مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

آموزشی - فرهنگی - قرآنی
مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت
۰۱
خرداد

بشر امروز پس از این همه موفقیت های علمی ، دردمندانه می‏ نالد ، از چه‏ می‏ نالد ؟ کسری‏ ها و کمبودهایش در کدام ناحیه است ؟ آیا جز در ناحیه خلق‏ و خوی و " آدمیت " است ؟

بشر امروز از نظر علمی و فکری پا به جائی نهاده که آهنگ سفر افلاک کرده و سقراط ها و افلاطونها باید افتخار
شاگردیش را بپذیرند ، اما از نظرروح و خوی و منش ، یک " زنگی مست تیغ بران به دست " بیش نیست .
انسان امروز با همه پیشرفتهای معجزآسا در ناحیه علم و فن ، از لحاظ مردمی و انسانیت گامی پیش نرفته بلکه به سیاه‏ترین دوران سیاه خویش بازگشته است ، با یک تفاوت ، و آن اینکه از برکت قدرت علمی و فلسفی و ادبی‏خویش ، برخلاف گذشته ، تمام جنایتها را در زیر پرده‏ ای از تظاهر به‏انسانیت و اخلاق ، نوع پرستی ، آزادیخواهی و صلح دوستی انجام می‏ دهد .
صراحت و یک رویی جای خود را به دو رویی و فاصله میان ظاهر و باطن داده‏ است . در هیچ دوره‏ ای مانند عصر جدید درباره عدالت ، آزادی ، برادری ،انسان دوستی ، صلح و صفا ، راستی و درستی ، امانت و صداقت ، احسان وخدمت سخن گفته نشده است و در هیچ عصری هم مانند این عصر بر ضد این امورعمل نشده است . در نتیجه بشر امروز مصداق سخن خداوند شده است :
»
و من الناس من یعجبک قوله فی الحیوش الدنیا و یشهد الله علی ما فی‏قلبه و هو الد الخصام و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک‏ الحرث و النسل »( 1)

در جهان امروز از یک طرف لاف نوع خواهی و بشر دوستی با انگی هر چه بلندتر گوشها را می‏ خراشد و از طرف دیگر دامنه ملت پرستی که‏ خود نوعی توحش است ، با همه تعصبات و خودخواهی ها و قساوتها و آتش‏ افروزی های ناشی از آن روز به روز بالا می‏ گیرد . این یکی از تناقضاتی است‏ که منطق بشر امروز گرفتار آن است .
آیا سخنی یاوه‏ تر و دعوتی پوچ‏ تر از این می‏ توان یافت که از طرفی مذهب ، آن یگانه پشتوانه ارزشهای انسانی را پشت سر بگذاریم و از طرف دیگر دم‏ از انسانیت و اخلاق بزنیم و بخواهیم با زور لفاظی و پند و اندرزهای‏ توخالی طبیعت بشر را تغییر دهیم ؟ کاری است از قبیل نشر اسکناس بدون‏ ضامن و پشتوانه .
نه این است که بشر این قرن این نقص ها و کمبودی ها را احساس نمی‏ کند ، ویا به فکر چاره نیفتاده است، خیر، به تمام وجود خویش آن را لمس می‏ کند.
این فلسفه‏ های پرطمطراق و سازمانهای عظیم بین المللی و اعلامیه‏ های بلند بالا به نام " حقوق بشر " مولود چه احساسی غیر از احساس این کم و کسرهاست؟
اما متأسفانه مثل اینکه تجربه معروف " زنگ و گربه " بار دیگر تکرارمی‏ شود . عیب و اشکال کار همان عیب و اشکال است : فقدان قدرت اجرائی .

این فلسفه‏ ها و سازمان ها و اعلامیه‏ ها و قطعنامه‏ ها سودی به انسان محروم‏ نبخشید ، بلکه نتیجه معکوس داد و " سرکنگبین صفرافزود " ریسمان هایی‏ که به نام بالا کشیدن او از قعر چاه به وجود آمده به صورت حلقه‏ هایی دور گلویش پیچیده و بیش از پیش آن را فشار می ‏دهد .ریشه مشکلات امروز بشر را در همین جا باید جست ، همچنان که ریشه نیاز بشر را به دین و معنویت و ایمان و پیامبر نیز در همین جا باید به دست آورد.

۰۱
خرداد

امام خامنه ای :

اکنون رویش های انقلاب اسلامی بر ریزش ها غلبه کرده و نسل جوان و انقلابی در سراسر کشور، نوید بخش آینده ای روشن و همراه با پیشرفت هستند.


... این نسل نو باید بر افق های دور و آینده، که همان تشکیل «تمدن نوین اسلامی» است، متمرکز شود و فقط آینده نزدیک و جلوی پای خود را نبیند.


... شور و آینده آن، متعلق به شما است، خود را برای فتح افق های دور دست و انجام کارهای بزرگ آماده کنید.

