مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

آموزشی - فرهنگی - قرآنی
مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت
۱۳
فروردين

در منطق عملى هم بسیارى از سبک ها از اساس منسوخ است، اسلام هم آنها را منسوخ مى‏ داند. مثلًا آیا پیغمبر در کارها و در متد خودش از سعد و نحس ایام‏ استفاده مى‏ کرد؟ این خودش مسأله‏ اى است. ما برویم سیره پیغمبر را از اول تا آخر ببینیم، تمام کتبى را که شیعه و سنى در تاریخ پیغمبر نوشته ‏اند مطالعه کنیم ببینیم آیا پیغمبر اکرم در روش و متد خودش یکى از چیزهایى که از آن استفاده مى‏ کرد مسأله سعد و نحس ایام بود یا نه؟ مثلًا آیا مى‏ گفت امروز دوشنبه است براى مسافرت خوب نیست یا امروز سیزده عید نوروز است، هرکس بیرون نرود گردنش مى‏ شکند آن هم از سیزده جا نه از یک جا؟! آیا چنین حرفه ایى هست؟ در سیره على علیه السلام چطور؟ در سیره ائمه علیهم السلام چطور؟ ما هرگز نمى‏ بینیم که پیغمبر یا ائمه اطهار خودشان در عمل از این حرفها یک ذره استفاده کرده باشند، بلکه عکسش را مى‏ بینیم. در نهج البلاغه هست که وقتى که على علیه السلام تصمیم گرفت برود به جنگ خوارج، اشعث قیس- که آن وقت جزو اصحاب بود- با عجله و شتابان آمد: یا امیرالمؤمنین! خواهش مى‏کنم صبر کنید، حرکت نکنید، براى اینکه یکى از خویشاوندان من که منجم است یک حرفى دارد و مى‏ خواهد به عرض شما برساند.

فرمود: بگو بیاید. آمد. گفت: یا امیرالمؤمنین! من منجمم و متخصص شناختن سعد و نحس ایام. من در حساب هاى خودم به اینجا رسیده ‏ام که اگر شما الآن حرکت کنید بروید به جنگ قطعاً شکست مى‏ خورید، و شما و اکثریت اصحاب شما کشته خواهند شد. فرمود: هرکس که تو را تصدیق کند پیغمبر را تکذیب کرده، این مزخرفات چیست که مى‏ گویى؟! اصحاب من! «سیروا عَلَى اسْمِ اللَّه» بگویید به نام خدا، به خدا اعتماد و توکل کنید و حرکت کنید بروید. على رغم نظر این شخص، همین الآن حرکت کنیم برویم. و مى‏ دانیم که در هیچ جنگى على علیه السلام به اندازه این جنگ فاتح نشد.

۱۲
فروردين

آیا پیغمبر در کارها و متد خودش از سعد و نحس‏ ایام استفاده می‏ کرد ؟

... این خودش مسئله‏ ای است . ما برویم سیره پیغمبر را از اول تا آخر ببینیم ، تمام کتبی را که شیعه و سنی در تاریخ پیغمبر نوشته‏اند مطالعه بکنیم ببینیم آیا پیغمبر اکرم در روش و متود خودش یکی‏ از چیزهایی که از آن استفاده می‏کرد مسئله سعد و نحس ایام بود یا نه ؟ مثلا آیا می‏گفت امروز دوشنبه است برای مسافرت خوب نیست . یا امروز سیزده عید نوروز است هر کس بیرون نرود گردنش می‏شکند آن هم از سیزده‏ جانه از یک جا ؟! آیا چنین حرفهایی هست ؟ در سیره علی علیه السلام چطور ؟ در سیره ائمه علیهم السلام چطور ؟ ما هرگز نمی‏بینیم که پیغمبر یا ائمه اطهار خودشان در عمل از این حرفها یک ذره استفاده کرده‏ باشند ، بلکه عکسش را می‏بینیم . در نهج البلاغه هست که وقتی که علی ( ع‏ (تصمیم گرفت برود به جنگ خوارج ، اشعث قیس که آن وقت جزو اصحاب بود با عجله و شتابان آمد : یا امیرالمؤمنین ! خواهش می‏کنم صبر کنید ، حرکت نکنید ، برای اینکه یکی از خویشاوندان من که منجم است یک حرفی‏ دارد و می‏خواهد به عرض شما برساند . فرمود : بگو بیاید . آمد . گفت : یا امیرالمؤمنین ! من منجم و متخصص شناختن سعد و نحس ایام . من در حسابهای خودم به اینجا رسیده‏ام که اگر شما الان حرکت کنید بروید به جنگ‏ قطعا شکست می‏خورید و شما و اکثریت اصحاب شما کشته خواهند شد . فرمود : هر کس که تو را تصدیق بکند پیغمبر را تکذیب کرده ، این مزخرفات چیست‏
که می‏گویی ؟ ! اصحاب من ! سیروا علی اسم الله بگویید به نام خدا ، به‏ خدا اعتماد و توکل کنید و حرکت کنید بروید . علی رغم نظر این شخص ، همین الان حرکت کنیم برویم . و می‏دانیم که در هیچ جنگی علی ( ع ) به‏
اندازه این جنگ فاتح نشد .

