مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

آموزشی - فرهنگی - قرآنی
مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

۶۲ مطلب با موضوع «سخن استاد» ثبت شده است

۱۹
خرداد

از جمله آثار عشق نیرو و قدرت است . محبت نیرو آفرین است ، جبان را شجاع می‏ کند .

عشق و محبت ، سنگین و تنبل را چالاک و زرنگ می‏ کند و حتی از کودن ، تیزهوش می ‏سازد .

عشق است که از بخیل ، بخشنده و از کم طاقت و ناشکیبا ، متحمل و شکیبا می‏ سازد .

تولید رقت و رفع غلظت و خشونت از روح ، و به عبارت دیگر تلطیف‏ عواطف ، و هم چنین توحد و تأحد و تمرکز و از بین

بردن تشتت و تفرق‏ نیروها و در نتیجه قدرت حاصل از تجمع ، همه از آثار عشق و محبت است . در زبان شعر و ادب ، در باب اثرعشق بیشتر به یک اثر بر می‏ خوریم و آن الهام بخشی و فیاضیت عشق است .

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود                   این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

عشق ، قوای خفته را بیدار و نیروهای بسته و مهار شده را آزاد می‏ کند .

الهام بخش است و قهرمان ساز.




عشق نفس را تکمیل و استعدادات حیرت انگیز باطنی را ظاهر می‏ سازد . از نظر قوای ادراکی الهام بخش و از نظر

قوای احساسی ،اراده و همت را تقویت می‏ کند ، و آنگاه که در جهت علوی متصاعد شود کرامت و خارق عادت‏ به وجود می‏ آورد.

روح را از مزیج ها و خلط ها پاک می‏ کند و به عبارت دیگر عشق تصفیه گر است . صفات رذیله ناشی از خودخواهی و

یا سردی و بی‏ حرارتی را از قبیل‏ بخل ، امساک ، جبن ، تنبلی ، تکبر و عجب ، از میان می‏برد . حقدها و کینه ‏ها را زائل

می‏ کندو از بین برمی دارد گو اینکه محرومیت و نا کامی در عشق ممکن است به نوبه خود تولید عقده و کینه‏ ها کند .

از محبت تلخ ها شیرین شود                      از محبت مس ها زرین شود

اثر عشق از لحاظ روحی در جهت عمران و آبادی روح است و از لحاظ بدن در جهت گداختن و خرابی . اثر عشق در بدن

درست عکس روح است .

( جاذبه و دافعه علی علیه السلام، ص46-43)


عشق ، علاقه و تمایل انسان را به خارج از وجودش متوجه می‏ کند . وجودش را توسعه داده و کانون هستیش را عوض

می‏ کند و به همین جهت عشق و محبت یک عامل بزرگ اخلاقی وتربیتی است ، مشروط به اینکه خوب هدایت شود و

به طور صحیح مورد استفاده واقع گردد .

( جاذبه و دافعه علی علیه السلام، ص49)

۱۶
خرداد

مقدمه

مهم ترین پشتوانه ی هر انقلاب سیاسی – اجتماعی و عامل تداوم انقلاب و اینکه ازاهداف مقدس خود منحرف نشود، فرهنگ و ارزش های فرهنگی انقلاب است. حال با گذشت بیش از سی سال از انقلاب اسلامی در ایران، در کنار فعالیت های ارزشمند فرهنگی که تاکنون انجام شده است، نقایص و کوتاهی های متعددی نیز در این زمینه به چشم می خورد که نمی توان آن ها را نادیده گرفت. چرا که کم کاری در زمینه ی تغذیه ی فکری و فرهنگی جامعه نتایج و آثاری جبران ناپذیر به دنبال خواهد داشت.

قدرت های سلطه طلب و آنان که مخالف آزادی فکر و آزادمنشی انسان ها هستند، آنان که اسلام ناب محمدی را مانعی بزرگ در راه استعمار و استثمار فکری و فرهنگی جوامع می دانند، متأسفانه بیش از ما بیدار و هوشیارند و با استفاده از تمام نیروهای خود (زر، زور، تزویر) و خلق روش های متنوع تلاش می کنند تا افکار مردم جامعه ، خاصه فکر نوجوانان و جوانان را از آرمان های مقدس انقلاب منحرف کرده و به خدمت خود درآورند. متأسفانه نتیجه غفلت ها را هم اکنون در جامعه امروز مشاهده می کنیم: تجمل گرایی، مصرف زدگی، مدپرستی، بروز ناهنجاری های ظاهری و خلاف عرف و شرع در پوشش خانم ها و آقایان، گرایش به فرقه های انحرافی و عرفان های کاذب، عدم واکنش به آنچه از زبان دشمن آشکار دین و مذهب در فضای مجازی و ماهواره ای می شنوند و گاه پذیرفتن آن ها ، دهن کجی به ارزش های اسلامی به شکل های مختلف از سوی برخی هنرمندنماها ، سعی در به فراموشی سپردن آن همه رشادت و ایثار مردان و زنان مؤمن و غیرتمند در هشت سال دفاع مقدس، تبلیغ رفاه طلبی ، خودباختگی در برابر غرب و ... نمونه هایی از بی توجهی های ما در حفظ فرهنگ و ارزش های اسلامی – ایرانی است.

و این ندای رهبر بیدار ماست که همواره بر تقویت و حفظ فرهنگ اسلامی - ایرانی تأکید می کند چنان چه در نامگذاری سال جاری نیز فرهنگ را بر اقتصاد مقدم دانسته اند.

آری زنگ های خطر مدتهاست به صدا درآمده اند اما گویی گوش های ما نسبت به آن ها حساسیت خود را از دست داده و دیگر نمی شنویم یا نمی خواهیم بشنویم.

قشر فرهنگی به عنوان طلایه داران علم و فرهنگ و با در اختیار داشتن نیروی عظیم نوجوان و جوان در صف اول مبارزه با ضد ارزش هاست.

