مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

آموزشی - فرهنگی - قرآنی
مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

۶۲ مطلب با موضوع «سخن استاد» ثبت شده است

۱۸
مهر

تحریف از ماده حرف است و به معنی منحرف کردن و کج کردن یک چیز از مسیر و مجرای اصلی است. که به دو صورت تحریف لفظی و تحریف معنوی می باشد.


                    


برخی از داستان‌هایی که به دروغ به زندگی سیدالشهدا علیه السلام نسبت می‌دهند، عبارتنداز:

1- داستان عروسی قاسم علیه السلام که ظاهراً خیلی مستحدث است و از زمان قاجاریه تجاوز نمی‌کند.( از زمان ملاحسین کاشفی )

2-  داستان فاطمه صغری سلام الله علیها در مدینه و خبر دادن مرغ بر او.

3- داستان دختر یهودی که فلج بود و قطره‌ای از خون اباعبدالله به وسیله یک مرغ به بدنش چکید و بهبود یافت.

4- حضور لیلا در کربلا و امر حضرت علیه السلام به او که  برو در یک خیمه جداگانه موی خود را پریشان کن.

5- داستان طفلی از ابی عبدالله که در شام از دنیا رفت و بهانه پدر می‌گرفت و سر پدر را آوردند و همان‌جا وفات یافت.


6- بازگشت اسرا به کربلا در اربعین و ملاقات امام سجاد علیه السلام با جابر. ( اما اینکه جابر مزار پاک سیدالشهدا را زیارت کرده است، صحت دارد. )

7- هشتصد هزار نفر بودن لشکر عمرسعد بلکه یک میلیون و ششصدهزار نفر و هفتاد و دو ساعت بودن روز عاشورا _ با یک حمله ده هزار نفر را کشتن هجده گز بودن نیزه‌ی هاشم مرقان و ...

8- داستان طفلی که در حین اسارت گردنش را بسته بودند و سوار می‌کشید تا طفل خفه شد.

9-  حضرت زینب علیهاالسلام در حالت احتضار آمد به بالین امام علیه السلام « فرمقها بطرفه فقال لها اخوه ارجعی الی الخیمه ... » ( پس حضرت با گوشه‌ی چشم به وی نگاهی انداخت و فرمود : به خیمه بازگرد که دلم را شکستی و غمم را افزودی.)

10-  امام چند بار به دشمن حمله کرد و هر نوبت ده هزار نفر را کشت.

11- داستان اباعبدالله هنگام رفتن به میدان جنگ و طلب کردن اسب سواری و این‌که کسی نبوده برای ایشان اسب را بیاورد و حضرت زینب سلام الله علیها آن را می‌آورد.

12- داستان حضور حضرت زینب در قتلگاه : می‌گویند تا امام را دید که در حال جان دادن است، خود را به روی بدن امام علیه السلام انداخت و گفت : تو برادر منی، تو امید مایی، تو پناه مایی، تو پشتیبان مایی ...

13- بوسیدن گلوی حضرت علیه السلام توسط زینب سلام الله علیها قبل از اعزام به میدان جنگ و این‌که زینب علیهاالسلام ذکر می‌کند که مادرم وصیت کرد به من.

 
منبع : کتاب حماسه حسینی/ شهید مرتضی مطهری                                                        

۱۶
مهر

 اینجا لازم می‏ دانم که درباره فلسفه گریه بر شهید که به آن اشاره کردم‏ توضیحاتی بدهم . در عصر ما ، بسیاری از مردم ، حتی گروهی از جوانان علاقه‏ مند ، نسبت به‏ گریه بر امام حسین معترضند ، خود من مکرر مورد اعتراض واقع شده ‏ام . بعضی صریحا در گفته‏ های خود این کار را غلط قلمداد می‏ کنند ، مدعی هستند که این کار معلول یک تفکر غلط و یک برداشت غلط از امر شهادت است و به علاوه آثار اجتماعی بدی دارد . موجب ضعف و تاخر و انحطاط ملتهائی است که به این کارها عادت کرده ‏اند.



یادم هست ، در ایام تحصیل و اقامتم در قم ، کتابی از محمد مسعود نویسنده معروف آن زمان می‏ خواندم که در آن کتاب به مناسبتی مساله گریه‏ مردم شیعه را بر امام حسین مطرح کرده بود و مقایسه کرده بود با روش‏ مسیحیان درباره شهادت مسیح ( البته به عقیده خودشان ) که روز شهادت‏ مسیح را جشن می‏ گیرند ، نه اینکه به عزا بنشینند .
نوشته بود ببینید ، یک ملت بر شهادت شهیدش می‏ گرید زیرا شهادت را شکست و نامطلوب و امری نبایستی و موجب تأسف می‏ پندارد ، و ملتی دیگر برای شهادت شهیدش جشن می‏ گیرد . زیرا آنرا موفقیت و مطلوب و مایه سر افرازی و افتخار می ‏شمارد . ملتی که هزار سال بر شهادت شهیدش بگرید و متأسف شود و آه و ناله سردهد ناچار ملتی زبون و بی دست و پا و فرار کن‏ از معرکه بار می‏ آید ، ولی ملتی که هزار سال و دو هزار سال شهادت شهیدش‏ را جشن می‏ گیرد ، خواه ناخواه ملتی قوی و نیرومند و فداکار می‏ گردد.

