مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

آموزشی - فرهنگی - قرآنی
مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

۴۵ مطلب با موضوع «دسته بندی نشده» ثبت شده است

۳۰
دی

۲۵
شهریور

                                                                                

بخشی از گفتگوی میرمَهنا با همسرش سلیمه در کتاب بر جاده های آبی سرخ :

نادر ابراهیمی نویسنده کتاب از زبان سلیمه و میرمهنا مطالبی را می نویسد که بسیار زیبا و قابل تأمل است. سلیمه مانند شاید بسیاری از همسرانِ مردان مبارز، از شوهرش شکایت دارد که چون سرگرم مبارزه ای و در منزل نیستی، در آینده فرزندانت، تو را نمی شناسند و به یاد نمی آورند و راه تو را نیز ادامه نخواهند داد و ... از این دست گِلایه ها ...

سلیمه می گوید:

«امیرمهنا بدان! فرزندان تو همانقدر که مهر پدری را حس کنند، درست همانقدر هم مهرِ به خاک، به خشکی، و به دریا را حس خواند کرد و مهرِ فرزند به پدر و مادر را. آن ها خشونتِ مردی را خواهند شناخت که هرگز – به عنوان پدر- فرصت بوسیدنش را نیافته اند و تمایلش را هم. گاه می آید زخمی، گاه تَن دُرُست؛ اما به هر حال که بیاید، پدر نیست، تا آن روز بزرگ عزا که خبرش را می آورند و حادثه ای در قلب بچه ها رخ می دهد.
می پرسم: پدرتان را به یاد می آورید؟
می گویند: نه ...
می گویم: آیا می دانید که او یک وطن پرست و آزادی خواه بزرگِ با ایمان بود؟
جواب می دهند: نه ...
می گویم: پس آنکس که نمی شناسیدش(اما حق بود که بشناسیدش) شهید شد.
امیرمَهنای دوغابی! به اعتقاد تو این طور خوب است؟»

حال جواب امیرمَهنا را بخوانید که بسیار زیباست؛

«ما پرچم خونینِ حق طلبی مولایمان علی را به دوش می کشیم، بی آنکه او را دیده باشیم. ما سلمان پارسی و بلال حبشی را از اعماق قلبمان می ستاییم – گرچه هرگز ایشان را ندیده ایم. شرط اعتقاد به رهبری، دیدنِ شخص رهبر نیست، بلکه دیدن نتایجِ اعمال اوست؛ شرط پیوستن به یک نهضت، ملاقات با سرانِ آن نهضت نیست، بل برداشتنِ محصول مبارزه ی افراد آن نهضت است. آقای ما حسین، برای این حسین نشده است که ما او را دیده ایم، دستش را بوسیده ایم، در آغوشش گرفته ایم، خاک پایش را سرمه ی چشمانمان کرده ایم، یا او از نقشه هایی که برای رهایی فرزندانش دارد، چیزهایی به ما گفته است ... نه ... ما حسین را دوست داریم به خاطر آن که با نام او، عطر نجابت در فضا پراکنده می شود؛ عطر ایمان، عطر مقاومت در برابر ظلم – از این سو تا آن سوی جهان، از زمین تا ستارگان ...

... این که دست من – دست های من – هرگز به قبای حسین نمی رسد، به خاطرِ او شمشیر می زنم و به هوای وصل او با کرور کرور اجنبی می جنگم، حسین را حسین نگه می دارد. حسین، حسین نشد برای آن که آفتاب حضورش، سرمازدگانِ بی پناه را گرم کند، داغ کند و بسوزد؛ بَل حسین شد به خاطر حضور ازلی اش در ذهن هرکس که می خواهد در راهِ عدالت شمشیر بزند.»


بر جاده های آبی سرخ ، ج 1، ص 314-313 / نادر ابراهیمی/چاپ چهارم تابستان88

۲۵
شهریور

نسل فردایی ها حواسشون جمع باشه ....


جلال آل احمد :

«ملتی که تاریخش را بیگانگان بنویسند همیشه در شناخت خویش سردرگم می ماند.»