آیا این گروه به وظیفه ی مهم خود واقف هستند؟

در کدام جبهه می جنگند؟

نکند خواسته یا ناخواسته با دشمن همراه باشند؟

آسیب شناسی فرهنگی انقلاب اسلامی از منظر شهید مطهری

استاد شهید در همان اوایل انقلاب اسلامی توجه خاصی به مسئله ی فرهنگ و انقلاب فرهنگی داشته است.و برخی عوامل انحراف از ارزش های فرهنگی را چنین بیان می فرمایند:

- عدم استقلال فرهنگی

« هر نهضت اجتماعی باید پشتوانه ای از نهضت فکری و فرهنگی داشته باشد وگرنه در دام جریان هایی قرار می گیرد که از سرمایه های فرهنگی برخوردارند و لذا جذب آن ها می شود و تغییر مسیر می دهد، و از طرف دیگر هر نهضت فرهنگی اسلامی که بخواهد پشتوانه ی نهضت اجتماعی ما واقع شود، باید از متن فرهنگ کهن ما نشأت یابد و تغذیه گردد و نه از فرهنگ های دیگر. این[طور نباشد]که ما از فرهنگ های دیگر مثلاً از فرهنگ مارکسیستی یا اگزیستانسیالیستی و امثال این ها قسمت هایی را التقاط کنیم و روکشی از اسلام بر روی آن ها بکشیم که نهضت ما را در فلسفه ی اقتصادی ، فلسفه دین و فلسفه ی الهی خود را که از متن تعلیمات اسلام الهام می گیرد، تدوین کنیم و در اختیار افراد خودمان قرار دهیم .... آینده ی انقلاب ما در صورتی تضمین خواهد شد که عدالت و آزادی را حفظ کنیم، استقلال سیاسی ، اقتصادی و از همه مهم تر استقلال فکری و استقلال مکتبی خودمان را محفوظ نگه داریم.



ما اگر مکتب مستقل خودمان را ارایه نکنیم حتی با این که رژیم را ساقط کرده ایم و حتی با این فرض که استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی به دست آوریم، اگر به استقلال فرهنگی دست نیابیم ما شکست خواهیم خورد و نخواهیم توانست انقلاب را به ثمر برسانیم.»

(انقلاب اسلامی ، ص 125 و 61)

- نابسامانی وضع انتشارات

استاد شهید با درک چنین ضرورتی نسبت به مسایل فرهنگی ، به وضع نامطلوب فرهنگی اشاره می کنند و از اوضاع نابسامان انتشارات در کشور به عنوان یکی از عناصر مهم فرهنگ گلایه کرده و بر برنامه ریزی و هماهنگی و کنترل هرچه بیش تر مسایل فرهنگی جامعه ، اصرار می کنند.

«انتشارات مذهبی ما از نظر نظم ، وضع نامطلوبی دارد . بگذریم از آثار و نوشته‏ هائی که اساسا مضر و مایه بی آبروئی است ، آثار و نوشته‏ های مفید و سودمند ما نیز با برآورد قبلی نیست ، یعنی بر اساس محاسبه احتیاجات و درجه بندی ضرورتها صورت نگرفته است ، هر کسی به سلیقه خود آنچه را مفید می‏داند می ‏نویسد و منتشر می‏ کند ، بسی مسائل ضروری و لازم که یک کتاب هم در باره آنها نوشته‏ نشده است و بسی موضوعات که بیش از حد لازم کتابهائی در باره آنها نوشته شده است و هی پشت سر هم نوشته می‏ شود




از این نظر ، مانند کشوری هستیم که اقتصادش پایه اجتماعی ندارد ، هرکسی به سلیقه خود هر چه می‏ خواهد تولید می‏ کند و یا از خارج وارد می ‏نماید ، بدون آنکه یک نیروی حسابگر ، آنها را رهبری کند و میزان تولید کالا یا وارد کردن کالا را بر طبق احتیاجات ضروری کشور ، تحت کنترل در آورد . به‏ عبارت دیگر همه چیز به دست " تصادف " سپرده شده است . بدیهی است‏ که در چنین وضعی برخی کالاها بیش از حد لزوم و تقاضا عرضه می‏ شود و بی‏ مصرف می‏ ماند و برخی کالاها به هیچ وجه در بازار یافت نمی‏ شود .
اینکه راه علاج چیست ؟ ساده است . هسته اولی این کار اصلاحی را همکاری‏ و هم فکری گروهی از اهل تألیف و تصنیف و مطالعه می‏ تواند به وجود آورد . ولی متأسفانه غالبا ما آنچنان شیفته و عاشق سلیقه خود هستیم که هر کدام‏ فکر می‏ کنیم تنها راه صحیح همان است که خود ما یافته ‏ایم . من گاهی به‏ برخی از اهل تألیف ، این پیشنهاد را عرضه کرده‏ ام ، اما آنها به جای‏ استقبال ، رنجیده و این را نوعی تخطئه سلیقه خود تلقی کرده ‏اند . »

(عدل الهی ، ص 15)

-درک ضرورت جامعه و تألیف و ترجمه براساس نیازها

شهید مطهری یکی از عوامل نابسامانی تغذیه فکری جامعه را تألیف و ترجمه کتب بر اساس سلیقه های شخصی می دانند نه براساس ضرورت و نیاز جامعه و چنین می گویند: « این بنده از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته ، مقاله یا
کتاب نوشته‏ ام ، تنها چیزی که در همه نوشته‏ هایم آن را هدف قرار داده‏ ام‏ حل مشکلات و پاسخگوئی به سؤالاتی است که در زمینه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است . نوشته‏ های این بنده ، برخی فلسفی ، برخی اجتماعی ، برخی اخلاقی ، برخی‏ فقهی و برخی تاریخی است . با اینکه موضوعات این نوشته‏ ها کاملا با یکدیگر مغایر است ، هدف کلی از همه اینها یک چیز بوده و بس .