برداشت یک ملت از شهادت ، شکست است و عکس‏ العملش درباره این‏ شکست آه و ناله و گریه است و نتیجه آن برداشت و این عکس‏ العمل ضعف و زبونی و تسلیم گرائی . اما ملتی دیگر ، برداشتش از شهادت ، موفقیت است و عکس‏ العملش جشن و شادی‏ است و نتیجه آن برداشت و این عکس‏ العمل ، روحیه نیرومند و اعتلا جوست . این بود حاصل اشکال و ایرادی که آن شخص و اشخاص دیگر گرفته و می‏ گیرند .

من می‏ خواهم همین مساله را تحلیل کنم و ثابت کنم که اتفاقا قضیه بر عکس است ، شادی کردن در شهادت شهید از بینش فردگرائی مسیحیت ناشی‏ می ‏شود و گریه بر شهید از بینش جامعه گرائی اسلام

البته من در مقام توجیه عمل عوام الناس که خود قبلا انتقاد کردم نیستم‏ . گفتم که برخی از مردم ما به امام حسین فقط به چشم یک آدم نفله شده و یک مظلوم که کشته شدنش صرفا ترحم انگیز است و از ناحیه او هیچ اقدام‏ قهرمانانه و تحسین آمیز صورت نگرفته است می‏ نگرند .
من در مقام توضیح فلسفه اصلی توصیه‏ هائی هستم که از طرف پیشوایان ما در مورد گریه بر شهید وارد شده است . و البته افرادی که با فرهنگ اسلامی‏ عمیقا آشنا هستند ، با توجه به همین فلسفه در عزاداری ابا عبدالله شرکت‏ می‏ نمایند .
من نمی‏ دانم که مساله جشن و شادمانی به نام شهادت مسیح از چه زمانی و وسیله چه کسی ابداع شده است ؟ اما می‏دانیم که در اسلام گریه بر شهید توصیه شده است ، لااقل درمذهب شیعه از مسلمات شمرده می‏ شود .
اکنون به تحلیل اصل مطلب بپردازم . اول باید مساله مرگ و شهادت را از جنبه فردی بررسی کنیم .
آیا مرگ فی حد ذاته برای فرد ، امری مطلوب است ؟ موفقیت است ؟ آیا دیگران باید مرگ او را برایش موفقیت به شمار آورند و نوعی قهرمانی به‏ حساب آورند ؟

۳۰
شهریور


[در اوایل سوره مائده و در آیه اکمال دین آمده است]:

«الیوم یئس الذین کفروا من‌ دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»...

امروز (یا بگوئیم آن روز) کافران از دین شما مأیوس شدند. این را ما ضمیمه می‌کنیم به یک سلسله آیات دیگری در قرآن‌ که مسلمین را تحذیر می‌کند، می‌ترساند و می‌گوید کافران دائما نقشه می‌کشند و دوست دارند که شما را از دینتان برگردانند و علیه دینتان اقدامات‌ می‌کنند...

از یک طرف ما می‌بینیم که [ خداوند ] در آیاتی از قرآن‌ گوشزد می‌کند که کفار طمع بسته‌اند به از بین بردن دین شما، و از طرف‌ دیگر می‌بینیم در این آیه می‌گوید ولی امروز دیگر مأیوس شدند، از امروز دیگر فعالیت کافران علیه دین شما به پایان رسید؛ «فلا تخشوهم» دیگر از ناحیه آنها بیمی نداشته باشید «و اخشون» از من بترسید.

بعد از این از اینکه دینتان از بین برود یا ضعیف شود و هر چه که بر سرتان بیاید، باید از من‌ بترسید. "از من بترسید" یعنی چه؟ مگر خدا دشمن دین خودش است؟...
می‌فرماید: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»

یا: «ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم‌»

مضمون اینست: خداوند هر نعمتی را که بر قومی ارزانی بدارد، آن نعمت را از آنها نمی‌گیرد مگر وقتی که آن مردم خودشان را از قابلیت‌ بیندازند یعنی مگر اینکه آن مردم خودشان به دست خودشان بخواهند آن نعمت‌ را زایل کنند...

