معرفی منافقین
تا سال 49 و 50 خیلی مسائل انحرافی در محیط مبارزه به چشم نمی خورد. وقتی که منافقین دستشان را رو کردند و نوشته های ایدئولوژیک آنها کم کم پخش شد آقای مطهری بیش از همه حساسیت نشان داد چون من به یاد دارم که در سال 51 تلاش فراوانی شد که امام را وارد کنند که این حرکت جوانها را تایید کنند که به نام « مجاهدین » و ... بودند اما امام سخت ابا کردند و یک بار کتابهای مجاهدین را خوانده بودند و گفته بودند اینها همان حرفهای لنین و ارانی است پس حرفهای شما کدام است؟ مرحوم مطهری در معرفی اینها به امام نقش داشتند و خودشان آنقدر حساسیت نشان دادند تا عملا کنار کشیدند و آنوقت مجاهدین ایشان را متهم کردند به اینکه سازشکارند و اهل مبارزه نیستند و حال اینکه کنار کشیدن ایشان حساسیت ایشان را نشان می داد و موثر و مفید هم واقع شد و ایشان در آن موقع کار ایدئولوژیکشان را زیاد کردند و اثرش این بود که در سه چهار سال بعد حقانیت حرکت ایشان روشن شد و حرکت صحیح اسلامی دوباره از سال 54 رو به رشد رفت و کم کم خط امام تبلور یافت.
مرتضی در حدود پنج سال سن داشت که خیلی به کتاب علاقمند بود و به کتابخانه پدرم میرفت و کتاب برمیداشت. پدرم خیلی کتاب داشت و آنها را با سلیقه طبقهبندی کرده بود و اگر به هم میخورد، ناراحت میشد. تا پدر از اتاق بیرون میرفت، مرتضی به سراغ کتابها میرفت و چون اغلب کتابها بزرگ بودند و او زورش نمیرسید، روی زمین میافتادند. پدر عصبانی میشد و میگفت: «جلو این بچه را بگیرید.»
مادرم میگفت: «خوب، بچه به کتاب علاقه دارد. او را به مکتب بفرست.»
پدرم میگفت: «آخر سنش اقتضا نمیکند.»
بالاخره او را به مکتب فرستادند. صاحب مکتب خانه آقایی به نام شیخ علی قلی بود. مرتضی اشتیاق فراوانی به درس داشت. مادرم میگفت: «تابستان بود. نیمههای ماه بود و هوا صاف و مهتابی. شب بیدار شدم و دیدم مرتضی در بستر نیست. نگران شدم و فکر کردم شاید به دستشویی رفته است، آنجا هم نبود. همه را بیدار کردم و همه جا را جستجو کردیم. اوایل صبح، دیدیم یکی از کشاورزان روستا او را بغل کرده و به خانه میآورد. پرسیدیم کجا بودی؟ آن مرد گفت من در کوچه میرفتم که دیدم این بچه پشت در مکتب خانه چمباتمه زده و سرش را روی زانویش گذاشته و کتابش را در بغلش گرفته و خوابش برده است. پرسیدیم بچه! چرا رفتی؟ گفت من بیدار شدم، دیدم هوا روشن است، فکر کردم صبح است و باید به مکتب خانه بروم.»
آخوند آن مکتبخانه تا نزدیکی های انقلاب زنده بود. استاد هر وقت به فریمان میآمد، میفرستاد دنبال وی و به او خیلی احترام میگذاشت و میگفت:«او اولین کسی است که به من قرآن آموخته.»
برگرفته از کتاب یاد استاد / حسین افتخاریان
برگرفته از کتاب یاد استاد / حسین افتخاریان
خدمتی که مرحوم مطهری به نسل جوان و دیگران کرده است، کم کسی کرده است. آثاری که از او هست، بی استثناء ، همه ی آثارش خوب است و من کس دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم: «بی استثناء آثارش خوب است». ایشان بی استثناء آثارش خوب است، انسان ساز است، برای کشور خدمت کرده است. در آن حال خفقان خدمت های بزرگ کرده است این مرد عالیقدر.
خداوند به حق رسول اکرم، او را با رسول اکرم محشور بفرماید.
پاورپوینت بینش مطهر خلاصه ای از فرایند اجرای طرح بینش مطهر را در اختیار شما قرار می دهد.
دریافت
شهید آیت الله مفتح
سال گذشته در آن اوج مبارزات به من می فرمود به خدا اگر امام و رهبر ما پیروز بشود هیچ پستی من نمی خواهم هیچ مقامی نمی خواهم، برای من همین زندگی که الان دارم، کتابخانه ام برای من بهترین لذت است من همین را می خواهم که بنشینم و کتاب بنویسیم، بنشینم و تحقیق کنم، بنشیم از اسلام عزیز دفاع کنم، این هدف من است بنابراین، این کوشش و این تلاش، ارزش شخصی برای من نیست و دیدیم راست می گفت و پس از پیروزی با اینکه در سطح بسیار بالایی قرار داشت (ما اگر یک مطلبی را می خواستیم خدمت امام بگوییم همه دوستان ما فکر می کردند تنها فردی که امکان دارد با امام صریح صحبت کند و امام علاقه به او دارد و او را می پذیرد فورا می گفتیم برویم خانه آقای مطهری به آقای مطهری بگوییم ایشان خدمت امام عرض کنند چون می دانستیم امام به ایشان علاقه دارد)
می گفت من که مشغول تحقیق و تالیفم برای من منصب و مقام مهم نیست جز همین که مشغول تحقیق و مشغول نوشتن کتاب و مقالات باشم.
شهید حجت الاسلام باهنر
... استاد بزرگوار عمدتا پاسدار اسلام بودو
هوشیار در برابر اسلام.
یادم نمی رود یک کتابی را ایشان شنیده بوده که این
کتاب منتشر شده (من اسم آن کتاب را نمی برم چون ترویج از یک کتاب باطل است)
ایشان می گفت که این کتاب را از هر جا که هست برای من پیدا کنید ما مامور
شدیم برای اینکه بگردیم و این کتاب را پیدا کنیم. گشتیم و بالاخره یک نسخه
پیدا کردیم آن نسخه ای که به دست ما رسید منحصر به فرد بود، ۴۰۰ صفحه بود.
من با زحمت زیادی دو نسخه فتوکپی از آن گرفتم و یک نسخه خدمت ایشان بردم و
یک نسخه پیش خود من ماند. شاید بیست روز بیشتر نگذشت، ایشان فرمودند با این
کتاب چه کردی؟
گفتم : من هنوز گذاشته ام ان شاء الله وقت کنم مطالعه کنم.
بعد دیدم ایشان تمام این کتاب را خوانده فصل به فصلش را تحلیل کرده، نقطه های ضعفش را درآورده و در حدود سیصد و پنجاه مورد علیه اسلام به نام اسلام نوشته شده بود یعنی کتابی که به عنوان یک بحث تاریخی درباره اسلام بود و دقیقا می خواست بگوید این کتاب کتاب اسلامی است بیش از سیصد مورد ایشان در این کتابی که به نام اسلام نوشته شده بود بر علیه اسلام مطلب داشت، نقد کردند و این هوشیاری و این حضور همیشه در صحنه علمی و دفاع فکری از اسلام، بسیار محترم است.