... این بنده هرگز مدعی نیست که موضوعاتی که خودش انتخاب کرده و درباره‏ آنها قلم فرسائی کرده است لازم ترین موضوعات بوده است ، تنها چیزی که‏ ادعا دارد این است که به حسب تشخیص خودش از این اصل ، تجاوز نکرده که‏ تا حدی که برایش مقدور است در مسائل اسلامی " عقده گشائی " کند و حتی‏ الامکان حقایق اسلامی را آنچنانکه هست ارائه دهد ، فرضا نمی ‏تواند جلوی‏ انحرافات عملی را بگیرد ، باری حتی الامکان با انحرافات فکری مبارزه‏ نماید و مخصوصا مسائلی را که دستاویز مخالفان اسلام است روشن کند ، و در این جهت " الا هم فالاهم " را لا اقل به تشخیص خود - رعایت کرده است . »

(عدل الهی ، ص 15)

 هشدار به اندیشمندان جامعه

و به همین جهت استاد شهید راه حل مشکلات انتشارات و تغذیه ی فکری و فرهنگی جامعه که عامل تداوم فرهنگ انقلاب اسلامی ماست را نشان داده و به علما و اندیشمندان هشدار می دهند:

« من به عنوان یک فرد مسئول به مسئولیت الهی ، به رهبران عظیم الشأن‏ نهضت اسلامی که برای همه‏ شان احترام فراوان قائلم ، هشدار می‏ دهم و بین خود و خدای متعال اتمام حجت می‏ کنم که نفوذ و نشر اندیشه‏ های بیگانه به نام‏ اندیشه اسلامی و با مارک اسلامی اعم از آنکه از روی سوء نیت و یا عدم سوء نیت صورت گیرد ، خطری است که کیان اسلام را تهدید می‏ کند .
راه مبارزه این خطر تحریم و منع نیست . مگر می‏ شود تشنگانی را که برای‏ جرعه‏ ای آب له‏ له می‏ زنند از نوشیدن آب موجود به عذر اینکه آلوده است منع‏ کرد ؟ !
این ما هستیم که مسئولیم . ما به قدر کافی در زمینه‏ های مختلف اسلامی‏ کتاب به زبان روز عرضه نکرده‏ ایم . اگر ما به قدر کافی آب زلال و گوارا عرضه کرده بودیم ، به سراغ آبهای آلوده نمی ‏رفتند .

راه مبارزه ، عرضه داشتن صحیح این مکتب در همه زمینه ها با زبان روز است .»

(نهضت های اسلامی در صدساله اخیر، ص 89و90)


چشم انداز و نتیجه گیری

آری استاد شهید که روحش شاد و یادش گرامی باد، در آن زمان – بیش از سی سال پیش – مسائلی را مطرح کرده اند که متأسفانه هنوز لاینحل مانده و بیش از پیش خودنمایی می کند.

لذا امروز نیز مانند همیشه نیاز داریم تا یک نظام فکری داشته باشیم و عقیده ای محکم که نفوذ بیگانه در آن به راحتی ممکن نباشد. آثار شهید مطهری این امر را ممکن می سازد. کنکاش و مطالعه در آثار شهید به دانسته های مذهبی ما نظم بخشیده و آن را در ذهن و عمل ما نهادینه می کند. به طوری که با شنیدن شبهات و یا برخورد با رفتارهای شبه ناک و هنگام هجوم فتنه ها ، راه را از چاه باز شناسیم.

زیرا شهید مطهری :

1-      1- تبیین صحیحی از اسلام ارایه دادند.

2-      2- افکار انحرافی درون جامعه را نقد کردند.مثل نقد مارکسیسم

3-      3- تفکر شهید هیچگاه از قرآن و سنت منحرف نشد و تحت لوای قرآن و سنت با روش استدلالی و مطالعه ی متفکرانه با دو گروه درافتادند: 1- قشریون ، که فقط به ظواهر اسلامی اکتفا می کردند مانند خوارج در صدر اسلام. 2- کسانی که تفسیر به رأی می کردند و به این طریق دین را با افکار خودشان سازگار می کردند.مثل روشنفکران غربزده

4-      4- روش مخصوص دین شناسی شهید مطهری که ریشه ی تمام مباحث اسلام را توحید می داند و بر اساس همان ریشه مسائل را توضیح می دهد، موجب می شود که هیچ انحرافی در نظراتشان پدید نیاید.

5-      5- ایشان به علت داشتن تسلط جامع و کافی بر مباحث دقیق و فنی، آن ها را به زبان ساده و روان بیان نموده به طوری که همه افراد با توجه به سطح سوادشان می توانند از آن استفاده کنند.

6-      6- نتیجه این که : ایشان برداشت صحیح از دین و روش صحیح دین شناسی را ارایه نمودند.

و این که آثار شهید مطهری :

1-      1- خالق یک نظام منسجم فکری و ارایه دهنده ی چارچوب مشخصی از اندیشه ی اسلامی است.

2-2-2-بر اساس نیازها و مقتضیات زمان ارایه شده، بنابراین به روز، کارآمد و کاربردی است.

3-      3- ثابت نموده است که تفکر عقلانی با تعبد وحیانی نه تنها منافاتی ندارد بلکه مکمل یکدیگرند و در پی تربیت متعبدان عاقل و عاقلان متعبد است.

4-      4- شجاعت و استقلال فکری در عین علم و ایمان در آثار ایشان تجلی پیدا کرده است.

5-     5- بنا بر گفته ی امام خامنه ای : «علامه شهید مطهری پایه گذار فکری نظام جمهوری اسلامی ایران است. خط فکری استاد مطهری، خط حساسیت در مقابل حرکات نفوذی در داخل اندیشه های اصیل اسلامی است. خطی که می تواند انقلاب را از نظر فکری حفظ کند، همان خط مطهری است.»