پس در قرآن این‌ مطلب یک اصل اساسی بسیار متینی است و در آیات زیادی تکرار شده است‌ که اگر شکر نعمت مرا به جای آورید یعنی اگر از نعمت من درست استفاده‌ کنید آنرا ابقا می‌کنم و اگر با نعمت من بازی کنید، کفران نعمت کنید، آنرا از شما سلب می‌کنم.

پس معنی «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون» اینست که دیگر کافرها، بیرون جامعه اسلامی [از اینکه دین شما از بین‌ برود] مأیوسند.

از ناحیه آنها دیگر خطری برای عالم اسلامی نیست، از من‌ بترسید یعنی از خودتان بترسید.

ای جماعت مسلمین! بعد از این اگر خطری باشد آنست که خودتان با نعمت اسلام بد عمل‌ بکنید، کفران نعمت بکنید، آن استفاده‌ای را که باید ببرید نبرید، در نتیجه قانون من در مورد شما اجرا شود:

«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی‌ یغیروا ما بانفسهم».

                 از این روز دیگر خطری از خارج، جامعه اسلامی را تهدید نمی‌کند، خطر از داخل تهدید می‌کند.

امامت و رهبری/شهید مطهری

۱۶
تیر
خلفا سالها بود که نماز عید فطر و عید قربان مىخواندند. پیغمبر نماز عید فطر و عید قربان مىخواند، اینها هم نماز عید فطر و عید قربان مىخواندند. اما روش نماز خواندن به تدریج فرق کرده بود، سیره فرق کرده بود. (مثال خوبى است: نماز عید خواندن، کتاب اللَّه و سنّت رسول اللَّه است اما چگونه نماز خواندن، سیره است.)
کم کم دربارهاى خلفا مانند دربارهاى ساسانى ایران و قیاصره روم شده بود، دربارهاى خیلى مجلّل. لباس خلیفه و سران سپاه داراى انواع نشانههاى طلا و نقره بود.

خلیفه وقتى مىخواست به نماز عید بیاید، با جلال و شکوه خاص و با هیمنه سلطنتى مىآمد. خودش سوار بر اسبى که گردنبند طلا یا نقره داشت مىشد و شمشیرى زرّین به دست مىگرفت، سپاه نیز از پشت سرش مىآمد، درست مثل اینکه مىخواهند رژه نظامى بروند. بعد مىرفتند به مصلّى، دو رکعت نماز مىخواندند و برمىگشتند.مأمون به حضرت رضا اصرار داشت که مىخواهم نماز عید فطر را شما بخوانید.

امام فرمود: من از اول با تو شرط کردم که فقط اسمى از من باشد و من کارى نکنم. نه آقا! من خواهش مىکنم. شما از نماز هم ابا مىکنید؟! این که یک کار مربوط به مردم نیست که بگویید پاى ظلمى در کار مىآید. لااقل همین یک نماز را شما بخوانید.

در اینجا حضرت جملهاى مىگوید نظیر جمله امام حسین و نظیر جمله على علیه السلام در جریان بیعت بعد از عمر.

فرمود: من به یک شرط حاضرم؛ من نماز مىخوانم اما با سیره جدّم و پدرم، نه با سیره شما.

مأمون با آنهمه زرنگى که داشت (از نظر خودش) احمق شد. گفت: بسیار خوب، به هر سیره و روشى که مىخواهید بخوانید. فکر مىکرد غرض این است که کارى را به عهده حضرت رضا گذاشته باشد تا مردم بگویند پس امام رضا عملًا هم قبول کرد.

در روز عید فطر، امام رضا علیه السلام به اطرافیان خود فرمود: لباسهاى عادى بپوشید، پاها را برهنه کنید، دامن عباها و آستینهایتان را بالا بزنید و ذکرهایى را که من مىگویم شما هم بگویید. حالتتان حالت خشوع و خضوع باشد. ما داریم به پیشگاه خدا مىرویم، توجهتان به خدا باشد. ذکرها را که مىگویید، خدا را درنظر بگیرید.

امام* عمامهاش را به شکلى که پیغمبر مىبست بسته است، لباسش را به شکلى که پیغمبر مىپوشید پوشیده است، عصا به شکل پیغمبر به دست گرفته، پاهایش را برهنه کرده، با یک حالت خضوع و خشوعى! از همان داخل منزل که بیرون مىآمد، با صداى بلند شروع کرد به گفتن

«اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ عَلى ما هَدانا وَ لَهُ الشُّکرُ عَلى ما اوْلانا».

