مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

آموزشی - فرهنگی - قرآنی
مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

۶۲ مطلب با موضوع «سخن استاد» ثبت شده است

۰۹
خرداد

از بزرگترین امتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است که پایه و زیربنای‏ اصلی آن محبت است . از زمان شخص نبی اکرم که این مذهب پایه گذاری شده‏ است زمزمه محبت و دوستی بوده است . آنجا که در سخن رسول اکرم جمله‏ «علی و شیعته هم الفائزون»  را می‏شنویم ، گروهی را در گرد علی‏ می‏بینیم که شیفته او و گرم او و مجذوب او می‏باشند . از اینرو تشیع مذهب‏
عشق و شیفتگی است . تولای آن حضرت مکتب عشق و محبت است . عنصر محبت‏ در تشیع دخالت تام دارد . تاریخ تشیع با نام یک سلسله از شیفتگان و شیدایان و جانبازان سر از پا نشناخته توأم است .

(جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، ص40)


آورده اند ...

روزى عـلى (ع ) در منزل بود و فرزندانش عباس و زینب ، که آن زمان خردسال بودند،در دو طرف آن حضرت نشسته بودند.
على (ع ) به عباس فرمود: بگو یک .
- یک .
- بگو دو.
عباس عرض کرد: حیا مى کنم با زبانى که یک گفته ام ،دوبگویم .
على (ع ) براى تشویق و تحسین وى، چشم هایش را بوسید.
سپس حضرت به زینب که در طرف چپ نشسته بود، توجه فرمود.
زینب عرض کرد: پدر جان ، آیا ما را دوست دارى ؟ حضرت فرمود: بلى، فرزندان ما پاره هاى جگر ما هستند.
زیـنـب گـفـت : دو مـحـبت در دل مردان با ایمان نمى گنجد: حب خدا و حب اولاد.
ناچار باید گفت : حب به ما شفقت و مهربانى است و محبت خالص مخصوص ذات لایزال الهى است .
حضرت با شنیدن این حرف به آن دو، مهر و عطوفت بیشترى مى فرمود و آنان را تحسین و تمجید مى کرد.
رسول اکرم (ص ) فرمود: پدرى که بانگاه محبت آمیز خود فرزندخویش را مسرور مى کند، خداوند به او اجر آزاد کردن بنده اى را عنایت مى فرماید.

(صد حکایت تربیتی ، مرتضی بذرافشان)

۰۹
خرداد

بعضی از مردم فقط در زمان خودشان رهبرند و بعضی اندکی بعد از زمان‏ خویش نیز رهبرند و به تدریج رهبریشان رو به فراموشی می ‏رود . اما علی ]ع[ و معدودی از بشر همیشه هادی و رهبرند .

(جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، ص39)


علی علیه السلام تجسم حقیقت

علی مقیاس و میزانی است برای سنجش فطرت ها و سرشت ها .

آنکه فطرتی‏ سالم و سرشتی پاک دارد از وی نمی‏ رنجد ولو اینکه شمشیرش بر او فرود آید .

و آنکه فطرتی آلوده دارد به او علاقمند نگردد ولو اینکه احسانش کند ،

چون علی جز تجسم حقیقت چیزی نیست .

(جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، ص41)

۰۸
خرداد

پیوند انسان با دین از سبک پیوندهای مادی نیست بلکه پیوند دیگری است که هیچ چیز دیگر چنین پیوندی‏ با روح بشر ندارد .
علی اگر رنگ خدا نمی‏ داشت و مردی الهی نمی‏ بود فراموش شده بود



تاریخ‏ بشر قهرمان های بسیار سراغ دارد : قهرمان های سخن ، قهرمان های علم و فلسفه‏ ، قهرمان های قدرت و سلطنت ، قهرمان میدان جنگ ، ولی همه را بشر از یاد برده است و یا اصلا نشناخته است . اما علی نه تنها با کشته شدنش نمرد بلکه زنده‏ تر شد .

خود می‏ گوید :

" گردآورندگان دارائی ها در همان حال که زنده‏ اند مرده ‏اند و دانشمندان (علماء ربانی ) پایدارند تا روزگار پایدار است .

جسم های آنها گمشده است‏ اما نقش های آن ها بر صفحه دل ها موجود است " .

(جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، ص37)

۰۸
خرداد

اسلام نیز قانون محبت است . قرآن ، پیغمبر اکرم را رحمة للعالمین‏ معرفی می ‏کند

«و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین »( انبیاء/107)

نفرستادیم تو را مگر که مهر و رحمتی باشی برای جهانیان . یعنی نسبت به‏ خطرناک ترین دشمنانت نیز رحمت باشی و به آنان محبت کنی.

اما محبتی که قرآن دستور می‏ دهد آن نیست که با هر کسی مطابق میل و خوشایند او عمل کنیم ، با او طوری رفتار کنیم که او خوشش بیاید و لزوما به سوی ما کشیده شود .

محبت این نیست که هر کسی را در تمایلاتش آزاد بگذاریم و یا تمایلات او را امضاء کنیم .

این محبت نیست بلکه نفاق و دوروئی است .

محبت آنست که با حقیقت توأم باشد .

                                                                                               (جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، ص 24-23)


۰۸
خرداد

افراد با شخصیت آنهائی هستند که‏ جاذبه و دافعه شان هر دو قوی باشد ، و این بستگی دارد به اینکه پایگاه های‏ مثبت و پایگاه های منفی در روح آنها چه اندازه نیرومند باشد . البته قوت‏ نیز مراتب دارد ، تا می‏ رسد به جائی که دوستان مجذوب ، جان را فدا می‏ کنند و در راه او از خود می‏ گذرند و دشمنان هم آنقدر سرسخت می‏ شوند که‏ جان خود را در این راه از کف می‏ دهند و تا آنجا قوت می‏ گیرند که حتی بعد از مرگ قرن ها جذب و دفعشان در روح ها کارگر واقع می‏ شود و سطح وسیعی را اشغال می‏ کند . و این جذب و دفع های سه بعدی از مختصات اولیاء است‏ همچنان که دعوت های سه بعدی مخصوص سلسله پیامبران است .


از طرفی باید دید چه عناصری را جذب و چه عناصری را دفع می‏ کنند . مثلا گاهی عنصر دانا را جذب و عنصر نادان را دفع [ می‏ کنند ] و گاهی بر عکس‏ است . گاهی عناصر شریف و نجیب را جذب و عناصر پلید و خبیث را [دفع می‏ کنند] و گاهی برعکس است . لهذا دوستان و دشمنان ، مجذوبین و مطرودین‏ هر کسی دلیل قاطعی بر ماهیت اوست .

بنابر این هر شخصیتی هم سنخ خود را جذب می‏ کند و غیر هم سنخ را از خود دور می‏ سازد .

شخصیت عدالت و شرف عناصر خیر خواه و عدالت جو را به سوی‏ خویش جذب می ‏کند و هواپرست ها و پول پرست ها و منافق ها را از خویش طرد می‏ کند . 
شخصیت جنایت ، جانیان را به دور خویش جمع می‏ کند و نیکان را از خود دفع می‏ کند .


(جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، ص 27 و 28)

۰۸
خرداد

سایر شخصیت های جهان با مرگشان همه چیزها می‏ میرد و با جسمشان در زیرخاک ها پنهان می‏ گردد اما مردان حقیقت خود می‏ میرند ولی مکتب و عشق ها که بر می‏ انگیزند با گذشت قرون تابنده تر می‏ گردد.

(جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، ص29)

تاریخ افراد سر از پا نشناخته زیادی را می‏ شناسد که بی‏ اختیار جان خود را در راه مهر علی فدا کرده‏ اند . این جاذبه را در کجا می‏ توان یافت ؟ گمان‏ نمی ‏رود در جهان نظیری داشته باشد .

علی به همین شدت دشمنان سرسخت دارد ، دشمنانی که از نام او به خود می‏ پیچیدند . علی از صورت یک فرد بیرون است و به صورت یک مکتب موجود است ، و به همین جهت گروهی را به سوی خود می‏ کشد و گروهی را از خود طرد می‏ نماید . آری علی شخصیت دو نیروئی‏ است .(همان کتاب ، ص31)

۰۸
خرداد

شاگردان به خاطر نفوذ روحی و معنوی معلم ، تاثیرات شگرفی از او می گیرند که گاهی سر نوشت ملتی را تغییر می دهند. بیشتر انسا ن های موفق ، کامیابی خود را مدیون معلمان خود می دانند و نیز افرادی هستند که سر خوردگی و شکست های زندگی شان را، ناشی از برخورد بد معلمان می دانند.