میر مهنا یکی از صدها مبارز و قهرمان ملی کشور عزیزمان ایران است که در دوره کریم خان زند زندگی می کرده و با

استعمار هلند و انگلیس و سلطه کمپانی هند شرقی بر جزایر جنوبی ایران و خصوصاً خارگ، مبارزه کرده است. شاید نام او را

هم مانندبسیاری دیگر از انسان های آزاده کشور نشنیده باشیم و یا او را از نگاه بیگانگان و مغرضان به عنوان فردی شرور

شناخته باشیم.

آری تا وقتی که قهرمانان پوچ و افسانه ای و کارتونی و انیمیشنی بر ذهن فرزندان این سرزمین سایه انداخته باشد و پدران و

مادران، پِطرس هلندی را فداکارتر از شهید فهمیده بدانند!!! کسی میرمهناها و شهید نادرمهدوی ها را نخواهد شناخت که

چگونه خواب بیگانگان و مزدوران داخلی را در جای جای این سرزمین، مدت های مدید آشفته ساخته و می سازند.

نسل امروز و فردای میهنمان باید با این قهرمانان آشنا شوند و از آن ها الگو بگیرند تا همواره ایران اسلامی پاینده و سربلند

باقی بماند. انشاءالله

میرمَهنای دُغابی که بود؟  

میر مُهَنّای بندرریگی در زمان پادشاهی کریم خان در بندر کوچکی از توابع بندر گناوه در استان بوشهر بنام بندر ریگ بدنیا آمد او فرزند میر ناصر بندر ریگی بود که در واپسین سال‌های فرمانروایی نادرشاه افشار، حاکم بندر ریگ و رود حلّه و جزیره خارک بود.


                                                               
                                       


میر مهنا دریک اقدام انقلابی و نا باورانه پدرش "میر ناصر دُغابی"را که نوکر عناصر هلندی و انگلیسی بود را به ضرب گلوله می کشد.او حضور بیگانگان را در ایران موجب فقر مردم میدانست لذا برای مبارزه با آنها بود تصمیم می گیرد بر راه های بازرگانی (دریایی، زمینی) فائق آید.

او برای این کار به جمع آوری نفراتی می پردازد و به به مدت 15 سال به عنوان قدرتی بلامنازع و قهرمانی شکست ناپذیر بر خلیج فارس حاکمیت می کند.

اقدامات جنگی میر مهنا آنقدر قدرتمند بود که تمام ناوگانهای نظامی متعلق به دولت هلند و انگلیس و پرتغال از حمله او و غارت اموالشان در خلیج فارس دچار رعب و وحشت شده بودند و به همین دلیل مرتب از دولتهای مرکزیشان طلب نیرو وکمک می کردند.

او در سال ۱۷۶۲ به آن‌ها در خارک هجوم آورد که حمله‌اش دفع گردید. و بار دیگر در سال ۱۷۶۶ به خارگ حمله کرد و ۵۸ هلندی و ملوان بومی را اسیر کرد . در زمان حیات پدرش ،به کمک او به بحرین حمله کرده و اعراب و انگلیسی ها را از آنجا بیرون می کند.

میرمهنا در یورش هایش به کشتی های بیگانگان از قانون " حمله مورچگان به ملخ " استفاده می کرد. عدم اطاعت میر مهنا از کریم خان زند، موجب حمله سپاهیان زندیه به فرماندهی زکی خان برادر وکیل الرعایا به او و افرادش می شود.

میرمهنا بعد از جنگ های متعدد با نیروهای خودی و غیر خودی و تعقیب مداوم زکی خان به ناچار ابتدا بندر خارک را تصرف کرد و بعد از مقاومت زیاد در برابر محاصره نیروهای زکی خان به ناچار به بصره پناه می برد و بر اثر خستگی ،گرسنگی و تشنگی زیاد به مردم پناه می برد، ولی مردم او را می شناسند و تحویل حاکم بصره می دهند. والی بغداد در سال ۱۱۸۲ ق ، میر مهنا را به قتل رساند. کریم خان زند به اعتراض این عمل به بصره لشکر کشید و آنجا را تصرف کرد.