6-      6- در مورد هیچ مجموعه آثاری، مانند آثار شهید مطهری، از جانب بزرگان دین و معتمدان علمی و دینی، این مقدار سفارش و توصیه نشده است. امام خمینی(ره) در میان آثار همه ی بزرگان درباره ی آثار علمی شهید مطهری می فرمایند : « من کس دیگری را سراغ ندارم که بگویم بی استثنا آثارش خوب است، انسان ساز است.» (صحیفه امام، ج 16، ص 242)  در ادامه راه امام، رهبر معظم انقلاب می فرمایند: « تنها کسی که هم از لحاظ کمیت و هم از لحاظ کیفیت، خوب ترین فرآورده ها را تقدیم محیط اندیشه ی اسلامی کرده ، آقای مطهری است.» « الآن هم واقعاً بدیل و عدیلی برای مجموعه کتاب های شهید مطهری نداریم و با این که کارهای خوبی هم شده، بلاشک از لحاظ اهمیت و تأثیرگذاری و جذابیت و اتقان، هنوز هم در بالاترین سطح قرار دارد.»

7-     7- ترویج و فراگیری آثار شهید باعث صیانت جامعه از سقوط و تباهی است.

شهید مطهری معتقد بودند که دو عامل مهم که موجب سقوط جامعه اسلامی است، عبارتند از: نفاق خواص و جهل عوام . مشکلات عمده ی پیامبر اسلام ، جریان سقیفه، گرفتاری های حضرت علی علیه السلام، حادثه کربلا و ... همه محصول این دو عامل است. لذا هرگاه منافقان زیرک بتوانند بر مَرکب جهل عوام سوار شوند، کمر جامعه ی اسلامی را شکسته اند.

در حال حاضر اگر اندیشه ی والا و مطهر شهید مطهری در جامعه ی اسلامی گسترش یابد، هم حیله و نفاق خواص شناخته می شود و هم همه ی مردم راه تکامل را می شناسند و در امواج و تلاطم فتنه ها ، گرفتار و سرگردان نخواهند شد و سربلند بیرون خواهند آمد. انشاءالله

۱۴
خرداد

یکی از ارکان انقلاب روحی مردم ایران به گفته ی شهید مطهری «احساس شخصیت» است که در مقابل آن «خودباختگی» وجود دارد و بزرگ ترین هدیه ای که یک رهبر به ملت خود می تواند بدهد ،امام خمینی به ملت ما بخشید و آن احساس شخصیت و نجات از خودباختگی بود.



خودباختگی

استاد در این باره می گوید: «خود باختگی یعنی تزلزل شخصیت ، بی ایمانی به خود ، گم کردن خود ، از دست دادن حس احترام به ذات ، بی اعتمادی و بی اعتقادی به فرهنگ خود و استعداد و شایستگی خود ، و در مقابل به خود آمدگی یعنی بازگشت به ایمان‏ خود ، بیدار کردن حس احترام به خود و تاریخ و شناسنامه و نسب تاریخی‏ خود . »

«...اصل خودباختگی یک تعبیر قرآنی است:خسران نفس، خود را باختن. خودباختگی حالتی است روحی در انسان که تمام قوا و نیروها و استعدادهایی که دارد وضعی پیدا می کند که گویی چیزی ندارد.اگر یک بیمار در بیماری خود خودش را ببازد، معتقد شود که مرضش خیلی خطرناک است و دیگر معالجات برای او سودی ندارد، ولو آن بیماری بیماری مهلکی نباشد، این بیمار بعید است خوب شود، چون خودش معتقد شده که من خوب نمی شوم، من می میرم.... به هر نسبت که معتقد باشد که می میرد احتمال شفا در او ضعیف تر است.برعکس اگر بیماری معتقد شود که بیماری من چیزی نیست و ... ایمان داشته باشد که من خوب می شوم، این یک مدد فوق العاده به خوب شدن اوست.

اختصاص به بیماری ندارد. یک پهلوان وقتی که با رقیب خودش روبه رو می شود اگر از اول خودش را ببازد، ... دیگر از نیروی خودش نمی تواند استفاده کند.... چه جمله ی عالیی دارد امیرالمؤمنین!می فرماید: من در میدان جنگ با هر کسی روبه رو شدم خودش در مغلوب شدن خودش به من کمک کرد، یعنی نیرویش را از دست داد، چون علی را همه شناخته بودند که علی هیچ وقت با هیچ کس روبه رو نشده است که شکست بخورد.

در هر موردی چنین است. یک دانش آموز یا دانشجو اگر معتقد باشد من چیزی نمی شوم ( ما که چیزی نخواهیم شد ) او دیگر چیزی نخواهد شد. اما اگر معتقد باشد که من چیزی خواهم شد، من چنین و چنان خواهم شد، هر چه که اعتمادش به خودش بیش تر باشد احتمال ترقی در او بیش تر است.»

(آینده انقلاب اسلامی، ص135-134)

حالت استسباع 

«فلاسفه و حکما اصطلاحی دارند به نام استسباع که به فارسی آن " شیر گیر " ترجمه کرده‏ اند .
می گویند بعضی از حیوانات کوچک وقتی با حیوانات درنده ‏ای روبرو می شوند - مثلا وقتی خرگوش با شیر مواجه می ‏شود - حالت استسباع پیدا می کنند یعنی‏ اراده فرار از آنها سلب می‏ شود قدرت تصمیم گیری را از دست می دهند خود باخته و مفتون می‏ شوند، فکر این که این خورنده ی من است و اگر من به طرف او نزدیک شوم مرا می بلعد به کلی از ذهن این حیوان می رود، سر جای خودش می ایستد، بلکه خودش به طرف او می آید... این را می گویند خودباختگی ، از دست دادن خود، از دست دادن روحیه و از دست دادن اعتماد و ایمان به خود.

 نقطه مقابل استسباع ، ایمان به خود پیدا کردن است.»