این حدیث در وسائل است : عبدالملک بن اعین می‏ آید خدمت امام صادق(ع). عبدالملک برادر زراره است و خودش هم از راویان بزرگ و مرد عالمی است . او نجوم خوانده بود و به همین جهت به این چیزها عمل می‏ کرد .
کم کم احساس کرد برای خودش مصیبت درست کرده ، مثلا از خانه می‏آید بیرون ، یک وقت می‏بیند که امروز قمر در عقرب است ، اگر بروم چنین‏ خواهد شد ، یک روز می‏بیند فلان ستاره از جلویش درآمد ، کم کم خود بیچاره‏اش احساس کرد که دست و پایش به کلی بسته شده است .

روزی آمد خدمت امام صادق ( ع ) و عرض کرد : یا ابن رسول الله ! من مبتلا شده‏ام به نجوم احکامی ( 1 ) . من کتابهایی در این زمینه دارم و کم کم‏ احساس می‏ کنم که مبتلا شده ‏ام ، اصلا گرفتار شده‏ ام و تا به این کتابها مراجعه نکنم در هیچ کاری نمی‏ توانم تصمیم بگیرم . تکلیف من چیست ؟ امام‏ صادق با تعجب فرمود : تو از اصحاب ما ، تو راوی روایات ما به این‏
چیزها عمل می‏ کنی ؟ ! بله یا ابن رسول الله .

فرمود : الان بلند شو برو منزل ، به محض رسیدن ، تمام این کتاب ها را آتش بزن ، و دیگر نبینم که‏ حتی به یک کلمه از این حرفها عمل کرده‏ ای .

علی رغم یک سلسله روایات که در این زمینه هست ، ما یک سلسله‏ روایات دیگر داریم که در تفسیر المیزان در ذیل یکی از آیات سوره فصلت« فی ایام نحسات » ( 2 ) ذکر شده است . از مجموع روایاتی که از اهل‏ بیت اطهار رسیده است این مطلب استنباط می‏ شود که این امور یا اساسا اثر ندارد و یا اگر هم اثر دارد توکل به خدا و توکل به پیغمبر و اهل بیت‏ پیغمبر اثر اینها را از بین می‏ برد . بنابراین یک مسلمان ، شیعه واقعی ، در عمل به این امور اعتنا نمی‏ کند ، اگر می‏ خواهد برود مسافرت ، صدقه بدهد ، به خدا توکل کند ، به اولیای خدا توسل بجوید و به هیچیک از این امور اعتنا نکند .

از همه بالاتر این است که شما ببینید در تاریخ پیغمبر و ائمه اطهار آیا یک دفعه هم اتفاق افتاده که خود آنها به این مسائل عمل‏ بکنند ؟ !

(سیری در سیره نبوی)

پاورقی :
. 1
البته نجوم ریاضی غیر از نجوم احکامی است ، اشتباه نشود ، دو نجوم‏ داریم . نجوم ریاضی یعنی حساب خسوف و کسوف و امثال اینها ، و جزء ریاضیات است . نجوم احکامی است که بی اعتبار است .
. 2
آیه . 16

۰۴
فروردين

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند

یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند

یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم

که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد

یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم

چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد.

در شکفتن جشن نوروز برایتان در همه ی سال سر سبزی جاودان و شادی

اندیشه ای پویا و آزاد و برخورداری از همه نعمت های الهی آرزومندم .