سالهاست که مردم این ذکرها را درست نشنیدهاند. کسانى که همراه حضرت بودند، وقتى آن حال الهى حضرت را دیدند که منقلب شده، خودش را در حضور پروردگارش مىبرد و اشکهاى مبارکش جارى است، با حالت خضوع و خشوع، با معنویت تمام و در حالى که اشکهایشان جارى بود فریاد کردند:

«اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ عَلى ما هَدانا وَ لَهُ الشُّکرُ عَلى ما اوْلانا».

حضرت مىگوید و اینها تکرار مىکنند، تا آمدند نزدیک درب منزل. صدا بلندتر مىشد. مأمون، فرماندهان سپاه و سران قبایل را فرستاده که بروید پشت سر على بن موسى الرضا نماز عید فطر بخوانید. اینها به سیره سالهاى پیش خلفا، خودشان را آرایش و مجهز کرده و لباسهاى فاخر پوشیدهاند، اسبهاى بسیار عالى سوار شده و شمشیرهاى زرّین به کمر بسته و دم درب ایستادهاند که حضرت رضا با همان جلال و هیبت دنیایى و سلطنتى بیرون بیاید. یکمرتبه حضرت با آن حال بیرون آمد. در میان آنها ولوله پیچید و بىاختیار خودشان را از روى اسبها پایین انداختند و اسبها را رها کردند.

تاریخ مىنویسد: چون مىبایست پاها برهنه باشد و آنها چکمه به پا داشتند و چکمه نظامى را به زودى نمىتوان بیرون آورد، هرکس دنبال چاقو مىگشت که زود چکمه را پاره و پاهایش را لخت کند. اینها نیز دنبال حضرت به راه افتادند. کم کم صداى هیمنه «اللَّهُ اکبَر» شهر مرو را پر کرد. مردم ریختند روى پشت بامها و به تدریج ملحق شدند. در مردم نیز روح معنویت موج مىزد. حضرت مىفرمود: «اللَّهُ اکبَر»، این شهر یکپارچه فریاد مىزد:

«اللَّهُ اکبَر».

هنوز از دروازه شهر بیرون نرفته بودند که جاسوسها به مأمون خبر دادند که اگر این قضیه ادامه پیدا کند، تو مالک سلطنت نیستى. سربازها ریختند که نه آقا! زحمتتان نمىدهیم، خیلى اسباب زحمت شد، خواهش مىکنیم برگردید.

این، معنى روش است. مأمون هم در این مورد به کتاب اللَّه و سنّت رسول اللَّه عمل مىکرد (نماز عید فطر جزء کتاب اللَّه است) اما همان نماز، روشى پیدا کرده بود که بى محتوا و بىحقیقت شده بود.

حضرت رضا فرمود: من حاضرم نماز را بخوانم اما با روش جدّم و پدرم، نه با روش جدّ و پدر تو.

کتاب سیره معصومین، انتشارات بینش مطهر

۰۱
تیر

 سه عامل اساسی در قیام امام حسین دخالت داشته است . هر کدام از این سه‏ عامل را که ما در نظر بگیریم می‏ بینیم در زمان امام حسن به شکل دیگر است‏ .

*** عامل اول که سبب قیام امام حسین شد این بود که حکومت ستمکار وقت از امام حسین بیعت می‏ خواست ...از نظر این‏ عامل ، امام حسین جوابش فقط این بود : نه ، بیعت نمی‏ کنم ، و نکرد . جوابش منفی بود . امام حسن چطور ؟ آیا وقتی که قرار شد با معاویه صلح‏ کند ، معاویه از امام حسن تقاضای بیعت کرد که تو بیا با من بیعت کن ؟ )بیعت یعنی قبول خلافت ( نه ، بلکه جزء مواد صلح بود که تقاضای بیعت‏ نباشد و ظاهرا احدی از مورخین هم ادعا نکرده است که امام حسن یا کسی از کسان امام حسن یعنی امام حسین ، برادرها و اصحاب و شیعیان امام حسن آمده‏ باشد با معاویه بیعت کرده باشد . ابدا صحبت بیعت در میان نیست . بنابر این مسئله بیعت که یکی از عواملی بود که امام حسین را وادار کرد مقاومت شدید بکند ، در جریان کار امام حسن نیست .

۰۱
تیر

(ازکتاب سیری در سیره ائمه اطهار، شهید مرتضی مطهری، فصل دوم : صلح امام حسن علیه السلام)

 مواد قرار داد را به این شکل نوشته ‏اند :

. 1 حکومت به معاویه واگذار می ‏شود بدین شرط که به کتاب خدا و سنت پیغمبر و سیره خلفای شایسته عمل کند .