استاد شهید مطهری «رحمة الله» در مورد تاثیر معلم خود حاج آقا میرزا علی شیرازی می گوید: « او بزرگ مردی بود ، مرا برای اولین بار با نهج البلاغه آشنا کرد و درک محضر او را همواره یکی از ذخایر گران بهای زندگی خود می شمارم که حاضر نیستم آن را با هیچ چیز معاوضه کنم و شب و روزی نیست که خاطره اش درنظرم مجسم نشود ویادی از او نکنم و نامی نبرم»

 (سیری در نهج البلاغه)
۰۸
خرداد

داشتن علم ، به تنهایی ارزش نیست. هستند کسانی که دانش فراوان دارند ، ولی مانند ظرفی پر از عسل اند که هیچ منفذی برای استفاده از عسل ها در آنها نیست. علم دانشمند زمانی اهمیت دارد که آن را به دیگران منتقل کند و البته زکات دانش ، آموختن آن به بندگان خداست.

معلم در مقام تعلیم ، راهبر و راهنمای علمی افراد زیادی است و این موقعیت حساس ، سبب تلاش او در حل مشکلات علمی می شود که نتیجه اش بالا رفتن سطح علمی وی نیز خواهد شد. دانش شخصی که بیاموزد ولی تربیت نشود ، مانند اسلحه ای است که با آن جان انسان ها را به خطر می اندازد.

                                                                چو دزدی با چراغ آید / گزیده تر برد کالا را

در قرآن کریم که تعلیم و تربیت به عنوان هدف پیامبران ذکر شده ، در سه مورد تربیت بر تعلیم مقدم گردیده است :

(بقره/ 151 ، آل عمران/ 164 ، جمعه /2 )

و تنها در یک آیه تعلیم بر تربیت مقدم شده است. (بقره/ 129 )

در نتیجه ی تعلیم و تربیت چنانچه شهید مطهری می فرمایند:

باید در افراد و در جامعه رشد شخصیت فکری و عقلانی پیدا بشود.

« این مسأله که باید در افراد و در جامعه رشد شخصیت فکری و عقلانی پیدا بشود یعنی قوه تجزیه و تحلیل در مسائل پیدا بشود ، یک مطلب اساسی‏ است ، یعنی در همین آموزش ها و تعلیم و تربیت ها در مدرسه‏ ها وظیفه معلم‏ بالاتر از اینکه به بچه یاد می‏ دهد اینست که کاری بکند که قوه تجزیه و تحلیل او قدرت بگیرد ، نه اینکه فقط در مغز وی معلومات بریزد ، که اگر معلومات خیلی فشار بیاورد ذهن بچه راکد می‏ شود.

در میان علما ، افرادی که خیلی استاد دیده‏ اند ، من به اینها هیچ اعتقاد ندارم . به همین دلیل اعتقاد ندارم که خیلی استاد دیده‏ اند ، همان که‏ برایشان باعث افتخار است . مثلا می‏ گویند : " فلان کس سی سال به درس‏ مرحوم نائینی رفته ، یا بیست و پنج سال متوالی درس آقا ضیاء را دیده " . عالمی که سی سال یا بیست و پنج سال عمر را یکسره درس این استاد و آن‏ استاد را دیده ، او دیگر مجال فکر کردن برای خودش باقی نگذاشته ، دائما می‏ گرفته ، تمام نیرویش صرف گرفتن شده ، دیگر چیزی نمانده برای آنکه با نیروی خودش به مطلبی برسد .

مثل معروفی است ( که البته افسانه است ) می‏ گویند که یک غیبگو و رمالی ، علم غیبگویی و رمالی را به بچه‏ اش آموخته بود . خودش در دربار پادشاه حقوق خوبی می‏ گرفت ، این علم را به بچه‏ اش آموخته بود که بعد از خودش او این پست را اداره کند . تا روزی که او را به پادشاه معرفی کرد . پادشاه خواست که او را امتحان کند . تخم مرغی در دستش گرفت و به او گفت : اگر گفتی که در دست من چیست ؟ او هر چه حساب کرد نفهمید که‏ چیست . پادشاه گفت : وسطش زرد است و اطرافش سفید . یک فکری کرد و گفت : این سنگ آسیائی است که در وسطش هویج ریخته‏ اند . پادشاه خیلی‏ بدش آمد و بعد پدرش را آورد و گفت : آخر این چه علمی است که به او آموخته‏ ای ؟ ! گفت : علم را من خوب آموختم ولی این عقل ندارد . آن حرف‏ اول را از روی علمش گفت ولی این دومی را از روی بی‏ عقلیش گفت . شعورش‏ نرسید که سنگ آسیا در دست انسان جا نمی‏ گیرد . این را عقل آدم باید حکم‏ بکند « .