۰۴
فروردين



میل به تنوّع و تجدّد

انسان حالتى دارد که از یکنواختى ملول مى‏شود، طالب تجدّد و تنوّع است.

تجدّد و نوخواهى، احتیاجى است در وجود بشر. امّا اینکه رمز این کار چیست، چرا بشر در کمال اشتیاق چیزى را طلب مى‏ کند و همین که به او رسید از شدّت و هیجانش کاسته مى‏ شود، کم کم به سردى و خستگى و احیاناً به تنفّر و انزجار منتهى مى ‏شود، مطلبى است که امشب نمى‏ خواهم وارد بحث آن بشوم.

بعضى گمان مى‏ کنند که این خصیصه، ذاتى بشر است. بشر همیشه مشتاق و آرزومند چیزهایى است که ندارد. داشتن، مدفن عشق و علاقه و خواستن است. امّا بعضى دیگر نظر دقیق‏ ترى دارند. مى‏ گویند اگر واقعاً چیزى مطلوب غریزى و ذاتى بشر باشد، ممکن نیست که وصال او را سرد و افسرده کند. در نهاد و غریزه بشرمعشوق و محبوبى کامل‏ تر و عالى‏ تر است؛ محبوبى که کمال لا یتناهى است. به دنبال هر محبوبى که مى ‏رود، در حقیقت، نشانى از محبوب اصلى و واقعى خود در او مى‏ بیند و به گمان محبوب اصلى به سراغ او مى‏ رود، امّا پس از وصال چون خاصیّت آن محبوب اصلى را در او نمى‏ بیند و احساس مى‏ کند که این موجود قادر نیست خلأ وجودى او را پر کند، به سراغ محبوبى دیگر مى‏ رود، و همین طور ... مگر آنکه روزى به محبوب اصلى و حقیقى خود نائل گردد؛ آن وقت به کمال واقعى خود که اتّصال به کمال لا یتناهى است، خواهد رسید و در بهجت و سعادت کامل غرق مى‏ گردد و براى همیشه آرام مى‏ گیرد و دیگر خستگى و افسردگى و کسالت در او راه نمى‏ یابد (ألا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ) «1».قرآن کریم درباره بهشت مى‏ فرماید: «لا یَبْغونَ عَنْها حِوَلًا» «2» یعنى این تفاوت میان نعمت هاى آخرت و این دنیا هست که در این دنیا انسان طالب تحوّل و تغیّر است، امّا در آخرت طالب تغیّر و تحوّل و نو شدن و عوض شدن نیست.

به هر حال، مسلّماً انسان در این دنیا طالب تجدّد و تنوّع است. تجدّد موجب انبساط و شکفتگى خاطر مى‏ گردد، خصوصاً اگر آن تجدّد و تنوّع در جهت حیات و تازگى زندگى باشد. تجدّد و تنوّع، کدورت و ملال را از خاطر مى‏زداید.

         هر زمان نو صورتى و نو جمال             تا ز نو دیدن فرو میرد ملال‏

 در تشریع نیز این نکته رعایت شده، در هفته، روزى و در سال، ماهى براى عبادت اختصاص داده شده است؛ یعنى تشریع به بدرقه تکوین رفته است. روز جمعه در هفته، و ماه رمضان در سال، اوقات تجدید حیات معنوى و زدودن خاطر از ملال ها و کدورت هاى مادّى است. در حدیث است:

لکلّ شى‏ء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان «3».

هر چیزى بهار و فصل تجدید حیاتى دارد؛ بهار و فصل تجدید حیات قرآن در دل اهل ایمان، ماه رمضان است.

على (ع) مى‏ فرماید:

تعلّموا القرآن فإنّه ربیع القلوب «1».

قرآن را بیاموزید که بهار دلها قرآن است.

بهار طبیعى را خورشید به وجود مى‏ آورد که پس از مدّتى دورى و فاصله، با اشعّه گرم خود طبیعت مرده را زنده و زمین خفته را بیدار مى‏ کند؛ و بهار معنوى را خورشید تابنده قرآن در دل هاى مرده و روح هاى افسرده ایجاد مى‏ کند. هم از فرصت بهار معنوى باید استفاده کرد و هم از فرصت بهار طبیعى. رسول اکرم (ص) درباره بهار معنوى- یعنى ماه مبارک رمضان- فرمود:

فاسئلوا اللَّه بنیّات صادقة و قلوب طاهرة أن یوفّقکم لعبادته و تلاوة کتابه «2».