 در اینجا لازم است مطلبی را عرض کنم : امیرالمؤمنین یک منطقی‏ دارد و آن منطق این است که می‏ گوید من به خاطر اینکه خودم خلیفه باشم یا دیگری ، با اینکه خلافت حق من است قیام نمی‏ کنم ، آن وظیفه مردم است ، من آن وقت قیام می‏ کنم که آن کسی که خلافت را بر عهده گرفته است کارها را از مجرا خارج کرده باشد ، در نهج البلاغه است : « و الله لاسلمن ماسلمت‏ امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا علی خاصة ». یعنی مادامی که‏ ظلم فقط بر شخص من است که حق مرا از من گرفته ‏اند ، و منهای این سایر کارها در مجرای خودش است ، من تسلیمم ، من آن وقت قیام می‏ کنم که کارهای‏ مسلمین از مجرا خارج شده باشد .

این ماده قرار داد این است [ و در واقع ] امام حسن این چنین قرار داد می‏ بندد : مادامی که ظلم فقط به من است و مرا از حق خودم محروم کرده‏ اند ولی آن غاصب متعهد است که امور مسلمین را در مجرای صحیح اداره کند من‏ به این شرط حاضرم کنار بروم.

۲۵
خرداد

هرچه انسان اراده اش را استراحت بدهد و از آن کار نکشد، اراده روز به روز لاغرتر و ضعیف تر می شود، همان حالت شمشیر زنگ زده را پیدا می کند، بلکه بدتر از آن می شود. هرچه که بیشتر شما از اراده کار بکشید، می بینید اراده تان شاداب تر، خرم تر، زنده تر و قاطع تر می شود. فلسفه روزه تقویت اراده است. کدام نیرو از نیروهای انسان است که سی روز متوالی کار بکند و بعد نیرومند نشود؟ کدام ورزش است که سی روز متوالی تکرار بشود و اثر خودش را نبخشد؟ ورزش روحی و معنوی هم همینطور. روزه یک ورزش روحی برای ماست.

کتاب تربیت و رشد اسلامی


۲۳
مهر

در صدر اسلام در میان شهدای زمان پیامبر ، آنکه از همه بیشتر درخشید و به او لقب " سید الشهداء " یعنی سالار شهیدان ، در آن زمان دادند ، جناب حمزش بن عبدالمطلب عموی بزرگوار رسول اکرم بودند که در احد شهید شد . آنان که به زیارت مدینه مشرف شده ‏اند حتما به احد هم مشرف شده ‏اند و قبر جناب حمزه را در احد زیارت کرده‏ اند .
حمزه که از مکه به مدینه مهاجرت کرده بود ، کسی نداشت ، خودش تنها بود ، وقتی که پیامبر اکرم از احد برگشت به مدینه ، دید در خانه همه شهدا گریه هست جز خانه جناب حمزه ، حضرت فقط یک جمله‏ فرمود : " « اما حمزه فلا بواکی له » " یعنی همه شهدا گریه کننده دارند جز حمزه که گریه کننده ندارد . تا این جمله را فرمود ، صحابه رفتند به‏ خانه‏ هایشان و گفتند : پیامبر فرمود : حمزه گریه کننده ندارد . زنانی که‏ برای فرزندان خودشان یا شوهرانشان ، یا پدرانشان ، یا برادرانشان‏ می‏ گریستند ، به احترام پیامبر و به احترام جناب حمزه بن عبدالمطلب ، آمدند به خانه حمزه و برای حمزه گریستند . و بعد از این دیگر سنت شد هر کس برای هر شهیدی که می خواست بگرید ، اول می‏ رفت خانه جناب حمزه و برای او می گریست .
این جریان نشان داد که اسلام ، با اینکه با گریه بر میت ( میت عادی( چندان روی خوشی نشان نداده است ، مایل است که مردم بر شهید بگریند ، زیرا شهید حماسه آفریده است و گریه بر شهید ، شرکت در حماسه او و هماهنگی با روح او و موافقت با نشاط او و حرکت در موج اوست . بعد از حادثه عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام که همه شهادتها را تحت الشعاع قرار داد ، لقب سیدالشهداء به ایشان انتقال یافت ، البته‏ به جناب حمزه هم سیدالشهداء گفته و می‏ گوئیم ولی سید الشهدای مطلق ، امام‏ حسین است .



یعنی جناب حمزه ، سید الشهدای زمان خودش است و امام حسین علیه السلام‏ سید الشهدای همه زمان ها است . آنچنانکه مریم عذرا " سیده النساء " زمان خودش است و صدیقه کبری " سیده النساء " همه زمانها . قبل از شهادت امام حسین ، آن شهیدی که سمبل گریه بر شهید بود ، و گریه‏ بر او مظهر شرکت در حماسه شهید و هماهنگی با روح شهید و موافقت با نشاط شهید به شمار می رفت جناب حمزه بود ، و بعد از شهادت امام حسین این‏ مقام به ایشان انتقال یافت .

