مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

آموزشی - فرهنگی - قرآنی
مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

۱۷ مطلب با موضوع «پرسمان اعتقادی» ثبت شده است

۳۱
خرداد

ولادت دومین ستاره آسمان امامت و ولایت ،

کریم اهل بیت ،

امام حسن مجتبی علیه السلام

مبارک باد!



چرا امام حسن علیه السلام با معاویه صلح کرد؟

آیا اگر امام حسین علیه السلام به جای امام حسن علیه السلام بود با معاویه صلح می کرد؟ یا برعلیه او قیام می کرد؟

مسئله صلح امام حسن ، هم در قدیم مورد سؤال و پرسش بوده و هم در زمان های بعد ، و بالخصوص در زمان ما بیشتر این مسئله مورد سؤال و پرسش‏ است که چگونه شد امام حسن علیه السلام با معاویه صلح کرد ؟ مخصوصا که‏ مقایسه‏ ای به عمل می‏ آید میان صلح امام حسن با معاویه و جنگیدن امام حسین‏ با یزید و تسلیم نشدن او به یزید و ابن زیاد . به نظر می‏رسد برای کسانی‏ که زیاد در عمق مطلب دقت نمی کنند این دو روش متناقض است ، و لهذا برخی گفته ‏اند اساساً امام حسن و امام حسین دو روحیه مختلف داشته ‏اند و امام حسن طبعا و جنسا صلح طلب بود بر خلاف امام حسین که مردی شورشی‏ وجنگی بود .

... اگر در کربلا به جای امام حسین امام حسن می ‏بود جنگی واقع‏ نمی‏ شد و مطلب به شکلی خاتمه می ‏یافت ؟ یا این مربوط به شرایط مختلف‏ است ، شرایط در زمان امام حسن یک جور ایجاب می‏ کرد ، و در زمان امام‏ حسین جور دیگری .

حال وارد شرایط زمان امام حسن و شرایط زمان امام حسین بشویم ، ببینیم‏ که آیا دو جور شرایط بوده است که واقعا اگر امام حسن به جای امام حسین‏ بود کار امام حسین را می‏ کرد و اگر امام حسین هم بجای امام حسن بود کارامام حسن را می‏ کرد ، یا نه ؟ مسلم همین طور است .

فقط نکته‏ ای عرض بکنم‏ و آن این که اگر کسی بپرسد آیا اسلام دین صلح است یا دین جنگ ؟ ما چه‏ باید جواب بدهیم ؟

به قرآن رجوع می‏ کنیم . می‏ بینیم در قرآن ، هم دستور جنگ رسیده و هم دستور صلح . آیات زیادی راجع به جنگ با کفار و مشرکین‏ داریم : « و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا »( بقره /190 ) ، و آیات دیگری . همچنین است در باب صلح : « و ان جنحوا للسلم فاجنح لها »( انفال/61) . اگر تمایل به سلم و صلح نشان دادند ، تو هم تمایل نشان بده . یک جا می‏ فرماید : « و الصلح خیر »( نساء/128 ) . و صلح بهتر است .

پس اسلام دین‏ کدامیک است ؟ اسلام نه صلح را به معنی یک اصل ثابت می ‏پذیرد که در همه‏ شرایط [ باید ] صلح و ترک مخاصمه [ حاکم باشد ] و نه در همه شرایط جنگ‏ را می‏ پذیرد و می‏ گوید همه جا جنگ . صلح و جنگ در همه جا تابع شرایط است‏ ، یعنی تابع آن اثری است که از آن گرفته می‏شود . مسلمین چه در زمان‏ پیغمبر ، چه در زمان حضرت امیر ، چه در زمان امام حسن و امام حسین ، چه‏ در زمان ائمه دیگر ، و چه در زمان ما ، در همه جا باید دنبال هدف خودشان‏ باشند ، هدفشان اسلام و حقوق مسلمین است ، باید ببینند که در مجموع شرائط  و اوضاع حاضر ، اگر با مبارزه و مقاتله بهتر به هدفشان می‏ رسند ، آن راه‏ را پیش بگیرند ، و اگر احیانا تشخیص می‏ دهند که با ترک مخاصمه بهتر به‏ هدفشان می‏ رسند ، آن راه را پیش بگیرند .