از خداوند با نیّت هاى جدّى و راستین و با دل هاى پاک بخواهید که توفیق بندگى و تلاوت کتاب الهى به شما عنایت کند.

سهم انسان از فصل بهار

در قرآن کریم مکرّر از این تجدید حیاتى که براى زمین رخ مى‏ دهد یاد شده ولى به عنوان یک درس و تعلیم و به عنوان راهنمایى بشر، که از این فصل چه استفاده‏ اى باید بکند و چه الهامى باید بگیرد.

هر یک از فرزندان زمین از گیاهان و حیوانات و انسان از این فصل حیات بخش سهمى و حقّى دارند: گلها و سبزه‏ ها در این فصل خود را به کمال رشد مى‏ رسانند، به حدّ اعلى جمال خود را طراوت مى‏ دهند؛ اسب و گاو و گوسفند خود را به آب و علف مى‏ رسانند، خود را فربه مى‏ سازند، جست و خیزى مى‏ کنند؛ انسان هم از آن جهت که انسان است، عقلى دارد و فهمى، دلى دارد و احساساتى و عواطفى، او هم از این فیض عام سهمى دارد. سهم انسان چیست؟

براى بعضى از مردم فصل حیات بخش بهار الهام دهنده است، درس است، آموزنده است، نکته‏ ها و رمزها و حقیقت ها در مى‏ یابند. امّا متأسّفانه استفاده بعضى دیگر از افراد از حدّ استفاده یک حیوان تجاوز نمى‏ کند. حاصل بهره آنها از این تجلّى با شکوه خلقت، شکم پرکردن و عربده کشیدن و بد مستى کردن و سقوط در منتها درجه حیوانیّت است. آنها در این فصل الهام مى‏ گیرند امّا نه از این فصل بلکه از صفات و ملکات پلید خودشان؛ الهام مى‏ گیرند امّا چه چیز الهام مى‏ گیرند؟ جنایت و آدم کشى، فحشاء و فساد اخلاق، شکستن قیود و حدود انسانى.

آیا این منتهاى بدبختى نیست که محصول رسیدن ایّامى به این لطف و صفا و طراوت، تیرگى دل و تاریکى روح و قساوت قلب باشد؟ آرى، هر کسى بر طینت خود مى‏ تند.

به هر حال، فصل بهار فصل تجدید حیات و زندگى از سر گرفتن زمین ماست؛ فصل نشاط و خرّمى زمین است؛ فصلى است که زمین در شرایط تازه و جدیدى قرار مى‏ گیرد و مستعد مى‏ شود که بزرگترین موهبت هاى الهى یعنى حیات و زندگى به او افاضه شود.

در قرآن کریم از این حالت زمین، از این تجدید حیاتى که براى این موجود رخ مى‏ دهد، مکرّر یاد شده. در حدود پانزده بار و شاید بیشتر در قرآن کریم به این موضوع اشاره شده، ولى به عنوان یک درس و یک تعلیم و یک حکمت آموختنى.


بیست گفتار/ شهید مرتضی مطهری

۲۸
اسفند

http://img1.tebyan.net/big/1395/10/32731951966277136117226219574722813183.jpg


http://img1.tebyan.net/big/1395/10/2252212262468720136183205114382325611338116.jpg



کوثری از سوره ی طاها به دنیا آمدی

تا رسد انّا به اعطینا به دنیا آمدی


تا یتیمی پدر را اندکی جبران کنی

دختری و مادر بابا به دنیا آمدی


هر کجا کردی تشرف صاحب تشریف شد

مکه شد آنجا که تو آنجا به دنیا آمدی


قل هو الله احد ای معنی کفوا احد

تا که باشی همسر مولا به دنیا آمدی


تا که هجده سال هم اهل زمین درکت کنند

پس به شکل حضرت زهرا به دنیا آمدی


بعد عمری که دلیل زندگی پوشیده بود

آخرش ای علت دنیا به دنیا آمدی


۲۷
اسفند
« مبادا اساتید و معلمینی که به وسیله ی معاشرت ها و مسافرت به جهان به اصطلاح متمدن [از آن ها متأثرند] ، جوانان ما را که تازه از اسارت و استعمار رهیده اند ، تحقیر و سرزنش نمایند و خدای ناکرده از پیشرفت و استعداد خارجی ها بت بتراشند و روحیه ی پیروی و تقلید و گداصفتی را در ضمیر جوانان تزریق نمایند.
به جای این که گفته شود که دیگران کجا رفتند و ما کجا هستیم به هویت انسانی خود توجه کنند و روح توانایی و راه و رسم استقلال را زنده نگه دارند. »
۲۵
اسفند

هر قدر معلومات بشری زیاد تر می شود شکاف بین علم و مذهب  تنگ تر می گردد و فهم درست علوم امکان ایمان به خدا را بیشتر می کند.

