مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

آموزشی - فرهنگی - قرآنی
مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت
۳۰
ارديبهشت
من که بچه بودم، در حدود سالهای 1314 و 1315 در خراسان زندگی می‌کردم. افرادی اگر یادشان بیاید و خصوصاً در منطقه خراسان بعد از آن قضایا بوده باشند، می‌دانند که در تمام خراسان دو یا سه معمم بیشتر پیدا نمی‌شد. پیرمردهای 80 ساله و ملاهای 60 و 70 ساله، مجتهدها و مدرسها، مکلّا شده بودند. درِ مدرسه‌ها همه بسته شده بود و تقریباً درِ مسجدها به یک معنی بسته بود و هیچ‌کس به ظاهر باور نمی‌کرد دین و مذهب دوباره زنده شود.
در آن هنگام که 16ـ15 ساله بودم، درباره هر چیزی فکر می‌کردم و راضی نمی‌شدم الا تحصیل علوم دینی. آن وقتها فکر نمی‌کردم که با این اوضاع و احوال این چه فکری است.  مادر ما اصرار داشت به قم نروم و می‌خواست مرا نگه دارد لذا دایی ما را که از اهل علم بود مأمور کرد تا ما را از رفتن منصرف سازد.
تا آنجا که من از تحولات روحی خودم به یاد دارم، از سن سیزده سالگی این دغدغه در من پیدا شد و حساسیت عجیبی نسبت به مسائل مربوط به خدا پیدا کرده بودم. پرسشها ـ البته متناسب با سطح فکری آن دوره ـ یکی پس از دیگری بر اندیشه‌ام هجوم می‌آورد. در سالهای اول مهاجرت به قم که هنوز از مقدمات عربی فارغ نشده بودم، چنان در این اندیشه‌ها غرق بودم که شدیداً میل به «تنهایی» در من پدید آمده بود. وجودم هم‌حجره‌ای را تحمل نمی‌کرد. حجره فوقانی عالی را به نیم حجره‌ای دخمه مانند تبدیل کردم که تنها با اندیشه‌های خودم به سر برم.


برگرفته از کتاب یاد استاد / حسین افتخاریان

۳۰
ارديبهشت

خدمتی که مرحوم مطهری به نسل جوان و دیگران کرده است، کم کسی کرده است. آثاری که از او هست، بی استثناء ، همه ی آثارش خوب است و من کس دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم: «بی استثناء آثارش خوب است». ایشان بی استثناء آثارش خوب است، انسان ساز است، برای کشور خدمت کرده است. در آن حال خفقان خدمت های بزرگ کرده است این مرد عالیقدر.

خداوند به حق رسول اکرم، او را با رسول اکرم محشور بفرماید.


۲۹
ارديبهشت

شامل دعاهایی است که در پایان جلسات سخنرانی خود ایراد فرموده اند.


                    پروردگارا ما را قدردان اسلام و قرآن قرار بده ،

انوار معرفت و محبت‏ خودت را در قلبهای ما بتابان ،

                                  محبت و معرفت پیغمبر و آل پیغمبرت را در دلهای ما جایگزین بفرما ، 

                                                                     حاجات مشروعه ما را برآور ،

                                                                             اموات ما مشمول عنایت و رحمت خودت بفرما .

 و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

۲۹
ارديبهشت

یکی از روش های شهید مطهری در سخنرانی هایشان این بوده که خود سوالاتی را مطرح می کردند و سپس به آن ها پاسخ می دادند. چه بسا بسیاری از این سوالات اصلا به ذهن مخاطب خطور نمی کرده ، ولی استاد شهید با این روش ذهن شنونده را به چالش می کشیده و در واقع به مخاطبین و همه ی ما آموخته اند که چگونه در درک عمیق موضوعات مذهبی کنجکاو ، دقیق و نکته سنج باشیم.از اینکه شبهات و  سوالاتی از سوی دیگران خواه مسلمان و خواه غیر ، مطرح می شود وحشت نکرده و با دانش و مهارت کافی به آن ها پاسخ دهیم.این چنین است که گفته می شود: مطالعه ی کتاب های علامه شهید یک نظام فکری در شخص ایجاد می کند.همان چیزی که همه ی ما به آن محتاجیم.

آیا در اسلام اجبار بر ایمان وجود دارد که مردم را مجبور بکنید که مؤمن‏ بشوند ؟نه .