اصلا این مسئله که جنگ یا صلح ؟ هیچکدامش درست نیست . هر کدام مربوط به شرائط خودش است .

برای امام و پیشوای مسلمین‏ ، در یک شرایط خاصی جایز است - و احیانا لازم و واجب است - که قرار داد صلح امضاء کند ، همچنانکه پیغمبر اکرم رسما این کار را در موارد مختلف انجام داد ، هم با اهل کتاب در یک مواقع معینی قرار داد صلح‏
امضا کرد و هم حتی با مشرکین قرار داد صلح امضا کرد ، و در مواقعی هم‏ البته می‏ جنگید .


        (کتاب سیری در سیره ائمه اطهار، شهید مرتضی مطهری، خلاصه شده ازفصل دوم : صلح امام حسن علیه السلام)


تفاوت های شرایط زمان امام حسن ( ع ) و شرایط زمان امام حسین ( ع  : (

۱۳
بهمن

باید پرسید که چه شد امام خمینی رهبر مطلق شد ، آن چنان که حتی آنهائی که از نظر ایده و هدف‏ در قطب مخالف ایشان جای داشتند ، چاره‏ ای جز اذعان به رهبری ایشان‏ نداشتند چرا سخنان امام این همه موج می آفرید ؟ چرا اعلامیه‏ های ایشان با نبودن امکانات و وسائل و با بودن اختناق ها و شکنجه ها و خطر مرگها به سرعت در سراسر کشور پخش می شد ؟

تحلیل ماهیت این انقلاب از تحلیل رهبری انقلاب جدا نیست و این مسئله‏ در ارتباط با مسئله خود یابی ملت ما مطرح می‏ شود.
بی شک از جان گذشتگی و مبارزه خستگی ناپذیر با ظلم و ظالم و دفاع‏ سرسختانه از مظلوم ، و صداقت و صراحت و شجاعت و سازش ناپذیری این‏ رهبر در انتخاب او به مقام رهبری نقش داشته است ، اما مطلب اساسی چیز دیگری است ، و آن اینکه ندای امام خمینی از قلب فرهنگ و از اعماق‏ تاریخ و از ژرفای روح این ملت بر می خاست ، مردمی که در طول چهارده قرن‏ حماسه محمد ، علی ، زهرا ، حسین ، زینب ، سلمان ، ابوذر و صدها هزار زن‏ و مرد دیگر را شنیده بودند و این حماسه ها با روحشان عجین شده بود ، بار دیگر همان ندای آشنا را از حلقوم این مرد شنیدند علی را و حسین را در چهره او دیدند ، او را آینه تمام نمای فرهنگ خود که تحقیر شده بود ، تشخیص دادند .
امام چه کرد ؟ او به مردم ما شخصیت داد خود واقعی و هویت اسلامی آنها را به آنان باز گرداند آنها را از حالت خود باختگی و استسباع خارج کرد این بزرگترین هدیه ‏ای بود که رهبر به ملت داد ، او توانست‏ ایمان از دست رفته مردم را به آنها باز گرداند و آنها را به خودشان مؤمن‏ کند.

او با صراحت اعلام کرد که تنها اسلام ، نجات بخش شماست او جهاد اسلامی‏ را مطرح کرد ، امر بمعروف و نهی از منکر را مطرح کرد ، وظیفه نوعی و دینی و بالاخره اجر و پاداش شهیدان را مطرح کرد ، و مردمی که سالها این‏ آرزو را که در زمره یاران امام حسین باشند در سر می پروراندند و هر صبح و شام تکرار می کردند

« یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما »

به ناگاه خود را در صحنه ‏ای مشاهده کردند آن چنان که گویی حسین را بعینه می دیدند . مردم ما صحنه‏ های کربلا ، حنین ، بدر ، احد ، تبوک ، خیبر ، و را در جلوی‏ خویش می دیدند و همین باعث شد که به پا خیزند و از سرچشمه عشق به خدا ، وضو بسازند و یک سره بانک تکبیر بر هر چه ظلم و ستمگری است بزنند .