(تعلیم و تربیت ، ص 22-21)

۰۵
خرداد

بدون بال معنویت از بال عدالت کارى ساخته نیست. از نظر قرآن، معنویت پایه تکامل است. این همه عبادات که در اسلام بر روى آن تکیه شده است براى تقویت جنبه معنوى روح انسان است. زندگى پیامبر را ببینید، با آن همه گرفتارى و مشغله‏ اى که دارد باز در همان حال قرآن مى‏ گوید:

انَّ رَبَّک یعْلَمُ أنَّک تَقومُ أدْنى‏ مِنْ ثُلُثَىِ اللَّیلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذینَ مَعَک وَ اللَّهُ یقَدِّرُ اللَّیلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أنْ لَنْ‏تُحْصوهُ فَتابَ عَلَیکمْ‏ (مزّمّل/ 20.)

خدا آگاه است که تو در حدود دو ثلث شب را به عبادت قیام مى‏ کنى، گاهى حدود نصف آن و لااقل ثلثى از شب، و گروهى از کسانى که با تو هستند [نیز چنین مى‏ کنند] ...

و یا خدا به پیامبرش تأکید مى‏ کند که: قسمتى از شب را براى عبادت برخیز، تهجّد کن، نماز شب بخوان تا به مقام محمود برسى‏ (اسراء/ 79.)                                                                  
                                                               

و یا در مورد على علیه السلام اگر عدالت اجتماعى او را مى‏ بینیم و کارکردن‏ ها و بیل ‏زدن‏ ها و عرق ریختن‏‌هایش را مشاهده مى‏‌کنیم، باید آن در دل شب غش کردن‏هایش را هم ببینیم، آن از خوف خدا بیهوش شدن‏هایش را هم نظاره کنیم.

اینها واقعیات تاریخ اسلام هستند و آنها هم صریح آیات قرآن. این مسائل را نمى‏ توان توجیه و تأویل کرد. هرگونه تفسیر و تعبیر مادى این مسائل خیانت به قرآن است. انقلاب ما در آینده در کنار عدالت اجتماعى به مقیاس اسلامى، نیاز به معنویتى گسترده و شامل دارد، معنویتى از آن نمونه که در پیامبر و ائمه دیده‌‏ایم.

                                                                                                                               آینده انقلاب اسلامی، ص 180

 

۰۵
خرداد

کارى که خالصانه براى غیر خداست یعنى کارى که آدمى فقط براى دنیا انجام مى‏ دهد که هیچ به خدا ارتباط پیدا نمى‏ کند؛ ولى انسان در برخى از کارها خدا را وسیله قرار مى‏ دهد براى خواسته‏ هاى نفسانى خودش. این گونه کارها و لو در آن «خدا» وسیله است و هدف نیست امّا باز یک نوع رفتن به در خانه خداست؛ من مى‏ دانم خداست که سررشته کارهاى دنیا در دستش است، خداست که مى‏ تواند مشکلات دنیایى مرا حل کند، اگر به خاطر مشکلات دنیا نبود به طرف خانه خدا نمى‌‏رفتم ولى حالا مى‏ روم به در خانه خدا امّا براى مشکلات دنیا. شک ندارد که این خودش نوعى شرک است، یعنى پرستشى است که خدا از هدف بودن خارج، و وسیله شده است براى خواسته نفسانى. ولى خداوند متعال این نوع شرک ها را که شرک هاى خفىّ است به نوعى از انسان مى‏ پذیرد، یعنى همان چیزى را که انسان مى‏ خواهد به او مى‏ دهد.

در آخرت هم همین‏ طور است. اگر انسان عبادت را انجام بدهد براى خواسته‏ هاى اخروى، خداى متعال همان خواسته‏ هاى اخروى را به او مى‏ دهد، امّا این، عبادت به معناى واقعى عبادت و پرستش خدا که خدا پرستش شده باشد نیست؛ خدا آن وقت پرستش شده است که خدا براى خود خدا پرستش شده باشد، یعنى پرستش حقیقى و اخلاص حقیقى فقط و فقط آن است، باقى دیگر اینها مراتب و درجاتى از شرک است ولى شرک هاى خفىّ است که این شرک هاى خفىّ، در عالم آخرت عقوبت ندارد.

فطرت، صفحه 194