نام میرمهنا با هر لقب و عنوانی که برایش قائل باشیم، در تاریخ مبارزات و دشمن ستیزی های ملت های ایران و سرزمین های حاشیه ی خلیج فارس، حیاتی جاودانه دارد.

هر چند نویسندگان متاثر از کاتبین پیشین، درست یا غلط او را «دزد و راهزن» و فردی « خبیث و نامردمی» لقب داده اند، اما در ذهن و یاد مردم جنوب ایران به گونه ای  دیگر ماندگار شد.

مردم بوشهر ... ده ها سال بعد، درخت سدری به یاد او کاشتند و آن را «کُنار مهنا» نامیدند.

امروزه جزیره‌ای غیرمسکونی در خلیج فارس به نام او جزیره میر مهنا و بندری نیز در جزیره کیش به نام او نامیده شده است.

***
***

پایان کار و مرگ میرمهنا بعد از 15 سال مبارزه که خواب را از چشمان بیگانگان ربوده بود، در سن 34 سالگی در نیمه شب 5 فروردین 1148 هجری شمسی برابر با 24 مارس 1769 میلادی روی داد. اما به نوشته آقای خورشید فقیه در کتاب «بندر ریگ در مبارزه با استعمار» مردم بعد از مرگ میرمهنا شروع به افسانه سرایی و اسطوره پردازی درباره شخصیت او کردند. میرمهنا در باورهای بومی مردم منطقه رسوخ کرد تا آنجا که مردم بوشهر به یاد او درخت سدری کاشتند و آن را کُنار مهنا درخت معجزه گر و شفا دهنده نامیدند.


منابع:

http://lorveir.blogfa.com

http://www.ettehadkhabar.ir/fa


۲۷
ارديبهشت

همان گونه که پیرى و ضعف، زمینه هجوم کسالت و بیمارى‏هاى گوناگون مى‏ گردد، گاهى عیب و یا گناهى زمینه و کلید انواع گناهان مى ‏شود.

مثلاً:

1- حسادت، انسان را به انواع گناهان مانند کارشکنى، تهمت، دروغ و سوء قصدها و...وادار مى ‏کند. امام صادق علیه السلام فرمود:
«
ان الحَسَد یَاکُل الاِیمانَ کَما تَاکُلُ النّار الحَطَب» (بحار، ج‏73 ص‏255)
«
همان گونه که آتش، هیزم را مى ‏بلعد، حسادت ایمان را مى ‏بلعد
انسان حسود به هر تلاشى که رقیب خود را بشکند، دست مى ‏زند.

2-  بخل و حرص، بخل سبب ندادن زکات و خمس و ترک انفاق و مى ‏شود، به علاوه مردم از بخیل ناراحتند و همین موجب بدگویى‏ ها و سوء ظن ‏ها مى ‏گردد؛
امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود:
«
البُخلُ جامِع لِمساوِى العُیُوب وَ هُو زمام یقادُ بِه اِلى کلّ سوء» (نهج البلاغه، حکمت 370)
«
بخل، جامع و گرد آورنده همه‏ بدى ‏ها است، و افسارى است که همه‏ بدى‏ ها را بسوى خود مى ‏کشاند
حرص نیز سبب گناهانى مانند: کم فروشى، احتکار، گران فروشى، رشوه خوارى، تملق و انواع بى تقوایى‏ ها مى ‏شود.

3- دروغ، انسان با دروغ گناهان خود را توجیه مى‏ کند و زیر پوشش توجیه‏ هاى دروغین، صدها گناه دیگر بروز مى ‏کند، امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود:
«
جُعِلَت الخَبائِثُ کُلّها فى بَیتٍ و جُعِلَ مِفتاحُها الکذب» (بحار، ج‏72 ص‏262)
«
تمام زشتى‏ ها در اتاقى قرار داده شده، و کلید آن، دروغ است»

4- خشم و بداخلاقى، عیبى است که سبب فحش، غیبت، دشمن تراشى و انواع زشتى‏ ها مى ‏شود، امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود:
«
الغضب مفتاح کل شر» (کافى، ج‏2 ص‏303)
«
خشمِ (بى‏کنترل) کلید هر بدى است
عیوب و گناهان دیگرى نیز وجود دارند که زمینه‏ ساز گناهان دیگر مى‏ شوند، مانند: بدگمانى، حرام خوارى، شراب خورى، ستیزه‏ جویى، ترس، تکبر و....که براى رعایت اختصار از شرح بیشتر خوددارى شد.