خبرگزاری فارس: نگرشی بر خودباختگی فرهنگی

ایمان و اعتماد به خود

«داستان آن صحابی فقیر را در زمان پیامبر ( ص ) شنیده اید که از شدت فقر نزد آن حضرت رفت تا درخواست کمک کند ، پیامبر در میان جمع سخن می گفت‏، در ضمن صحبت اشاره کرد به اینکه اگر کسی از ما کمک بخواهد به او می دهیم ، ولی هر کس به خدا توکل کند و تلاش شایسته نشان بدهد خدا به او کمک خواهد کرد صحابی فقیر این را که شنید از محضر پیامبر بیرون آمد . روز بعد ، باز گرسنگی فشار آورد و این بار تصمیم گرفت‏ که درخواست خود را با پیامبر در میان بگذارد باز هم مثل روز گذشته‏ پیامبر در میان جمع همان مسئله را مطرح کرد مرد همانجا تصمیم گرفت که هر طوری شده کاری پیدا کند به خانه برگشت و از همسایه ها مقداری طناب و تیشه امانت گرفت و به عزم هیزم کنی به بیابان رفت تا چند روز متوالی‏ این کار را ادامه داد تا اینکه به تدریج درآمدی پیدا کرد و توانست زندگی‏ خود را از سختی و عسرت بیرون بیاورد بعد از مدتی دوباره به سراغ پیامبر رفت و پیامبر به او فرمود : گفتم اگر کسی از ما کمک بخواهد به او میدهیم ، ولی طلب کمک از خدا بهتر است و دیدی که خدا نیز دعوت تو را اجابت کرد و از فقر نجاتت داد پیامبر به این ترتیب توانست او را به‏ یاد نیرو و امکان و استعداد خودش بیاندازد ، و از این طریق او را به‏ حرکت و تلاش وادار کند در مورد جوامع نیز همین وضع برقرار است.»

خودباختگی ملی

«این مطلب در جامعه ها هم هست.گاهی‏ افراد ملتها در مقابل افراد ملل دیگر حالت خودباختگی و استسباع پیدا می کنند .

گاهی یک جامعه جامعه ی دیگر را از روی زرنگی با عواملی که دارد خودباخته می کند. نیرنگ بزرگ استعمار با کشورهای استعمارزده همین است. کوشش می کندکه کشور استعمارزده اعتماد و ایمان به خودش و ایمان به حیثیت خودش را از دست بدهد، به فرهنگ خود، دین، ملیت، کتاب ها، پیشوایان خود ،به تاریخ گذشته ی خود و به هرچه که دارد بی اعتقاد شود. بگوید همه ی آن هیچ و پوچ بوده ، ما که چیزی نیستیم... هر چه هست آن ها هستند.... کاری می کند که این ملت، «بدی» که از ناحیه استعمار بیاید بر «خوبی» که از ناحیه خودش باشد ترجیح می دهد... این معنی خودباختگی ملی است، هر قانونی که از کشور بیگانه بیاید چون از ناحیه آن ها آمده می گوید خوب است.

اگر ملتی خودباخته شد... اگر استعمار روحی و فکری و فرهنگی شد، دیگر به دنبال آن با کمال افتخار استعمار سیاسی و اقتصادی را می پذیرد، یعنی سرمایه های مادی خودش را دودستی به او]ملت استعمارگر[ تقدیم می کند و برای خودش هم افتخار می شمارد. نوکری بیگانه را با کمال افتخار می پذیرد، چرا؟ چون استعمار فکری و فرهنگی شده.     

ملت خود ما در دوران رژیم شاه چنین حالتی را داشت ملتی که به‏ حال استسباع می افتد تمام کرامت های خود را فراموش می کند تا جائی که حتی‏ به نوکری بیگانه و تقدیم کردن ثروتهای خود به او افتخار می کند.

گاهی نیز ملتها ایمان به خود را بدست می آورند ، تاریخ پیروزی ملت ها ، سرشار از این نمونه هاست حماسه پرشور مردم وطن ما ، در این زمینه شاهد بسیار خوبی‏ است ملت ما به همت و درایت امام خمینی توانست ایمان و اعتقاد به خود را دوباره بدست آورد و همین امر ضامن پیروزیش گردید .»

(آینده انقلاب اسلامی ، ص 139-136)

حال آیا این دستاورد انقلاب حفظ شده است؟

باید بگوییم علی رغم تلاش های دشمنان داخلی و خارجی ، جوانان مؤمن و انقلابی ما این خودباختگی را از خود زدوده اند. پیشرفت های علمی ، ورزشی ، نظامی و ... در کشور چنان مشهود است که کسی نمی تواند منکر آن ها شود و باید سعی کنیم این روحیه ی خودباوری و ایمان و اعتماد به خود در مردم ما حفظ شود، هرچند که کوته فکرانی هستند که هنوز حالت استسباع در آن ها وجود دارد و شاید خود نیز متوجه این زبونی و خواری خود نیستند، اما باید روش هایی را به کار برد تا قشر عظیم نوجوان و جوان ما به دام این کوته فکران نیفتند و خودباخته و مستسبع نشوند.

استاد شهید معتقد بودند، اگر شرق اسلامی به خود بیاید و بیدار شود دیگر بمب اتم هم از عهده ی ان ها برنمی آید و غرب از همین می ترسد.


کشف « من ِ» اسلامی از راه آشنایی با تاریخ و ایدئولوژی اسلام

«اما قوی ترین حربه دفاعی این انقلاب و مؤثرترین اسلحه پیشرفت آن ، ایمان ملت به نیروی خویش و بازگشت به ارزشهای اصیل اسلام است. غرب - منظور تمام ابرقدرتها است - از یک چیز وحشت دارد و آن بیداری خلق‏ مسلمان است اگر شرق بیدار شود و خود اسلامی خود را کشف کند ، در آن‏ صورت حتی بمب اتمی هم از پس این نیروی عظیم ، این توده بپا خاسته‏ برنخواهد آمد. راه این بیداری ، آشنائی با تاریخ و فرهنگ و ایدئولوژی‏ خودمان است« .