(آینده انقلاب اسلامی )

۱۶
خرداد

عصر ما از نظر دینی و مذهبی - خصوصا برای طبقه جوان - عصر اضطراب و دودلی و بحران است . مقتضیات عصر و زمان ، یک سلسله تردیدها و سؤال ها به وجود آورده و سؤالات کهنه و فراموش شده را نیز از نو مطرح ساخته است . آیا باید از این شک و تردیدها و پرس وجوها - که گاهی به حد افراط می‏رسد متأسف و ناراحت بود ؟
به عقیده من هیچگونه ناراحتی ندارد . شک ، مقدمه یقین ، پرسش ، مقدمه‏ وصول ، و اضطراب ، مقدمه آرامش است . شک ، معبر خوب و لازمی است هر چند منزل و توقفگاه نامناسبی است . اسلام که این همه دعوت به تفکر و ایقان می‏ کند ، به طور ضمنی می‏ فهماند که حالت اولیه بشر ، جهل و شک و تردید است و با تفکر و اندیشه صحیح باید به سر منزل ایقان و اطمینان‏ برسد .
یکی از حکما می‏ گوید :
  "
فائده گفتار ما را همین بس که تو را به شک و تردید می‏ اندازد تا در جستجوی تحقیق و ایقان برآئی " .
شک ، نا آرامی است ، اما هر آرامشی بر این نا آرامی ترجیح ندارد . حیوان شک نمی‏ کند ، ولی آیا به مرحله ایمان و ایقان رسیده است ؟ ! آن‏ نوع آرامش ، آرامش پائین شک است ، بر خلاف آرامش اهل ایقان که بالای شک است .
بگذریم از افراد معدود مؤید من عند الله ، دیگر اهل ایقان ، از منزل‏ شک و تردید گذاشته اند تا به مقصد ایمان و ایقان رسیده‏ اند . پس صرف‏ اینکه عصر ما عصر شک است نباید دلیل بر انحطاط و انحراف زمانی ما تلقی‏ شود . مسلما این نوع از شک ، از آرامش های ساده لوحانه‏ ای که بسیار دیده‏ می ‏شود پائین تر نیست .
آنچه می‏ تواند مایه تأسف باشد این است که شک یک فرد ، او را به سوی‏ تحقیق نراند ، و یا شکوک اجتماعی ، افرادی را بر نیانگیزد که پاسخگوی‏ نیازهای اجتماع در این زمینه بوده باشند . »

(عدل الهی ، ص 13 و 14)

۰۹
خرداد

آیا داستانهای قرآن حقیقت ندارد ؟

بعضی از مصری ها یک حرف مفتی زده‏ اند که گاهی در کلمات غیر مصری ها هم‏ دیده می‏ شود راجع به بعضی قصص قرآن که فلان داستان در تواریخ دنیا پیدا نشده است . خوب پیدا نشده باشد . مگر تمام قضایایی که در دنیا واقع شده‏ در کتب تاریخ هست ؟ ! کتب تاریخی که ما الان داریم ، از حدود سه هزار سال پیش است . یعنی از حدود هزار و چهارصد سال پیش از دوره اسلام به‏ این طرف می‏ شود گفت تاریخ دنیا تا حدی روشن است ، از آن جلوتر اصلا ما تاریخ درستی در دنیا نداریم . از چهار پنج هزار سال قبل به آن طرف را اساسا می‏ گویند : ازمنه ماقبل تاریخ .
بعضی ها راجع به بعضی از قصص قرآن گفته‏ اند که قرآن هدفش مقدس است ، قصص را نقل می‏ کند برای پند و عبرت گرفتن ، قرآن که کتاب تاریخ نیست‏ که بخواهد وقایع نگاری بکند ، وقایع را قرآن برای پندها ذکر می‏ کند ، وقتی‏ که هدف پند است دیگر فرق نمی‏ کند که آن واقعه‏ ای که نقل می‏ کند واقعا واقع‏ شده باشد ، یا آن را به صورت یک داستان نقل بکند که نتیجه بگیرد . مگر نیست که بسیاری از حکیمان دنیا پندهای بسیار بزرگ را از زبان حیوانات‏ بیان کرده‏ اند که همه مردم می‏ دانند که این ها واقعیت ندارد ، مثل‏ داستان های کلیله و دمنه که خرگوش مثلا چنین گفت ، روباه چنین گفت ، شیر چنین گفت ، ... این را برای پند و اندرز می‏ گوید والا داستانی واقع نشده که واقعا شیری باشد و روباهی و خرگوشی و با هم دیگر حرف زده باشند .