به چه دلیل ؟

به دلایل زیادی . اولین دلیلش این است که ایمان اجبار بردار نیست . آنچه پیغمبران می‏خواهند ایمان است نه اسلام‏ ظاهری و اظهار اسلام ، و ایمان اجبار بردار نیست ، چون ایمان اعتقاد است‏ ، گرایش است ، علاقه است . اعتقاد را که با زور نمی‏شود ایجاد کرد ، علاقه و مهر و محبت را که به زور نمی‏شود ایجاد کرد ، گرایش باطنی را که‏ به زور نمی‏شود ایجاد کرد . آیا می‏شود پدر و مادری به دخترشان که پسری را که از او خواستگاری می‏کند دوست ندارد ، بگویند : الان کاری می‏کنیم که او را دوست داشته باشی ، چوب فلک را بیاورید ، اینقدر می‏زنیم تا او را دوست داشته باشی ؟ ! بله ، می‏شود آنقدر کتکش زد تا بگوید دوست دارم‏ یعنی حرفش را به دروغ بگوید ، اما اگر تمام چوبهای دنیا را به بدن او خرد بکنند آیا ممکن است که با چوب دوستی ایجاد بشود ؟ ! چنین چیزی محال‏ است . آن راه دیگری دارد . اگر می‏خواهیم ایمان در دل مردم ایجاد بکنیم ، راهش جبر و زور نیست ، راه آن حکمت است ، « الموعظة الحسنه »است ، « جادلهم بالتی هی احسن »است . حال ممکن است مسائلی از قبیل جهاد در اسلام پیش بیاید که ان شاء الله بعدا در اطراف این مطلب بحث می‏کنیم .
(سیری در سیره نبوی)

۲۹
ارديبهشت

گفتند : یکی از علمای بزرگ یکی از شهرستانها پای منبری نشسته بود. یک آقایی که شال سیدی به سر داشت ، روضه‏ های دروغ می‏ خواند . آن آقا که‏ از مجتهدین خیلی بزرگ بوده ، از پای منبر گفت : آقا اینها چیست داری‏ می‏گویی ؟ یک وقت او از بالای منبر فریاد زد : تو برو دنبال فقه و اصولت‏ ، اختیار جد خودم را دارم ، هر چه دلم بخواهد می‏گویم .

·         نتیجه گیری استاد: " اختیار جدم را دارم " یعنی چه ؟ ! غرضم این است : یکی از راههایی که از آن راه بر دین ضربه وارد شده‏ است از جنبه‏ های مختلف ، رعایت نکردن این اصل است که ما همان طور که‏ هدفمان باید مقدس باشد ، وسائلی هم که برای این هدف مقدس استخدام‏ می‏ کنیم باید مقدس باشد . از کتاب : سیره نبوی

۲۹
ارديبهشت

«داستان های استاد» نام کتابی است در سه جلد با همین عنوان که به کوشش علی رضا مرتضوی کرونی ، از داستان های موجود در کتاب های شهید مطهری گردآوری شده است.

برای نقل داستان ها تا حد زیادی از عناوین کتاب مذکور استفاده شده ، اما نتیجه ای که استاد از نقل داستان ها گرفته ، توسط اینجانب به آنها اضافه شده است.هم چنین حدود داستان ها و نام برخی از آنها را تغییر داده ام.

زندگی رهبر اسلامی

در یکی از احادیث نقل کرده‏اند ( اهل تسنن هم نقل‏ کرده‏اند ) که عمر بن الخطاب وارد می‏شود به اتاق پیغمبر اکرم ، در آن‏ جریانی که حضرت از زنهایشان اعراض کردند و آنها را مخیر نمودند میان‏ طلاق و یا صبر کردن به زندگی ساده . عده‏ای از زنها گفتند آخر ما وضعمان‏ خیلی ساده است ، ما هم زر و زیور می‏خواهیم ، از غنائم به ما هم بدهید .
فرمود : زندگی من زندگی ساده است . من حاضرم شما را طلاق بدهم و طبق‏ معمول که یک زن مطلقه را به تعبیر قرآن باید ت سریح کرد ، یعنی باید مجهز کرد و یک چیزی هم به او داد ، حاضرم چیزی هم به شما بدهم . اگر به‏ زندگی ساده من می‏سازید بسازید ، و اگر می‏خواهید رهایتان کنم رهایتان بکنم‏ . البته همه‏شان گفتند خیر ، ما به زندگی ساده می‏سازیم ، که جریان مفصل‏ است .