 

(دانشگاه امام حسین(ع) 31/2/93)

۳۰
ارديبهشت

پیام امام خمینی به مناسبت شهادت استاد

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم انّا للّه و انّا الیه راجعون‏
اینجانب به اسلام و اولیاى عظیم الشّأن و به ملّت اسلام و خصوص ملّت مبارز ایران، ضایعه اسف انگیز شهید بزرگوار و متفکّر و فیلسوف و فقیه عالیمقام مرحوم آقاى حاج شیخ مرتضى مطهّرى قدّس سرّه را تسلیت و تبریک عرض مى‏کنم؛ تسلیت در شهادت شخصیّتى که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدّس اسلام صرف کرد و با کجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد؛ تسلیت در شهادت مردى که در اسلام شناسى و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود. من فرزند بسیار عزیزى را از دست داده‏ام و در سوگ او نشستم که از شخصیّتهاى بود که حاصل عمرم محسوب مى‏شد. در اسلام عزیز به شهادت این فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه‏اى وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست. و تبریک از داشتن این شخصیّتهایى فداکار که در زندگى و پس از آن با جلوه خود نورافشانى کرده و مى‏کنند. من در تربیت چنین فرزندانى که با شعاع فروزان خود مردگان را حیات مى‏بخشند و به ظلمتها نور مى‏افشانند، به اسلام بزرگ، مربّى انسانها و به امّت اسلامى تبریک مى‏گویم. من اگر چه فرزند عزیزى که پاره تنم بود از دست دادم لکن مفتخرم که چنین فرزندان فداکارى در اسلام وجود داشت و دارد.

۳۰
ارديبهشت
۳۰
ارديبهشت
۳۰
ارديبهشت
۳۰
ارديبهشت
۳۰
ارديبهشت

در میان عوامل فساد اخلاق و تضعیف روحیه و در میان عواملی که در زندگی ایجاد بدبختی وناتوانی می کنند ، چیزی به اندازه تنعم و نازپروردگی مؤثر نیست .

(بیست گفتار /ص 193)







۳۰
ارديبهشت

معرفی منافقین

تا سال 49 و 50 خیلی مسائل انحرافی در محیط مبارزه  به چشم نمی خورد. وقتی که منافقین دستشان را رو کردند و نوشته های ایدئولوژیک آنها کم کم پخش شد آقای مطهری بیش از همه حساسیت نشان داد چون من به یاد دارم که در سال 51 تلاش فراوانی شد که امام را وارد کنند که این حرکت جوانها را تایید کنند که به نام « مجاهدین » و ... بودند اما امام سخت ابا کردند و یک بار کتابهای مجاهدین را خوانده بودند و گفته بودند اینها همان حرفهای لنین و ارانی است پس حرفهای شما کدام است؟ مرحوم مطهری در معرفی اینها به امام نقش داشتند و خودشان آنقدر حساسیت نشان دادند تا عملا کنار کشیدند و آنوقت مجاهدین ایشان را متهم کردند به اینکه سازشکارند و اهل مبارزه نیستند و حال اینکه کنار کشیدن ایشان حساسیت ایشان را نشان می داد و موثر و مفید هم واقع شد و ایشان در آن موقع کار ایدئولوژیکشان را زیاد کردند و اثرش این بود که در سه چهار سال بعد حقانیت حرکت ایشان روشن شد و حرکت صحیح اسلامی دوباره از سال 54 رو به رشد رفت و کم کم خط امام تبلور یافت.

۳۰
ارديبهشت

مرتضی در حدود پنج سال سن داشت که خیلی به کتاب علاقمند بود و به کتابخانه پدرم می‌رفت و کتاب برمی‌داشت. پدرم خیلی کتاب داشت و آنها را با سلیقه طبقه‌بندی کرده بود و اگر به هم می‌خورد، ناراحت می‌شد. تا پدر از اتاق بیرون می‌رفت، مرتضی به سراغ کتابها می‌رفت و چون اغلب کتابها بزرگ بودند و او زورش نمی‌رسید، روی زمین می‌افتادند. پدر عصبانی می‌شد و می‌گفت: «جلو این بچه را بگیرید.»

مادرم می‌گفت: «خوب، بچه به کتاب علاقه دارد. او را به مکتب بفرست.»

پدرم می‌گفت: «آخر سنش اقتضا نمی‌کند.»

بالاخره او را به مکتب فرستادند. صاحب مکتب خانه آقایی به نام شیخ علی قلی بود. مرتضی اشتیاق فراوانی به درس داشت. مادرم می‌گفت: «تابستان بود. نیمه‌های ماه بود و هوا صاف و مهتابی. شب بیدار شدم و دیدم مرتضی در بستر نیست. نگران شدم و فکر کردم شاید به دستشویی رفته است، آنجا هم نبود. همه را بیدار کردم و همه جا را جستجو کردیم. اوایل صبح، دیدیم یکی از کشاورزان روستا او را بغل کرده و به خانه می‌آورد. پرسیدیم کجا بودی؟ آن مرد گفت من در کوچه می‌رفتم که دیدم این بچه پشت در مکتب خانه چمباتمه زده و سرش را روی زانویش گذاشته و کتابش را در بغلش گرفته و خوابش برده است. پرسیدیم بچه! چرا رفتی؟ گفت من بیدار شدم، دیدم هوا روشن است، فکر کردم صبح است و باید به مکتب خانه بروم.»

آخوند آن مکتب‌خانه تا نزدیکی های انقلاب زنده بود. استاد هر وقت به فریمان می‌آمد، می‌فرستاد دنبال وی و به او خیلی احترام می‌گذاشت و می‌گفت:«او اولین کسی است که به من قرآن آموخته.»


برگرفته از کتاب یاد استاد / حسین افتخاریان