( اولیور وندل هولمز طبیعی دان وزیست شناس)


آیا معرفت و پرستش عالم و عامی نسبت به خدا یکسان است؟

آیا کشفیات علمی قدرت و جلال خالق بی همتا را رد می کنند؟ اینها سؤالاتی هستند که گاه و بی گاه به مغز کسانی راه می یابند، و آنها خیال می کنند که دانشمندان با تحقیقات بزرگ خود حقایقی کشف کرده اند که بر خلاف گفتار پیامبران و کتابهای مقدس آسمانی می باشد.

    علوم بر بصیرت انسان می افزاید و شخص خدای خود را بهتر می شناسد و عظمت و قدرت و صنع وی را بیشتر درک می کند.هر کشف تازه ای که در دنیای علم به وقوع می پیوندد، صدها مرتبه بر استواری ایمان می افزاید و آثار شرک و وسوسه های نهانی را که کم و بیش در باطن معتقدات ما وجود دارد از بین می برد و جای آن را به افکار عالی خدا شناسی و توحیدی می بخشد.

(دکتر آلبرت ماک کومب وینچستر ، رئیس بخش زیست شناسی دانشگاه استستون)


نقل از کتاب اثبات وجود خدا _ به قلم چهل تن از دانشمندان معاصر – ترجمه آرام امینی

۲۲
اسفند

امام علی (ع) می فرمایند:

مواظب باشید دیگران با عمل به قرآن از شما سبقت نگیرند.

                                                                               وصیت نامه امام به حسنین (ع)/نامه ۴۷

آموزش اخلاق ناپسند در بازی!
 

در مهد کودک های ایران 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن هر کی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره باخته و بعد 9 بچه و 8 صندلی و ادامه بازی تا یک بچه باقی بمونه. بچه ها هم همدیگر رو هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن.

در مهد کودک های ژاپن 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن اگه یکی روی صندلی جا نشه همه باختین. لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میکنن و همدیگر رو طوری بغل میکنن که کل تیم 10 نفره روی 9 تا صندلی جا بشن و کسی بی صندلی نمونه. بعد 10 نفر روی 8 صندلی، بعد 10 نفر روی 7 صندلی و همینطور تا آخر.

با این بازی ما از بچگی به کودکان خود آموزش میدیم که هر کی باید به فکر خودش باشه. اما در سرزمین آفتاب، چشم بادامی ها با این بازی به بچه هاشون فرهنگ همدلی و کمک به همدیگر و کار تیمی رو یاد میدن ...

با کمال تاسف برخی از ما توصیه های اخلاقی دین اسلام را فراموش کرده ایم .!

 

