بشر امروز پس از این همه موفقیت های علمی ، دردمندانه می نالد ، از چه می نالد ؟ کسری ها و کمبودهایش در کدام ناحیه است ؟ آیا جز در ناحیه خلق و خوی و " آدمیت " است ؟
بشر امروز از نظر علمی و فکری پا به جائی نهاده که آهنگ سفر افلاک
کرده و سقراط ها و افلاطونها باید افتخار
شاگردیش را بپذیرند ، اما از نظرروح و خوی و منش ، یک
" زنگی مست تیغ بران به دست " بیش نیست .
انسان امروز با همه پیشرفتهای معجزآسا در
ناحیه علم و فن ، از لحاظ مردمی و انسانیت گامی پیش نرفته بلکه به سیاهترین
دوران سیاه خویش بازگشته است ، با یک تفاوت ، و آن اینکه از برکت قدرت علمی
و فلسفی و ادبیخویش ، برخلاف گذشته ، تمام جنایتها را در زیر پرده ای از
تظاهر بهانسانیت و اخلاق ، نوع پرستی ، آزادیخواهی و صلح دوستی انجام می دهد .
صراحت و یک رویی جای خود
را به دو رویی و فاصله میان ظاهر و باطن داده است . در هیچ دوره ای مانند عصر جدید درباره عدالت
، آزادی ، برادری ،انسان دوستی ، صلح و صفا ، راستی و درستی ، امانت و صداقت ،
احسان وخدمت سخن گفته نشده است و در هیچ عصری هم مانند این عصر بر ضد این امورعمل نشده است . در نتیجه بشر
امروز مصداق سخن خداوند شده است :
»و
من الناس من یعجبک قوله فی الحیوش الدنیا و یشهد الله علی ما فیقلبه و هو الد
الخصام و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل »( 1)
در جهان امروز از یک طرف لاف نوع خواهی
و بشر دوستی با انگی هر چه بلندتر گوشها را می خراشد
و از طرف دیگر دامنه ملت پرستی که خود نوعی توحش است ، با همه تعصبات و خودخواهی ها و قساوتها و آتش افروزی های ناشی از آن روز به روز بالا می گیرد . این یکی از تناقضاتی است که منطق
بشر امروز گرفتار آن است .
آیا سخنی یاوه تر و دعوتی پوچ تر از این می توان یافت که از طرفی
مذهب ، آن یگانه پشتوانه ارزشهای انسانی را پشت سر بگذاریم و از طرف دیگر دم از
انسانیت و اخلاق بزنیم و بخواهیم با زور لفاظی و پند و اندرزهای توخالی
طبیعت بشر را تغییر دهیم ؟ کاری است از قبیل نشر اسکناس بدون ضامن و
پشتوانه .
نه این است که بشر این قرن این نقص ها و کمبودی ها را احساس نمی کند ، ویا به فکر چاره
نیفتاده است، خیر، به تمام وجود خویش آن را لمس می کند.
این فلسفه های پرطمطراق و سازمانهای عظیم بین المللی و اعلامیه های
بلند بالا به نام " حقوق بشر " مولود چه احساسی غیر از احساس این کم
و کسرهاست؟
اما متأسفانه مثل اینکه تجربه معروف " زنگ و گربه " بار دیگر
تکرارمی شود . عیب و اشکال کار همان عیب و اشکال است : فقدان قدرت اجرائی .
این فلسفه ها و سازمان ها و
اعلامیه ها و قطعنامه ها سودی به انسان محروم نبخشید ، بلکه نتیجه معکوس داد و "
سرکنگبین صفرافزود " ریسمان هایی که به نام بالا کشیدن او از قعر چاه به وجود آمده به صورت حلقه هایی دور گلویش
پیچیده و بیش از پیش آن را فشار می دهد .ریشه مشکلات امروز بشر را
در همین جا باید جست ، همچنان که ریشه نیاز بشر را به دین و معنویت و ایمان و
پیامبر نیز در همین جا باید به دست آورد.