کتاب گناه شناسی/ حجه الاسلام قرائتی

۰۱
دی
بسم الله الرحمن الرحیم

سئوال های کتاب باز خدا در زندگی انسان

1-     وحدت شخصییت چیست؟ شرک در فکر و روح نیست؟چرا فقط انسانی که دارای وحدت شخصیت است سالم است؟ جامعه بیمار و سالم چگونه جامعه ای است؟ جامعه کنونی کشور را بر این اساس ارزیابی نمایید

2-    بین برده ای که اربابان متفرق و بدخودارد با یک فردی که تشتت فکری، روحی و رفتاری دارد مقایسه نموده و بنویسید یک انسانی که از حیث روان شناسی مشرک و دارای فرماندهان متشتت فکری و روحی است، چه احوالی پیدا می کند مانند اضطراب، دروغگویی، افسردگی و...

3-    چگونه آزادی انسان و آزادی بندگی از توحید سرچشمه می گیرد؟ رابطه توحید با آزادی و هدف زندگی را تشریح نمایید

4-    رابطه نظام فکری را با نظام هستی تبیین نمایید. اهمیت هدف ایجاد نظام فکری در طرح بینش مطهر را بر این  اساس تبیین نمایید.

5-    انقلاب فرهنگی یعنی چی؟ نقطه آغازین انقلاب در اسلام را بر اساس مثل قرانی شجره طیبه بیان نمایید. آیا جامعه فکر را می سازد یا فکر جامعه را ؟ کار فرهنگی را باید از کجا شروع کرد؟

6-    چرا جامعه باید در انقلاب فرهنگی استمرار داشته باشد و دائما در حال انقلاب فرهنگی بود

7-    مبادی اندیشه های خطا که جزو اندیشه های بی ریشه محسوب می شود را توضیح دهید

8-     بر اساس  ریشه و دو رکن شخصیت انسان، انسان کامل قرانی چگونه انسانی است؟ انسان چگونه می تواند اراده اش را تقویت نماید


نویسنده: بینش مطهر - ۱۳٩٢/٩/۸

۰۱
دی

خاطره :

استادان دانشکده وقتی جلسه ای داشتند و یا ورقه های امتحانی را تصحیح می کردند تا سه بعد از ظهر در اتاق شورای دانشگاه می ماندند و از سوی دانشکده برای انها ناهار و نوشابه و میوه می آوردند. اما استاد مطهری وقتی ظهر می شد به اتاق خودشان تشریف می بردند همیشه مقید بودند اول نماز بخوانند سپس ناهار مختصری که معمولا نان و پنیر و یا نان و انگور بود و از منزل همراه می آوردند، صرف کنند
استادان و مسئولان دانشکده اصرار می کردند که استاد مطهری به اتاق شورا بروند و از ناهار دانشکده که مثلا چلوکباب برگ و غیره بود صرف کنند، اما استاد قبول نمی کردند و عذر می آوردند که:
غذای من مخصوص است و غذای دانشکده با من سازگار نیست
اما اظهار نمی کردند که چرا از غذای استادان نمی خورند. من علتش را می دانستم. استاد گاهی می گفتند:

«این ناهارها حق خدمتگذاران است و از بیت المال است. استادان حقوق خوبی دارند. خودشان بروند از بازار بخرند و بخورند. این غذا حق ضعفاست»

به روایت آقای غلامحسین وحیدی- کتاب پاره ای از خورشید صفحه ۵۰۶

http://bineshemotahar.ir

۱۸
شهریور
آشنایی با قرآن جلد 2/ پاورپوینت

دریافت

حجم: 1004 کیلوبایت

منبع: سایت نسیم مطهر


۱۳
بهمن

حفظ هویت اصیل انقلاب (استقلال فرهنگی و زدودن خودباختگی در مقابل غرب)

... نهضت ما توانست موفقیت بسیار بزرگ‏ دیگر کسب بکند و آن از بین بردن خود باختگی ملت ما در برابر غرب - بمعنی اعم آن یعنی بلوک غرب و شرق - بود نهضت ما توانست به مردم بگوید که شما خود یک مکتب و یک فکر مستقل دارید خود می‏ توانید بر روی پای خود بایستید و تنها به خود اتکا داشته باشید .