بعضی خواسته‏ اند چنین حرفی العیاذ بالله بگویند که اصلا ضرورتی ندارد ما در باب قصص قرآن ، راجع به این جهتش فکر بکنیم که آیا قصص قرآن تاریخ است یا تمثیل است برای پند و اندرز . ولی این حرف ، بسیار حرف مفتی است . محال است که انبیاء ، در منطق‏ نبوت ، برای یک حقیقت ، العیاذ بالله یک امر واقع نشده و یک دروغ را ولو به صورت تمثیل بیان بکنند . ... .

قرآن ، پیغمبر ، ائمه و کسانی که تربیت شده این مکتب هستند محال است‏ که برای هدف مقدس ، از یک امر نامقدس ، مثلا از یک امر پوچ ، از یک‏ امر باطل ، از یک امر بی حقیقت ولو یک تمثیل استفاده کنند . این است‏ که ما شک نداریم که تمام قصص قرآن همان جور که قرآن نقل کرده است عین‏ واقعیت است . داستانی که قرآن نقل می‏ کند ، ما بعد از نقل قرآن احتیاجی‏ نداریم که تأییدی از تواریخ دنیا پیدا بکنیم . تواریخ دنیا باید از قرآن‏ تأیید بگیرند . ایشان ( علامه طباطبائی ) در تفسیر المیزان این اصل را با ادله‏ ای از آیات قرآن ثابت می‏ کنند که اساسا در سیره انبیا چنین چیزی‏ وجود نداشته که حتی برای هدف مقدسشان از یک امر نامقدس استفاده بکنند.

مکائد نفس عجیب است!

مکرهای نفس اماره عجیب است !

انسان گاهی نفسش آنچنان مکر می‏ کند که خودش هم نمی‏ فهمد .

مثلا شب ولادت پیغمبر است ، می‏ خواهد جشن بگیرد شب سرور است ،

حالا که شب‏ سرور است فسق و فجور به جا می‏ آورد و می‏ گوید شب سرور است ،

شب ولادت‏ پیغمبر ، مگر اشکال دارد ؟ ! من به خاطر پیغمبر چنین کاری می‏ کنم !

(سیری در سیره نبوی )

۰۴
خرداد

آیا یک انسان می‏ تواند در عمل ، در همه شرایط زمانی و مکانی یک منطق‏ داشته باشد ، یک منطق ثابت محکم که از منطق خودش تجاوز نکند ؟

یا اصلا بشر نمی‏ تواند یک منطق ثابت داشته باشد یعنی انسان تابع‏ شرایط زمانی و مکانی و تابع شرایط زندگی و مخصوصا تابع موضع گیری طبقاتی است و در هر وضعی از شرایط اجتماعی و اقتصادی که باشد جبرا از یک منطق بالخصوصی پیروی می‏ کند ؟ این یک مسئله مهمی است که در دنیای امروز مطرح است . مارکسیسم براین‏ اساس است .

مارکسیسم که برای فکر و عقیده و ایمان اصالتی در مقابل‏ شرایط اجتماعی و اقتصادی و مخصوصا موقعیت طبقاتی قائل نیست می‏ گوید : اساسا یک انسان نمی‏ تواند در شرایط مختلف یک جور فکر کند و یک منطق را به کار ببرد ، انسان در کاخ و در کوخ دو منطق دارد ، در کاخ یک جور فکر می‏ کند ، در کوخ جور دیگری ، کاخ یک جور به انسان منطق می‏ دهد ، کوخ جور دیگری . یک آدم محروم ، یک آدمی که همیشه در زیر ظلم و شکنجه و اختناق‏ بوده است و انواع محرومیت ها را چشیده و می‏ چشد ، خواه ناخواه یک جور فکر می‏ کند یعنی وضع زندگیش برای او یک جور فکر به وجود می‏ آورد ، اوست که‏ می‏ گوید عدالت ، اوست که می‏ گوید مساوات و برابری ، اوست که می‏ گوید آزادی . واقعا هم فکرش این است چون وضعش اقتضا می‏ کند که این جور فکر بکند . همین آدم اگر وضعش تغییر بکند ، این آدم خاک نشین اگر کاخ نشین‏ بشود و خاک ، کاخ بشود ، شرایط خارجی برای او تغییر می‏ کند و در این‏ صورت فکرش هم عوض می‏شود و می‏ گوید که نه ، این حرف ها که می‏ گویند صحیح‏ نیست ، مصلحت هم جور دیگری اقتضا می‏ کند ، مساوات چندان حرف درستی‏ نیست ، کمی جلوی آزادی ها را هم باید گرفت ، و عدالت را هم جور دیگری‏ تفسیر می‏ کند ....