۲۲
اسفند

الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها

            ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم

                              پ: پویاپی برای پیوستن به خروش حیات

                                              ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها

                                                                 ث: ثبات برای ایستادن در برابر باز دارند ه ها

                                                                                   ج: جسارت برای ادامه زیستن

 چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه

                                                                  ح: حق شناسی برای تزکیه نفس

                                                                                    خ: خودداری برای تمرین استقامت

                                                                                     د: دور اندیشی برای تحول تاریخ

                                       ‌ذ: ذکر گوپی برای اخلاص عمل

                                             ر: رضایت مندی برای احساس شعف

                                                             ز: زیرکی برای مغتنم شمردن لحظه ها 

                                                                         ژ: ژرف بینی برای شکافتن عمق درد ها

              س: سخاوت برای گشایش کار ها

                         ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج

                                                      ص: صداقت برای بقای دوستی

                                                                        ض: ضمانت برای پایبندی به عهد

                                                                                      ط: طا قت برای تحمل شکست

          ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف

                                ع: عطوفت برای غنچه نشکفته باورها

                                                            غ: غیرت برای بقای انسانیت

                                                                      ف: فداکاری برای قلب های درد مند

ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل

                    ک: کرامت برای نگاهی از سر عشق

                                            گ: گذشت برای پالایش احساس

                                            ل: لیاقت برای تحقق امید ها

                                         م: محبت برای نگاه معصوم یک کودک

ن: نکته بینی برای دیدن نادیده ها

                              و: واقع گرایی برای دستیابی به کنه هستی

                                                         ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها

                                     ی: یک رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک  
۱۵
بهمن


چشم اهل مدینه، روزی به جمال زینب کبری روشن شد که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در سفر بودند. فاطمه زهرا علیها السلام به امیر مؤمنان علیه السلام عرض کردند: چون پدرم در مسافرت هستند، نامی برای این دختر برگزین. علی علیه السلام فرمودند: من بر پدرت پیشی نمی ‌گیرم. صبر می‌کنیم تا رسول خدا صلی الله علیه و آله از سفر باز گردند.

پس از بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از ایشان خواستند تا نامی برای نو رسیده انتخاب کنند. پیامبر فرمودند: فرزندان فاطمه اگرچه اولاد من هستند، ولی امر آنها با خدا است و من منتظر دستور الهی می‌مانم. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند می‌فرماید: نام این دختر را زینب بگذارید، چرا که این نام را در لوح محفوظ نوشته‌ایم.

 

القاب زینب علیها السلام

حضرت زینب را «عقیله بنی هاشم» نام نهاده اند و عقیله، به زنی بزرگ منش گویند که در بین بستگان، عزیز و محترم و در خاندانِ خود، ارجمند باشد.

دیگر لقب ایشان صدیقه صغری است. به زن بسیار راستگو، صدیقه گویند، و چون فاطمه زهرا را صدیقه کبری می‌خواندند و علی علیه السلام را صدیق اکبر، زینب را صدیقه صغری نامیده‌اند.

لقب دیگر آن بانوی بزرگوار، «عصمت صغری» است، چرا که ملکه پاک دامنی و دوری از گناه را خداوند به او عطا فرموده بود. این بانوی امین و بزرگوار القاب دیگری نیز داشته‌اند که از آن جمله است: «ولیّةُ الله» و «اَمینةُ الله».

 

کمالات حضرت زینب

زینب کبری را کمالاتِ بسیار بود: در جمال و سکینه و وقار، همانند خدیجه کبری بود و در عصمت و حیا، به فاطمه زهرا می‌مانست. در فصاحت و بلاغت، هم چون علی مرتضی بود و در حلم و بردباری، همسان امام مجتبی و در شجاعت و قوت قلب، بسان حضرت سید الشهدا.

 

تربیت حضرت زینب

 

زینب کبری در حصنِ حصینِ نبوت و خاندان والا مقامِ ولایت و امامت تربیت یافت. از لبان آموزگار وحی، دانش اندوخت و در دامان کرامت، پرورش یافت و از تربیت خمسه طیبه، ادب آموخت.

 

یگانه پرستی زینب علیها السلام

 

حضرت زینب در دوران طفولیت در دامان پدر می نشست و حضرت علی علیه السلام با لطف و مهربانی، به او سخن گفتن می‌آموخت. روزی امام به دختر عزیزش فرمود: بگو «یک». گفت: یک. فرمود: بگو «دو» زینب ساکت ماند. فرمود: نور دیده من! بگو دو. ناگهان زینب زبان گشود و عرض کرد: پدر جان! زبانی که به گفتنِ یک باز شد، چگونه می تواند «دو» بگوید؟! امام که می‌دانست مراد فرزندش اذعان به توحید و یگانگی خدا است، او را به سینه چسباند و بوسید.
حضرت زینب را «عقیله بنی هاشم» نام نهاده اند و عقیله، به زنی بزرگ منش گویند که در بین بستگان، عزیز و محترم و در خاندانِ خود، ارجمند باشد.

زین اب

 

بعضی معتقدند: زینب، نام درختی زیبا و خوشبو است، و برخی گفته‌اند: زینب در اصل، مرکب از دو کلمه «زین» و«اب» است و زینب را از آن رو زینب گویند، که زینت و افتخار پدر است و بدین سان، آن بزرگوار را «زین ابیها» نامند؛ هم چون مادرش که«ام ابیها» است.