از نظر علمای جامعه شناسی ، این مطلب ثابت شده که همانطور که فرد دارای روح است ، جامعه هم روح دارد هر جامعه ای دارای فرهنگی است که آن‏ فرهنگ روح جامعه را تشکیل می دهد اگر کسی در نهضتی بتواند بر روی آن روح‏ انگشت بگذارد ، آنرا زنده کند ، خواهد توانست تمام اندام جامعه را یک‏ جا به حرکت در آورد .

مدتهاست که برخورد و تلاقی شرق و غرب به وقوع پیوسته و این امر به خصوص‏ در صد سال اخیر شدت بیشتری پیدا کرده است مردم مشرق زمین بطور کلی و مسلمانان بخصوص ، وقتی خود را در مقابل غربی‏ ها دیدند ، احساس کوچکی و حقارت کردند در کتاب نهضت های اسلامی ، این نکته را نوشته ام که سید احمد خان هندی یا به قول انگلیسی ها ، سِر سید احمد خان ، در ابتدا یکی از سران‏ نهضت اسلامی در هند بود و مردم را علیه امپراطوری انگلیس تحریک می‏ کرد انگلیسی‏ ها او را به انگلستان دعوت کردند سید احمد خان در اروپا وقتی آن‏ تمدن عظیم اوایل قرن بیستم و آن اوضاع با شکوه بریتانیای کبیر را دید ، آن چنان خود را باخت که وقتی برگشت به هند تمام افکارش عوض شد از آن‏ به بعد به مردم می‏ گفت ما راهی نداریم الا اینکه تحت قیمومت انگلستان در آئیم و این درست همانند فکری بود که تقی ‏زاده ما پیدا کرد تقی‏ زاده می‏ گفت ایرانی اگر بخواهد به سعادت برسد باید از فرق سر تا نوک‏ پا فرنگی بشود در نقطه مقابل اینها سیدجمال الدین اسدآبادی قرار داشت‏ سید با اینکه در صد سال پیش و در اوج انحطاط مسلمانان زندگی می‏ کرد وقتی‏ که به غرب رفت ، آنجا باین فکر افتاد که باید ملل مشرق زمین را بیدار کرد باید به آن ها شخصیت داد و باید غرب را در مقابل آنها تحقیر کرد خود سید جمال به این کار همت گماشت او در مجله عروه الوثقی که در پاریس‏ منتشر می‏ کرد داستان مسجد مهمان کش را آورده که داستان بسیار زیبائی است.

داستان مسجد مهمان کش

خلاصه داستان مسجد مهمان کش که در مثنوی آمده از این قرار است : می‏ دانیم که در قدیم مهمان خانه ها و هتل‏ و از این قبیل اماکن نبوده و اگر کسی وارد محلی می ‏شد و دوست و آشنایی‏ نداشت ، معمولا به مسجد می رفت و در آنجا مسکن می گزید مسجد مهمان کش از این جهت معروف شده بود که هر کسی شب آنجا می‏ خوابید صبح ، جنازه اش را
بیرون می آوردند و کسی هم نمی‏ دانست علت چیست روزی شخص غریبی به این‏ شهر آمد و چون جائی نداشت ، رفت که در مسجد بخوابد مردم نصیحتش کردند که : به این مسجد نرو ، هر کس که شب در این مسجد می‏ خوابد ، زنده‏ نمی ماند مرد غریب که آدم شجاع و دلیری بود ، گفت من از زندگی بیزارم و از مرگ هم نمی‏ ترسم و می‏ روم ، ببینم چه می ‏شود به هر حال مرد شب را در مسجد می خوابد ، نیمه های شب صداهای هولناک و مهیبی از اطراف مسجد بلند شد ، صداهای مهیبی که زهره هر شیر را می‏ ترکاند مرد با شنیدن صدا از جا بلند شد و فریاد کشید : هر که هستی بیا جلو ، من از مرگ نمی‏ ترسم ، من از این زندگی بیزارم ، بیا هر کاری دلت میخواهد بکن با فریاد مرد ، ناگهان‏ صدای سهمناکی بلند شد و دیوارهای مسجد فرو ریخت و گنج های مسجد پدیدار شد.