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد        وآنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود          طلب از گمشدگان لب دریا می کرد

«اقبال لاهوری»

پنج قرن تمدن اسلامی
« در یکی از کنفرانس ها بعد از تمام شدن صحبت ، دانشجوئی پرسید اگر اسلام‏ به عنوان یک ایدئولوژی قادر بود ملت را نجات دهد و تمدنی بوجود آورد ، چرا در طول چهارده قرن ، چنین کاری انجام نداد ؟ در جواب او گفتم به‏ دلیل همین بی خبری من و شما از تاریخ اسلام ، همین که شما و امثال شما نمی دانند که اسلام ، یکی از عظیم ترین تمدنهای تاریخ بشر را در طی پنج قرن‏ بوجود آورده از جمله عوامل عقیم ماندن این فرهنگ است اگر ملت ما با فرهنگ اصیل خود قطع ارتباط نکرده بود ، محال بود این چنین زیر بار سلطه‏ ابرقدرتها برود تمام تلاش کشورهای استعمارگر در بریدن و پاره کردن بندهای‏ وابستگی فرهنگی یک ملت به میراث های فرهنگی خویش است شما شاهد بودید که در جریان به اصطلاح جشن های دو هزار و پانصد ساله ، رژیم چه تلاش‏ گسترده‏ای را برای نفی تمدن اسلامی بکار برد در خصوص این گونه تلاشهای رژیم‏ ذکر موردی که برای خودم پیش آمده ، بی مناسبت نیست .

در سالهای گذشته آن زمان که حسینیه ارشاد به تعطیل کشانده نشده بود ، اتفاق نیفتاد که در هیچ موردی موضوع سخنرانی ها به روزنامه ها داده شود وآنها اعلان را چاپ نکنند جز در دو هفته ‏ای که قرار شد من در مورد کتاب‏ سوزی های مصر و ایران سخنرانی بکنم و تشریح کنم که داستان این کتاب‏ سوزی ها مجعول است روزی که قرار بود سخنرانی انجام شود اعلان آن به‏ روزنامه ها داده شد اما شب که روزنامه ها درآمد ، هیچکدام اعلان را چاپ‏ نکرده بودند وقتی موضوع را پرس و جو کردیم ، گفتند از بالا دستور داده‏ اند در همان زمان ما نتوانستیم در کتاب " خدمات متقابل ایران و اسلام " که‏ در دست چاپ بود جریان کتاب سوزی را بنویسیم زیرا اعلام کرده بودند که‏ اجازه چاپ نخواهند داد رژیم سال ها در میان ما تبلیغ می کرد که اسلام نه‏ تنها تمدنی را پایه گذاری نکرد بلکه تمدن های گذشته را هم نابود کرد.

من به‏ آن برادر دانشجو گفتم که اگر اسلام در طول تاریخ و در بدو ظهور خود هیچ‏ تمدنی ایجاد نکرده بود ، حرف شما صحیح می بود اما ما پنج قرن بر جهان‏ سیادت علمی و فرهنگی داشتیم ، تا آنجا که اروپای امروز خود را مدیون‏ تمدن و فرهنگ اسلامی می داند ... کتاب تمدن اسلام و عرب گوستاولوبون ... کتاب کارنامه اسلام را بخوانید، روی مدارک ثابت می کند که تمدن امروز دنیا و اروپا تا چه حد مدیون تمدن اسلام است! ولی ما از تاریخ خودمان بی خبریم.

من در موضوعاتی که مورد تحقیقم بوده‏ اند برایم‏ مثل روز روشن است که فلسفه‏ های اجتماعی اسلام ، به مراتب مترقی تر از فلسفه‏ های زندگی غربی است اقبال لاهوری ، فلسفه‏ ای دارد به نام فلسفه خودی‏ و منظورش از این فلسفه بازگرداندن ملت‏ های مسلمان به خود اسلامی خودشان‏ است پیروزی نهضت ما در آینده بستگی به ایمان به خود و احیای ارزشهای‏ اصیل اسلامی دارد.

ما چقدر باید از تاریخ خودمان بی خبر باشیم! اسلام پنج قرن(پانصد سال) تمدنی را در سه مرکز بزرگ اندلس، مصر و بغداد و ایران به وجود آورد که مجموع این ها را «تمدن اسلامی» می نامند.

سال هاست که در میان ما تبلیغ می کنند، یک تبلیغ دروغ که اسلام نه تنها تمدنی را پایه گذاری نکرد، تمدن های گذشته – مصر و ایران – را از بین برد. این ها کارهای حساب شده است، می خواهند ملت مسلمان به تاریخ اسلامی خودش بدبین شود.

بازگشت به فرهنگ اصیل اسلامی

 به گمان من‏ وقت آن رسیده که ندای بازگشت به فرهنگ اصیل اسلامی نه تنها در جامعه ما که در سراسر کشورهای اسلامی طنین‏ انداز شود و در آن صورت دور نخواهد بود که صدای شکستن زنجیرهای بندگی و بردگی را بشنویم و شاهد اقتدار دوباره‏ ملل مسلمان باشیم .
مسئله عمده ، بیداری اسلامی مردم ماست روح و هویت اسلامی مردم ما ، بار دیگر درضمن این برخوردها برجسته و مطرح شد در زمان ما به طور کلی در همه‏ کشورهای اسلامی نوعی بیداری و به خود آمدگی اسلامی پیدا شده است ملل‏ مسلمان با سرخوردگی از معیارها و مکتب های شرقی و غربی به جستجوی هویت‏ واقعی و اصیل خود برخاسته‏ اند
مسلمانان یک دوره خود باختگی را پشت سرگذاشته‏ اند و به یک دوره‏ بازیافتگی رسیده ‏اند لهذا جهان سومی در حال تولد است که شرق و غرب را به‏ مقابله برانگیخته است .»

(آینده انقلاب اسلامی ، ص 144-141)

۱۱
خرداد

تربیت ، فن تشکیل عادت است .

از نظر علمای قدیم آدم‏ تربیت شده آدمی بود که آنچه که فضیلت نامیده می‏ شود ، در او به صورت‏ خوی و ملکه درآمده باشد و مادامی که یک فضیلت به صورت ملکه در نیامده باشد یا به طبیعت ثانوی انسان بدل نشده باشد " حال " است نه‏ فضیلت ، زیرا امری زایل شدنی است ، باید ملکه شود تا زوالش مشکل باشد .