 

بندگی خدا

 

شهامت، شجاعت و قوت قلب زینب، از ارتباط و اتکای او به خدا سرچشمه می‌گیرد. سخنان کوبنده‌اش در کاخ یزید، نهی از منکر در آن فضای مسموم، حمایت و پاسداری از حیا و عفت در همه مراحل سفر، و عمل به وظیفه در همه جا، جلوه‌هایی از بندگی حضرت زینب علیها السلام است.

 

دوستی زینب و حسین علیهما السلام

 

علاقه و محبت امام حسین و زینب علیهما السلام به یکدیگر در تمام مراحل زندگیشان جلوه گر است: در طفولیت، زینب جز در آغوش حسین آرام نمی‌گرفت و همواره به او چشم می‌دوخت. گویند: موقع ازدواج، زینب کبری با شویش، عبد اللّه شرط کرد که همه روزه به او اجازه دهد تا حسین علیه السلام را زیارت کند و کمتر روزی بود که زینب حسین را نبیند.

 

هم سفر حسین علیه السلام

 

بعضی از سیره نویسان گفته‌اند: در هنگام ازدواجِ زینب کبری، علی علیه السلام با عبد اللّه شرط کرد که هر گاه حسین به سفر رفت، زینب هم اجازه داشته باشد با او مسافرت کند. عبد اللّه شرط را پذیرفت و به پیمان خود همواره پایبند بود.

 

دانش زینب علیها السلام


حضرت زینب از نظر دانش در آن مرتبه بود که بسیاری از زنان مدینه نزد ایشان می‌آمدند و از درس تفسیر او بهره می‌بردند. البته دانش او برگرفته از مدرسه و مکتب نبود، بلکه ـ چنان که امام سجاد علیه السلام در مسجد کوفه بعد از ایراد خطبه معروف حضرت زینب فرمودند ـ او دانشمندی الهی است و خداوند چشمه‌های زلال معرفت را بر قلب مبارکش جاری ساخته است.

 

عبادت زینب کبری علیها السلام

 

زینب علیها السلام در خشوع و خضوع و عبادت و بندگی مانند پدر و مادر بزرگوارش بود: شبها را به تهجد صبح می‌کرد و مدام قرآن تلاوت می‌فرمود. آن بانوی بزرگ اسلام در میدان دشوار کربلا و از آن جا تا شام، در مشکل‌ترین حالات، نماز شب و عبادتِ خدا را ترک نگفت.

 

فصاحت و بلاغت

 

ابن عباس، پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله درباره زینب کبری چنین گوید: «عقیله ما زینب، دختر علی علیه السلام در فصاحت و بلاغت و شجاعت ادبی، بی نظیر بود. هنگامی که سخن می‌گفت، می‌پنداشتی علی علیه السلام سخن می‌گوید.» گواه این مطلب سخنرانی او در مجلس یزید است. این سخنان در حدّ اعلای فصاحت و در اوج شیوایی و رسایی قرار دارد.

 

بصیرت در امور سیاسی

 

محمد غالب شافعی از علمای اهل سنت می گوید: زینب علیها السلام دختر علی بن ابی‌طالب در بهترین مکتب اخلاقی پرورش یافت و از سرچشمه آیات الهی سیراب گشت؛ در حلم و کرم و بصیرت در امور سیاسی بین خاندان بنی هاشم مشهور شد و جمال و جلال، سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت را به هم آمیخت. او شبها در عبادت بود و روزها در روزه.

 

صبر و شکیبایی

 

مرحوم سپهر، سیره نویس معروف می‌گوید: در مراتب فضل زینب کبری علیها السلام سخن بسیار است، به فصاحت و بلاغت او، همگان معترفند؛ هر گاه لب به سخن می‌گشود، گویی علی بن ابی‌طالب سخن می‌گفت. عفت و عصمت، و درآیت و دانش آن بانوی بزرگ فراتر از آن است که به قلم در آید و در وصف بگنجد. در صبر و شکیبایی چنان بود که همگان را متحیر می‌ساخت. اگر اندکی از سنگینیِ مصایب او، بر دوش کوه‌ها و آسمان و زمین قرار گیرد، آنها را متلاشی می‌کند. به راستی از آغاز آفرینش انسان تا کنون زنی به بردباری، ایثار و شجاعت او دیده نشده است.

منبع: گلبرگ، 1379، ش5

گروه دین و اندیشه تبیان