سید جمال

 

سید جمال در پایان مقدمه خود می نویسد :
بریتانیای کبیر چنین پرستشگاه بزرگی است که گمراهان چون از تاریکی‏ سیاسی بترسند بدرون آن پناه می ‏برند و آنگاه اوهام هراس انگیز ایشان را از پای در می اورد می‏ ترسم روزی مردی که از زندگی نومید شده ، ولی همت‏ استوار دارد بدرون این پرستشگاه برود و یکباره در آن فریاد نومیدی برآورد ، پس دیوارها بشکافد و طلسم اعظم بشکند.
خود سید جمال چنین کاری کرد در زمانی که فکر مبارزه با انگلستان در دماغ احدی خطور نمی‏ کرد ، این مرد فریاد مبارزه با سیاست‏ استعمارگری انگلستان را بلند کرد ، و برای اولین بار این حالت خود باختگی را از مردم گرفت ، و برای اولین بار روی خود اسلامی امت مسلمان‏ تکیه کرد سید جمال برای تمام ملت های اسلامی یک منش و یک هویت یگانه‏ قائل بود اما آنرا یک من پایمال شده ، یک من تحقیر شده منی که شرافت‏ خود ، کرامت و تاریخ خود را فراموش کرده ، می‏ دانست و معتقد بود که‏ باید این من را به یاد خود آورد به این دلیل بود که سید به تاریخ صدر اسلام ، به تمدن و فرهنگ اسلام تکیه می‏ کرد و از این طریق خود این امت را بیادش می آورد ، و به ملل مسلمان روحیه می‏ داد. البته روشن است که این‏ حرفها به دلیل آماده نبودن شرایط ، در آن زمان نمی توانست تاثیر زیادی‏ داشته باشد ، اما به هر حال سید بذر تحولات و قیام های بعدی را کاشت و ما اکنون ثمره و نتیجه آن مجاهدت ها را برأی العین مشاهده می‏ کنیم.

آن طور که‏ اوضاع سیاسی جهان نشان میدهد الان در تمام کشورهای اسلامی ، نهضت های‏ اسلامی بر اساس جستجوی هویت اسلامی پا گرفته است حتی در کشورهائی که کمتر اسمی از آنها در وسائل ارتباط جمعی مطرح می‏ شود ، چنین نهضت هائی شروع به‏ رشد کرده اند همه این نهضت ها آن طور که از قرائن برمی آید ، ماهیتی اسلامی‏ دارند ، یعنی بر اساس طرد همه ارزش های غیر اسلامی و تکیه بر ارزش های‏ مستقل اسلامی ، استوارند .
در مورد انقلاب خودمان اگر این نظریه درست باشد که ماهیتی اسلامی دارد یعنی انقلابی است که در همه جهات مادی و معنوی سیاسی و عقیدتی ، روح و هویتی اسلامی دارد ، در آن صورت تداوم آن و به ثمر رسیدنش نیز بر همین مبنا و اساس امکان پذیر خواهد بود باین ترتیب وظیفه هر یک از ما عبارت خواهد بود از کوشش در جهت حفظ هویت اصیل انقلاب یعنی انقلاب ما از این پس نیز باید اسلامی‏ باشد نه مشترک و مؤتلف باید اسلامی باشد نه صرفا ضد طبقاتی ، باید اسلامی‏ باشد ، نه آزادیخواهانه محض و بالاخره باید اسلامی باشد و نه فقط روحانی و معنوی و یا تنها سیاسی.