به حسب این مکتب ، عقربه‏ فکر بشر این جور ساخته شده که آن مغناطیسش منافع خودش است ، وقتی که‏ منافعش در جهت طبقه محروم است ، این عقربه به نفع طبقه محروم می‏ گردد ، وقتی که منافعش عوض شد و او آمد به طبقه مرفه ، عقربه فکر هم خواه‏ ناخواه و جبرا در جهت طبقه مرفه می‏ چرخد .

نمونه های تاریخی ناقض این نظریه

واقعا بشر چنین ساختمانی دارد ؟ وجدان بشر تا این حد ملعبه منافع او است ؟ آیا این منتهای اهانت به بشر نیست ؟ آیا این نظریه یک نظریه صد در صد ضد انسانی نیست ؟ می‏ رویم می‏ گردیم . انصافا بینی و بین الله که‏ مطلب از این قبیل نیست . در مورد آنهایی که منطق ندارند ، آنهایی که‏ ایمان ندارند بدون شک همین جور است ، ولی نمی ‏شود گفت بشر الزاما و اجبارا چنین است ، به دلیل صدها موردی که بر ضد آن پیدا می‏ کنیم .

۰۱
خرداد

بشر امروز پس از این همه موفقیت های علمی ، دردمندانه می‏ نالد ، از چه‏ می‏ نالد ؟ کسری‏ ها و کمبودهایش در کدام ناحیه است ؟ آیا جز در ناحیه خلق‏ و خوی و " آدمیت " است ؟

بشر امروز از نظر علمی و فکری پا به جائی نهاده که آهنگ سفر افلاک کرده و سقراط ها و افلاطونها باید افتخار
شاگردیش را بپذیرند ، اما از نظرروح و خوی و منش ، یک " زنگی مست تیغ بران به دست " بیش نیست .
انسان امروز با همه پیشرفتهای معجزآسا در ناحیه علم و فن ، از لحاظ مردمی و انسانیت گامی پیش نرفته بلکه به سیاه‏ترین دوران سیاه خویش بازگشته است ، با یک تفاوت ، و آن اینکه از برکت قدرت علمی و فلسفی و ادبی‏خویش ، برخلاف گذشته ، تمام جنایتها را در زیر پرده‏ ای از تظاهر به‏انسانیت و اخلاق ، نوع پرستی ، آزادیخواهی و صلح دوستی انجام می‏ دهد .
صراحت و یک رویی جای خود را به دو رویی و فاصله میان ظاهر و باطن داده‏ است . در هیچ دوره‏ ای مانند عصر جدید درباره عدالت ، آزادی ، برادری ،انسان دوستی ، صلح و صفا ، راستی و درستی ، امانت و صداقت ، احسان وخدمت سخن گفته نشده است و در هیچ عصری هم مانند این عصر بر ضد این امورعمل نشده است . در نتیجه بشر امروز مصداق سخن خداوند شده است :
»
و من الناس من یعجبک قوله فی الحیوش الدنیا و یشهد الله علی ما فی‏قلبه و هو الد الخصام و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک‏ الحرث و النسل »( 1)