(کتاب نهضت حسینی/شهیدمطهری/انتشارات بینش مطهر)

۲۳
مهر

امویین کاری کردند که شخصیت اسلامی را در میان مسلمین می راندند . کوفه‏ مرکز ارتش اسلام بود ، و اگر امام‏ حسین ( ع ) به کوفه نمی ‏رفت ، امروز تمام مورخین دنیا او را ملامت می ‏کردند ، می‏ گفتند عراق که مرکز ارتش‏ اسلامی بود از تو دعوت کرده بود و هجده هزارنفر با نماینده تو بیعت کردند و دوازده ‏هزارنامه برای تو فرستادند ، چرا به آنجا نرفتی ؟ مگر از عراق‏ جایی بهتر و بالاتر هم بود ؟ ! اساسا کوفه شهری است که بعد از جنگ هایی که‏ در صدراسلام واقع شد ، به دستور عمربن‏ خطاب توسط ارتش اسلام ساخته شد ، و از کوفی ها و مردم عراق شجاع تر و سلحشورتر وجود نداشت . در عین حال همین‏ مردمی که هجده هزار بیعت کننده داشتند ، و دوازده هزار نامه نوشته بودند، به مجرد اینکه سر و کله پسر زیاد پیدا شد همه فرار کردند ، چرا ؟ چون‏ زیاد بن ابیه سال ها در کوفه حکومت کرده بود ، آن قدر چشم در آورده بود ، آن قدر دست و پاها بریده بود ، آن قدر شکم ها سفره کرده بود ، آنقدر افراد را در زندان ها کشته بود که اینها بکلی احساس شخصیت خودشان را از دست‏ داده بودند . لذا تا شنیدند پسر زیاد آمد ، زن دست شوهرش را می‏ گرفت و او را از پیش مسلم کنار می‏ کشید ، مادر دست بچه خودش را می‏ گرفت ، خواهر دست برادر خودش را می‏ گرفت ، پدر دست فرزند خودش را می‏ گرفت و از مسلم جدا می‏ کرد ، و بی‏ شک مردم کوفه از شیعیان علی بن ابیطالب ( ع ) بودند و امام‏ حسین ( ع ) را شیعیانش کشتند ، لذا در همان زمان هم می‏ گفتند :
قلوبهم معه وسیوفهم علیه ، چرا که امویها شخصیت ملت مسلمان را له‏ کرده بودند ، کوبیده بودند ، و دیگر کسی از آن احساسهای اسلامی در خودش‏ نمی‏ دید .




اما همین کوفه بعد از مدت سه سال انقلاب کرد و پنج هزار نفر تواب از همین کوفه پیدا شد و سر قبر حسین‏ بن‏ علی ( علیهماالسلام ) رفتند و در آنجا عزاداری کردند ، گریه کردند و به درگاه الهی از تقصیری که کرده بودند توبه کردند و گفتند ما تا انتقام خون حسین‏ بن‏ علی ( علیهماالسلام ) را نگیریم ، از پای نمی‏ نشینیم . یا باید کشته بشویم ، یا انتقام بگیریم . و عمل کردند و قتله کربلا را همینها کشتند و شروع این نهضت از همان عصر عاشورا و از روز دوازدهم محرم بود . چه کسی این کار را کرد ؟ حسین‏ بن‏ علی ( علیهماالسلام ) . شخصیت دادن به یک ملت به این است که به آنها عشق وایده‏ آل داده شود و اگر عشق ها و ایده‏ آل هائی دارند که رویش را غبار گرفته‏ است آن گرد و غبار را زدود و دو مرتبه آن را زنده کرد.

(کتاب نهضت حسینی/شهیدمطهری/انتشارات بینش مطهر)


۱۱
خرداد
انتظار فرج دو گونه است : انتظاری که سازنده است ، تحرک بخش است ، تعهدآور است ، عبادت ، بلکه با فضیلت‏ ترین عبادت است و انتظاری که ویرانگر است ، باز دارنده‏ است ، فلج کننده است ، و نوعی " اِباحیگری " محسوب می‏ شود . و گفتیم‏ که این دو نوع انتظار ، معلول دونوع برداشت از ظهور عظیم تاریخی مهدی‏ موعود (ع) است و این دو نوع برداشت به نوبه خود از دو نوع بینش‏ درباره تحولات تاریخ ناشی می‏ شود . اکنون به تشریح این دو نوع انتظار می‏ پردازیم و از انتظار ویرانگر آغاز می‏ کنیم .