نوشته‏اند عمر بن الخطاب وقتی که اطلاع پیدا کرد حضرت از زنهایشان‏ ناراحت شده‏اند ، رفت که با حضرت صحبت بکند . می‏گوید یک سیاهی بود آنجا که در واقع به منزله دربان بود که حضرت به او سپرده بودند کسی‏ نیاید . تا رفتم آنجا ، گفتم به حضرت بگو که عمر است . رفت‏و آمد گفت‏ : جوابی ندادند . من رفتم و دو مرتبه آمدم ، اجازه خواستم بازهم به من‏ جواب نداد . دفعه سوم گفت : بیا ، وقتی رفتم ، دیدم پیغمبر در یک‏ اتاقی که فقط فرشی که گویی از لیف خرماست در آن افتاده استراحت کرده ، و وقتی من رفتم مثل اینکه حضرت کمی از جا حرکت کردند ، دیدم خشونت این‏
فرش روی بدن مبارکش اثر گذاشته . خیلی ناراحت شدم . بعد می‏گوید ( و شاید با گریه ) : یا رسول الله چرا باید این جور باشد ؟ چرا کسری‏ها و قیصرها غرق در تنعم باشند و تو که پیغمبر خدا هستی چنین وضعی داشته باشی‏ ؟ حضرت مثل اینکه ناراحت می‏شود ، از جا بلند می‏شود و می‏فرماید : چه‏ می‏گویی تو ؟ این مهملات چیست که می‏بافی ؟ تو خیلی به نظرت جلوه کرده ، خیال کرده‏ای من که اینها را ندارم ، این محرومیتی است برای من ؟ و خیال‏ کرده‏ای آن نعمت است برای آنها ؟ به خدا قسم که تمام آنها نصیب مسلمین‏ می‏شود ، ولی اینها برای کسی افتخار نیست .

نتیجه گیری استاد :

ببینید زندگی پیغمبر چگونه بود . وقتی که مرد از خودش چه باقی گذاشت‏ ؟ وقتی که علی مرد از خودش چه باقی گذاشت ؟

از کتاب سیره ی نبوی

۲۹
ارديبهشت

نمایش مختصر از زندگی استاد مجاهد شهید مطهری
دریافت

۲۹
ارديبهشت

خلاصه مبحث آزادی معنوی / انتشارات صدرا
دریافت

۲۹
ارديبهشت

پاورپوینت بینش مطهر خلاصه ای از فرایند اجرای طرح بینش مطهر را در اختیار شما قرار می دهد.
دریافت

۲۸
ارديبهشت

در زمان امام صادق علیه السلام سالی در مدینه قحطی پیش آمد و اوضاع‏ خیلی سخت شد ، و می ‏دانید در وقتی که چنین اوضاعی پیش می‏ آید مردم‏ دستپاچه می‏ شوند ، و شروع می‏ کنند به آذوقه خریدن و ذخیره کردن و احتیاطاً دو برابر احتیاج ذخیره می ‏کنند.

امام صادق علیه السلام از پیشکارشان پرسیدند:که آیا ذخیره ای در خانه داریم یا نه ؟

گفت : بلی ما به اندازه یک سال‏ ذخیره داریم. پیشکار شاید پیش خودش خیال کرد که آقا می ‏خواهد دستور بدهدچون سال سختی است برو مقداری دیگر هم ذخیره کن.

برخلاف انتظار او ، آقا دستور دادند :هر چه گندم داریم همه را ببر بازار بفروش.

گفت : مگر شماخبر ندارید که اگر بفروشیم دو مرتبه نمی‏ توانیم بخریم.

فرمود : توده مردم چه می‏ کنند ؟

عرض کرد : روزانه نان خودشان را از بازار می‏ خرند و در بازار جو و گندم را مخلوط می‏ کنند و از آن و یا از جو به تنهائی نان درست‏ می‏ کنند .

حضرت فرمود : گندم ها را می‏ فروشی و از فردا برای ما از بازار نان‏ می‏ خری برای اینکه در شرایطی هستیم که مردم دیگر ندارند و ما نمی‏توانیم‏ کاری کنیم که مردم دیگر مثل ما نان گندم بخورند ، زیرا شرایطش فراهم‏ نیست ، ولی برای ما مقدور است که خودمان را در سطح آنها وارد کنیم و
لااقل با آنها همدرد باشیم تا همسایه ی ما بگوید اگر من نان جو می‏ خورم امام‏ جعفر صادق علیه السلام هم که امکان مادیش اجازه می‏دهد نان گندم بخورد ، نان جو می‏ خورد.

حال چرا ما چنین زندگی را انتخاب می‏کنیم ؟ به خاطر همدردی .

از کتاب : حق و باطل / شهید مطهری