علمای قدیم در تعریف عدالت می‏ گفتند : عدالت ملکه تقوا و پرهیزکاری‏ است ، یعنی تقوا و پرهیزکاری برای انسان ، ملکه شده باشد ، و حتی‏ می‏ گفتند انسان آن وقت دارای اخلاق فاضله است که در عالم خواب هم ضد آن‏ اخلاق از اوصادر نشود مثلا آنقدر راستگو باشد که حتی در عالم خواب هم دروغ‏ نگوید .

و بر این اساس است که اهتمام زیادی می‏ شود که تربیت در سنین‏ کودکی صورت گیرد .

اصلا گفته می‏ شود : تربیت ، فن تشکیل عادت است . روحیه انسان در ابتدا حکم ماده شل و قابل انعقادی مثل گچ را دارد که‏ ابتدا که آن را در آب می ‏ریزند شل است و بعد سفت می‏ شود . وقتی این ماده‏ شل است آن را در هر قالبی بریزیم به همان شکل درمی‏ آید . می‏ توان آن را به‏ صورت انسان درآورد یا به صورت خوک و یا خروس . در هر قالبی که بریزیم‏ همین که سرد شد همان شکل را می‏ گیرد و سفت می ‏شود . می‏ گویند روح انسان در زمان کودکی حالت قابل انعطافی دارد و مانند همان ماده شل است ، و هر چه‏ انسان بزرگتر شود قابلیت انعطاف آن کمتر می‏ شود .

اینکه گفته‏ اند : " العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر "

اختصاص به علم ندارد ، بلکه باید گفته شود : التربیة فی الصغر کالنقش فی الحجر .

البته علمای امروز هم به‏ تربیت دوران کودکی بیشتر اهمیت می‏ دهند . بچه‏ ای که در کودکستان است ، از بچه دبستان - و بچه دبستان از نوجوان دبیرستان ، و نوجوان دبیرستان از جوان دانشگاه - جنبه پذیرشش بیشتر است . انسان در سن پنجاه سالگی‏ شخصیتش منعقد می‏ شود . البته مبالغه نباید کرد . انسان یک موجود قابل‏ تغییر و قابل توبه و بازگشت است و ممکن است در سن صدسالگی هم خود را تغییر دهد .

ولی شک نیست که حالات روحی کم ‏کم ملکه می ‏شود و برگرداندن‏ آنها دشوار می‏ گردد.

(تعلیم و تربیت در اسلام ، ص 78-77)


چوب تر را چنان که خواهی پیچ          نشود خشک جز به آتش راست

۱۱
خرداد

محبت به سوی مشابهت و مشاکلت می‏ راند و قدرت آن سبب می‏ شود که محب‏ به شکل محبوب درآید . محبت مانند سیم برقی است که از وجود محبوب به‏ محب وصل گردد ، و صفات محبوب را به وی منتقل سازد . و اینجاست که‏ انتخاب محبوب اهمیت اساسی دارد .

لهذا اسلام در موضوع دوست یابی و اتخاذ صدیق بسیار اهتمام ورزیده و در این زمینه آیات و روایاتی بسیار وارد شده‏ است ، زیرا دوستی همرنگ ساز است و زیباساز و غفلت آور ، آنجا که پرتو افکند عیب را هنر می ‏بیند و خار را گل و یاسمن.

(جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، ص65)



۱۱
خرداد

نیروی محبت از نظر اجتماعی نیروی عظیم و مؤثری است . بهترین اجتماع ها آن است که با نیروی محبت اداره شود : محبت زعیم و زمامدار به مردم و محبت و ارادت مردم به زعیم و زمامدار . علاقه و محبت زمامدار عامل بزرگی است برای ثبات و ادامه حیات حکومت‏ ، و تا عامل محبت نباشد رهبر نمی‏ تواند و یا بسیار دشوار است که اجتماعی‏ را رهبری کند و مردم را افرادی منضبط و قانونی تربیت کند ولو اینکه‏ عدالت و مساوات را در آن اجتماع برقرار کند . مردم آنگاه قانونی خواهند بود که از زمامدارشان علاقه ببینند و آن علاقه‏ هاست که مردم را به پیروی و اطاعت می‏ کشد .

قلب زمامدار ، بایستی کانون مهر و محبت باشد نسبت به ملت . قدرت و زور کافی نیست .

با قدرت و زور می‏ توان مردم را گوسفندوار راند ولی‏ نمی‏ توان نیروهای نهفته آنها را بیدار کرد و به کار انداخت .

نه تنها قدرت و زور کافی نیست ، عدالت هم اگر خشک اجرا شود کافی نیست ، بلکه‏ زمامدار همچون پدری مهربان باید قلبا مردم را دوست بدارد و نسبت به‏ آنان مهر بورزد و هم باید دارای شخصیتی جاذبه دار و ارادت آفرین باشد تا بتواند اراده آنان وهمت آنان و نیروهای عظیم انسانی آنان را در پیش برد هدف مقدس خود به‏ خدمت بگیرد .

(جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، ص63)



امام و آقا


نمونه آن را در جمهوری اسلامی ، بسیار مشاهده می کنیم.محبت امت حزب الله ایران خاصه رزمندگان دفاع مقدس نسبت به امام خمینی که برای دوست و بیگانه زبانزد بود و محبت ولایتمداران کنونی به امام خامنه ای که در جریان های تفرقه افکن و برانداز نظیر فتنه سال 88 و قبل و بعد از آن به خوبی مشهود است.

۱۱
خرداد

اساسا علاقه و محبت است که اطاعت آور است . عاشق را آن یارا نباشد که از خواست معشوق سربپیچد . ما این را خود با چشم می ‏بینیم که جوانک‏ عاشق در مقابل معشوقه و دلباخته‏ اش از همه چیز می‏ گذرد و همه چیز را فدای‏ او می‏ سازد .
اطاعت و پرستش حضرت حق به نسبت محبت و عشقی است که انسان به‏ حضرت حق دارد.

