظهور اسلام می گذرد ، جهان همان
اندازه نیازمند آن است که در روز اول بود . آن روزی که احساس این نیازها عمومیت پیدا کند - و چنین روزی دور نیست بشر راهی جز اینکه خود را به آغوش
اسلام افکند نخواهد داشت .
پاورقی:
. 1 سوره بقره آیه 204 و . 205 و پارهای از مردم هستند که سخن آنها در ( مصالح ) زندگانی دنیا تو را به شگفت آورد و خوشایند توست و
خداوند را
بر آنچه در دل دارند گواه میگیرند و حال آنکه سرسخترین دشمنان هستند
و چون از
نزد تو بروند ، کوشش میکنند تا در زمین فساد کنند و کشت و زرع ( منابع اقتصادی ) و نسل (
نیروهای انسانی ) را تباه سازند .
2. تنها آزادیهای سیاسی و اجتماعی کافی نیست .
- ۹۳/۰۳/۰۱