در جهان امروز از یک طرف لاف نوع خواهی و بشر دوستی با انگی هر چه بلندتر گوشها را می‏ خراشد و از طرف دیگر دامنه ملت پرستی که‏ خود نوعی توحش است ، با همه تعصبات و خودخواهی ها و قساوتها و آتش‏ افروزی های ناشی از آن روز به روز بالا می‏ گیرد . این یکی از تناقضاتی است‏ که منطق بشر امروز گرفتار آن است .
آیا سخنی یاوه‏ تر و دعوتی پوچ‏ تر از این می‏ توان یافت که از طرفی مذهب ، آن یگانه پشتوانه ارزشهای انسانی را پشت سر بگذاریم و از طرف دیگر دم‏ از انسانیت و اخلاق بزنیم و بخواهیم با زور لفاظی و پند و اندرزهای‏ توخالی طبیعت بشر را تغییر دهیم ؟ کاری است از قبیل نشر اسکناس بدون‏ ضامن و پشتوانه .
نه این است که بشر این قرن این نقص ها و کمبودی ها را احساس نمی‏ کند ، ویا به فکر چاره نیفتاده است، خیر، به تمام وجود خویش آن را لمس می‏ کند.
این فلسفه‏ های پرطمطراق و سازمانهای عظیم بین المللی و اعلامیه‏ های بلند بالا به نام " حقوق بشر " مولود چه احساسی غیر از احساس این کم و کسرهاست؟
اما متأسفانه مثل اینکه تجربه معروف " زنگ و گربه " بار دیگر تکرارمی‏ شود . عیب و اشکال کار همان عیب و اشکال است : فقدان قدرت اجرائی .

این فلسفه‏ ها و سازمان ها و اعلامیه‏ ها و قطعنامه‏ ها سودی به انسان محروم‏ نبخشید ، بلکه نتیجه معکوس داد و " سرکنگبین صفرافزود " ریسمان هایی‏ که به نام بالا کشیدن او از قعر چاه به وجود آمده به صورت حلقه‏ هایی دور گلویش پیچیده و بیش از پیش آن را فشار می ‏دهد .ریشه مشکلات امروز بشر را در همین جا باید جست ، همچنان که ریشه نیاز بشر را به دین و معنویت و ایمان و پیامبر نیز در همین جا باید به دست آورد.

۲۹
ارديبهشت

یکی از روش های شهید مطهری در سخنرانی هایشان این بوده که خود سوالاتی را مطرح می کردند و سپس به آن ها پاسخ می دادند. چه بسا بسیاری از این سوالات اصلا به ذهن مخاطب خطور نمی کرده ، ولی استاد شهید با این روش ذهن شنونده را به چالش می کشیده و در واقع به مخاطبین و همه ی ما آموخته اند که چگونه در درک عمیق موضوعات مذهبی کنجکاو ، دقیق و نکته سنج باشیم.از اینکه شبهات و  سوالاتی از سوی دیگران خواه مسلمان و خواه غیر ، مطرح می شود وحشت نکرده و با دانش و مهارت کافی به آن ها پاسخ دهیم.این چنین است که گفته می شود: مطالعه ی کتاب های علامه شهید یک نظام فکری در شخص ایجاد می کند.همان چیزی که همه ی ما به آن محتاجیم.

آیا در اسلام اجبار بر ایمان وجود دارد که مردم را مجبور بکنید که مؤمن‏ بشوند ؟نه .

به چه دلیل ؟

به دلایل زیادی . اولین دلیلش این است که ایمان اجبار بردار نیست . آنچه پیغمبران می‏خواهند ایمان است نه اسلام‏ ظاهری و اظهار اسلام ، و ایمان اجبار بردار نیست ، چون ایمان اعتقاد است‏ ، گرایش است ، علاقه است . اعتقاد را که با زور نمی‏شود ایجاد کرد ، علاقه و مهر و محبت را که به زور نمی‏شود ایجاد کرد ، گرایش باطنی را که‏ به زور نمی‏شود ایجاد کرد . آیا می‏شود پدر و مادری به دخترشان که پسری را که از او خواستگاری می‏کند دوست ندارد ، بگویند : الان کاری می‏کنیم که او را دوست داشته باشی ، چوب فلک را بیاورید ، اینقدر می‏زنیم تا او را دوست داشته باشی ؟ ! بله ، می‏شود آنقدر کتکش زد تا بگوید دوست دارم‏ یعنی حرفش را به دروغ بگوید ، اما اگر تمام چوبهای دنیا را به بدن او خرد بکنند آیا ممکن است که با چوب دوستی ایجاد بشود ؟ ! چنین چیزی محال‏ است . آن راه دیگری دارد . اگر می‏خواهیم ایمان در دل مردم ایجاد بکنیم ، راهش جبر و زور نیست ، راه آن حکمت است ، « الموعظة الحسنه »است ، « جادلهم بالتی هی احسن »است . حال ممکن است مسائلی از قبیل جهاد در اسلام پیش بیاید که ان شاء الله بعدا در اطراف این مطلب بحث می‏کنیم .
(سیری در سیره نبوی)