انتظار ویرانگر

برداشت قشری از مردم از مهدویت و قیام و انقلاب مهدی موعود این است‏ که صرفا ماهیت انفجاری دارد ، فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلمها و تبعیض ها و اختناق ها و حق کشی ها و تباهی ها ناشی می‏شود ، نوعی سامان‏
یافتن است که معلول پریشان شدن است .
آن گاه که صلاح به نقطه صفر برسد ، حق و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد ، باطل ، یکه تاز میدان گردد ، جز نیروی باطل نیروئی حکومت نکند ، فرد صالحی در جهان یافت نشود ، این انفجار رخ می‏ دهد و دست غیب برای نجات‏ حقیقت - نه اهل حقیقت زیرا حقیقت طرفداری ندارد - از آستین بیرون‏ می‏آید علیهذا هر اصلاحی محکوم است ، زیرا هر اصلاح یک نقطه روشن است .
تا در صحنه اجتماع نقطه روشنی هست دست غیب ظاهر نمی‏ شود ، برعکس ، هر گناه هر فساد و هر ظلم و هر تبعیض و هر حق کشی ، هر پلیدیی به حکم این که‏ مقدمه صلاح کلی است و انفجار را قریب الوقوع می‏ کند رواست زیرا " الغایات تبرر المبادی " هدفها وسیله‏ های نامشروع را مشروع می‏ کنند . پس‏ بهترین کمک به تسریع در ظهور و بهترین شکل انتظار ، ترویج و اشاعه فساد است .
این جااست که گناه هم فال است و هم تماشا ، هم لذت و کامجوئی است و هم کمک به انقلاب مقدس نهائی . این جا است که این شعر مصداق واقعی خود را می ‏یابد :

در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد / طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد 


این گروه طبعا به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر با نوعی بغض و عداوت می ‏نگرند ، زیرا آنان را از تأخیر اندازان ظهور و قیام مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه می‏ شمارند . برعکس ، اگر خود هم اهل‏ گناه نباشند در عمق ضمیر و اندیشه با نوعی رضایت به گناهکاران و عاملان‏ فساد می‏ نگرند زیرا اینان مقدمات ظهور را فراهم می‏ نمایند .

شبه دیالکتیکی

این نوع از برداشت از آن جهت که با اصلاحات مخالف است و فسادها و تباهی ها را به عنوان مقدمه یک انفجار مقدس ، موجه و مطلوب می‏ شمارد باید " شبه دیالکتیکی " خوانده شود . با این تفاوت که در تفکر دیالکتیکی ، با اصلاحات از آن‏ جهت اجازه داده می‏ شود و تشدید نا بسامانی ها از آن جهت اجازه داده می شود که شکاف وسیع تر شود و مبارزه پیگیرتر و داغتر گردد ، ولی این تفکر عامیانه فاقد این مزیت است ، فقط به فساد و تباهی فتوا می‏ دهد که خود بخود منجر به نتیجه مطلوب بشود .
این نوع برداشت از ظهور و قیام مهدی موعود و این نوع انتظار فرج که‏ منجر به نوعی تعطیل در حدود و مقررات اسلامی می شود و نوعی " اباحیگری " باید شمرده شود به هیچوجه با موازین اسلامی و قرآنی وفق نمی‏ دهد.

انتظار سازنده

آن عده از آیات قرآن کریم - که همچنان که گفتیم ریشه این اندیشه است و در روایات اسلامی بدان ها استناد شده است - در جهت عکس برداشت بالا است . از این آیات استفاده می‏ شود که ظهور مهدی موعود حلقه‏ ای است از حلقات مبارزه اهل حق و اهل باطل که به پیروزی نهائی اهل حق منتهی می‏ شود ، سهیم بودن یک فرد در این سعادت موقوف به این است که آن فرد عملا در گروه اهل حق باشد . آیاتی که بدانها در روایات استفاده شده است نشان می‏ دهد که مهدی موعود (عج) مظهر نویدی است که به اهل ایمان و عمل صالح داده شده است ، مظهر پیروزی‏ نهائی اهل ایمان است :

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً ...

خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند وعده می‌دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه‌دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنیّت و آرامش مبدّل می‌کند، آنچنان که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت. ... ﴿النور، 55

خداوند به مؤمنان و شایسته کاران وعده داده است که آنان را جانشینان‏ زمین قرار دهد ، دینی که برای آنها آنرا پسندیده است مستقر سازد ، دوران‏ خوف آنانرا تبدیل به دوران امنیت نماید ( دشمنان آنرا نابود سازد( بدون ترس و واهمه خدای خویش را بپرستند و اطاعت غیر خدا را گردن ننهند و چیزی را در عبادت یا طاعت شریک حق نسازند .
ظهور مهدی موعود منتی است بر مستضعفان و خوار شمرده شدگان ، و وسیله‏ ای‏ است برای پیشوا و مقتدا شدن آنان ، و مقدمه‏ ای است برای وراثت آنها خلافت الهی را در روی زمین " 

  وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ‌

                                     ما می‌خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم!﴿القصص‏، 5


ظهور مهدی موعود ، تحقق بخش وعده ‏ای است که خداوند متعال از قدیمترین‏ زمانها در کتب آسمانی به صالحان و متقیان داده است که زمین از آن آنان است و پایان ، تنها به‏ متقیان تعلق دارد :

                                     وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ‌

                                            در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایسته‌ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد!»﴿الأنبیاء، 105

حدیث معروف که می‏ فرماید : " « یملاء الله به الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا » " نیز شاهد مدعای ما است نه بر مدعای آن گروه ، در این حدیث نیز تکیه بر روی ظلم شده است و سخن از گروه ظالم است که‏ مستلزم وجود گروه مظلوم است و می ‏رساند که قیام مهدی برای حمایت‏ مظلومانی است که استحقاق حمایت دارند - بدیهی است که اگر گفته شده بود یملاء الله به الارض ایمانا و توحیدا وصلاحا بعد ما ملئت کفرا و شر کا و فساد مستلزم این نبود که لزوما گروهی مستحق حمایت وجود داشته باشد . در آن صورت استنباط می‏ شد که قیام مهدی موعود برای نجات حق از دست رفته و به صفر رسیده است نه برای گروه اهل حق - ولو به صورت یک اقلیت .
شیخ صدوق روایتی از امام صادق علیه السلام نقل می‏کند مبنی بر اینکه این‏ امر تحقق نمی‏پذیرد مگر اینکه هر یک از شقی و سعید به نهایت کار خود برسد .

پس سخن در اینست که گروه سعداء و گروه اشقیاء هر کدام به نهایت کار خود برسند ، سخن در این نیست که سعیدی در کار نباشد و فقط اشقیاء به منتهی درجه شقاوت برسند

در روایت اسلامی سخن از گروهی زبده است ، که به محض ظهور امام به آن‏ حضرت ملحق می‏شوند . بدیهی است که این گروه ابتدا به ساکن خلق نمی‏شوند و به قول معروف از پای بوته هیزم سبز نمی‏ شوند .

معلوم می‏ شود در عین اشاعه و رواج ظلم و فساد ، زمینه هایی عالی وجود دارد که چنین گروه زبده را پرورش می‏ دهد .

این خود می‏ رساند که نه تنها حق و حقیقت به صفر نرسیده‏ است ، بلکه فرضا اگر اهل حق از نظر کمیت قابل توجه نباشد از نظر کیفیت‏ ارزنده ‏ترین اهل ایمانند و در ردیف یاران سید الشهداء .
از نظر روایات اسلامی در مقدمه قیام و ظهور امام یک سلسله قیام های‏ دیگر از طرف اهل حق صورت می‏ گیرد ، آنچه به نام قیام یمانی قبل از ظهور بیان شده است نمونه‏ ای از این سلسله قیام ها است . این جریان ها نیز ابتدا به ساکن و بدون زمینه قبلی رخ نمی‏ دهد . در برخی روایات اسلامی سخن از دولتی است از اهل حق که تا قیام مهدی‏ عجل الله تعالی فرجه ادامه پیدا می‏ کند و چنانکه می‏ دانیم بعضی از " علمای شیعه " که به برخی از " دولتهای شیعی " معاصر خود حسن ظن داشته‏اند ، احتمال داده ‏اند که دولت‏ حقی که تا قیام مهدی موعود ادامه خواهد یافت همان سلسله دولتی باشد .
این احتمال هر چند ناشی از ضعف اطلاعات اجتماعی و عدم بینش صحیح آنان‏ نسبت به اوضاع سیاسی زمان خود بوده اما حکایتگر اینست که استنباط این‏ شخصیت ها از مجموع آیات و اخباری و احادیث مهدی ، این نبوده که جناح حق‏ و عدل و ایمان باید یکسره در هم بشکند و نابود شود و اثری از صالحان و متقیان باقی نماند تا دولت مهدی ظاهر شود ، بلکه آنرا به صورت پیروزی‏ جناح صلاح و عدل و تقوا بر جناح فساد و ظلم و بی بند و باری تلقی‏ می‏کرده ‏اند .
از مجموع آیات و روایات استنباط می‏شود که قیام مهدی موعود )عج( آخرین حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است که از آغاز جهان بر پا بوده است .

" مهدی موعود تحقق بخش ایده ‏آل همه انبیاء و اولیاء و مردان مبارز راه‏ حق است " .


(قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، شهید مطهری، ص68-61)