هم چنانکه امام صادق ( ع ) فرمود :

«خدا را نافرمانی کنی و اظهار دوستی او کنی ؟ ! به جان خودم این رفتاری‏ شگفت است . اگر دوستیت راستین بود اطاعتش می‏ کردی زیرا که دوست دار ، مطیع کسی‏ است که او را دوست دارد .»


(جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، ص60)

۰۹
خرداد

عشق و محبت تنها منحصر به عشق حیوانی جنسی و حیوانی نسلی‏ نیست بلکه نوع دیگری از عشق و جاذبه هست که در جوی بالاتر قرار دارد و اساسا از محدوده ماده و مادیات بیرون است و از غریزه‏ای ماوراء بقاء نسل‏ ، سرچشمه می ‏گیرد و در حقیقت فصل ممیز جهان انسان و جهان حیوان است و آن‏ عشق معنوی و انسانی است ، عشق ورزیدن به فضائل و خوبی ها و شیفتگی سجایای‏ انسانی و جمال حقیقت .

عشق هائی کز پی ‏رنگی بود

عشق نبود عاقبت ننگی بود

زانکه عشق مردگان پاینده نیست

چون که مرده سوی ما آینده نیست

عشق زنده در روان و در بصر

هر دو می‏باشد زغنچه تازه‏ تر

عشق آن زنده گزین کو باقی است

وز شراب جانفزایت ساقی است

عشق آن بگزین که جمله انبیا

یافتند از عشق او کار و کیا (مثنوی معنوی)

 

و این عشق است که در آیات بسیاری از قرآن ، با واژه " محبت " و احیانا " وُدّ " یا " مودّت " از آن یاد شده است .

(جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، ص 57)

۰۹
خرداد

] نکته ای که باید[ مورد توجه قرار گیرد اینست که‏ گفتیم حتی عشق های شهوانی ممکن است سودمند واقع گردد ، و آن هنگامی است‏ که با تقوا و عفاف توأم گردد . یعنی در زمینه فراق و دست نارسی از یک‏ طرف و پاکی و عفاف از طرف دیگر ، سوز و گدازها و فشار و سختی هائی که‏ بر روح وارد می‏ شود آثار نیک و سودمندی به بار می‏ آورد .

عرفا در همین‏ زمینه است که می‏ گویند عشق مجازی تبدیل به عشق حقیقی یعنی عشق به ذات‏ احدیت می‏ گردد و در همین زمینه است که روایت می‏ کنند:

من عشق و کتم و عف و مات مات شهیدا


" آن که عاشق گردد و کتمان کند و عفاف بورزد و در همان حال بمیرد ، شهید مرده است " .

(جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، ص53)


 

آیا عشق اگر توأم با تقوا و عفاف باشد، قابل توصیه است؟

اما این نکته را نباید فراموش کرد که این نوع عشق با همه فوائدی که درشرائط خاص احیانا به وجود می‏ آورد قابل توصیه نیست ، وادیی است بس‏ خطرناک . از این نظر مانند مصیبت است که اگر بر کسی وارد شود و او با نیروی صبر و رضا با آن مقابله کند ، مکمل و پاک کننده نفس است ، خام‏ را پخته و مکدر را مصفی می‏ نماید ، اما مصیبت قابل توصیه نیست . کسی‏ نمی‏ تواند به خاطر استفاده از این عامل تربیتی ، مصیبت برای خود خلق کند ، و یا برای دیگری به این بهانه مصیبت ایجاد نماید.

چنانکه می‏ دانیم در تعلیمات اسلامی به آثار و فوائد مصائب و بلایا زیاد اشاره شده و نشانه‏ ای از لطف خدا معرفی شده است ، اما به هیچ وجه به کسی‏ اجازه داده نشده است که به این بهانه مصیبتی برای خود و یا برای دیگران‏ به وجود آورد .
به علاوه ، تفاوتی میان عشق و مصیبت هست ، و آن اینکه

عشق بیش از هرعامل دیگری " ضد عقل " است ، هر جا پا گذاشت عقل را از مسند حکومتش‏ معزول می‏ کند .

اینست که عقل و عشق در ادبیات عرفانی به عنوان دو رقیب‏ معرفی می‏ گردند . رقابت فیلسوفان با عرفا که آنان به نیروی عقل ، و اینان‏ به نیروی عشق اتکاء و اعتماد دارند از همین جا سرچشمه می‏ گیرد . در ادبیات عرفانی همواره در این میدان رقابت ، عقل محکوم و مغلوب شناخته‏ شده است . سعدی می‏ گوید :

نیک خواهانم نصیحت می کنند                   خشت بر دریا زدن بی حاصل است

شوق را بر صبر قوّت غالب است                   عقل را بر عشق دعوی باطل است

نیروئی که تا این حد قدرتمند است و زمام اختیار را از کف می‏ گیرد و به‏ قول مولوی :

" آدمی را همچون پر کاهی در کف تندبادی به این سو و آن سو می کشد " ....

چگونه‏ می‏تواند قابل توصیه باشد .

(جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، ص54 و 55)

۰۹
خرداد

در قرآن کریم رابطه میان زوجین را با کلمه " مودت " و " رحمت " تعبیر می‏ کند .

وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ‌

﴿الروم‏، 21﴾

و از نشانه‌های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکّر می‌کنند!

و این نکته بسیار عالی است . اشاره به جنبه انسانی و فوق حیوانی زندگی زناشوئی است . اشاره به اینست که عامل شهوت تنها رابطه طبیعی زندگی زناشوئی نیست . رابط اصلی صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر آنچه زوجین را به یکدیگر پیوند یگانگی می‏ دهد مهر و مودت و صفا و صمیمیت است نه شهوت که در حیوانات هم هست .
مولوی با بیان لطیف خویش ، میان شهوت و مودت تفکیک می‏ کند ، آنرا حیوانی و این را انسانی می‏ خواند . می‏ گوید :

خشم و شهوت وصف حیوانی بود    مهر و رقت وصف انسانی بود

                این چنین خاصیتی در آدمی است     مهر، حیوان را کم است، آن از کمی است

(جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، ص52)