(آینده انقلاب اسلامی ، ص73-71)

۱۶
خرداد

مقدمه

مهم ترین پشتوانه ی هر انقلاب سیاسی – اجتماعی و عامل تداوم انقلاب و اینکه ازاهداف مقدس خود منحرف نشود، فرهنگ و ارزش های فرهنگی انقلاب است. حال با گذشت بیش از سی سال از انقلاب اسلامی در ایران، در کنار فعالیت های ارزشمند فرهنگی که تاکنون انجام شده است، نقایص و کوتاهی های متعددی نیز در این زمینه به چشم می خورد که نمی توان آن ها را نادیده گرفت. چرا که کم کاری در زمینه ی تغذیه ی فکری و فرهنگی جامعه نتایج و آثاری جبران ناپذیر به دنبال خواهد داشت.

قدرت های سلطه طلب و آنان که مخالف آزادی فکر و آزادمنشی انسان ها هستند، آنان که اسلام ناب محمدی را مانعی بزرگ در راه استعمار و استثمار فکری و فرهنگی جوامع می دانند، متأسفانه بیش از ما بیدار و هوشیارند و با استفاده از تمام نیروهای خود (زر، زور، تزویر) و خلق روش های متنوع تلاش می کنند تا افکار مردم جامعه ، خاصه فکر نوجوانان و جوانان را از آرمان های مقدس انقلاب منحرف کرده و به خدمت خود درآورند. متأسفانه نتیجه غفلت ها را هم اکنون در جامعه امروز مشاهده می کنیم: تجمل گرایی، مصرف زدگی، مدپرستی، بروز ناهنجاری های ظاهری و خلاف عرف و شرع در پوشش خانم ها و آقایان، گرایش به فرقه های انحرافی و عرفان های کاذب، عدم واکنش به آنچه از زبان دشمن آشکار دین و مذهب در فضای مجازی و ماهواره ای می شنوند و گاه پذیرفتن آن ها ، دهن کجی به ارزش های اسلامی به شکل های مختلف از سوی برخی هنرمندنماها ، سعی در به فراموشی سپردن آن همه رشادت و ایثار مردان و زنان مؤمن و غیرتمند در هشت سال دفاع مقدس، تبلیغ رفاه طلبی ، خودباختگی در برابر غرب و ... نمونه هایی از بی توجهی های ما در حفظ فرهنگ و ارزش های اسلامی – ایرانی است.

و این ندای رهبر بیدار ماست که همواره بر تقویت و حفظ فرهنگ اسلامی - ایرانی تأکید می کند چنان چه در نامگذاری سال جاری نیز فرهنگ را بر اقتصاد مقدم دانسته اند.

آری زنگ های خطر مدتهاست به صدا درآمده اند اما گویی گوش های ما نسبت به آن ها حساسیت خود را از دست داده و دیگر نمی شنویم یا نمی خواهیم بشنویم.

قشر فرهنگی به عنوان طلایه داران علم و فرهنگ و با در اختیار داشتن نیروی عظیم نوجوان و جوان در صف اول مبارزه با ضد ارزش هاست.

آیا این گروه به وظیفه ی مهم خود واقف هستند؟

در کدام جبهه می جنگند؟

نکند خواسته یا ناخواسته با دشمن همراه باشند؟

آسیب شناسی فرهنگی انقلاب اسلامی از منظر شهید مطهری

استاد شهید در همان اوایل انقلاب اسلامی توجه خاصی به مسئله ی فرهنگ و انقلاب فرهنگی داشته است.و برخی عوامل انحراف از ارزش های فرهنگی را چنین بیان می فرمایند:

- عدم استقلال فرهنگی

« هر نهضت اجتماعی باید پشتوانه ای از نهضت فکری و فرهنگی داشته باشد وگرنه در دام جریان هایی قرار می گیرد که از سرمایه های فرهنگی برخوردارند و لذا جذب آن ها می شود و تغییر مسیر می دهد، و از طرف دیگر هر نهضت فرهنگی اسلامی که بخواهد پشتوانه ی نهضت اجتماعی ما واقع شود، باید از متن فرهنگ کهن ما نشأت یابد و تغذیه گردد و نه از فرهنگ های دیگر. این[طور نباشد]که ما از فرهنگ های دیگر مثلاً از فرهنگ مارکسیستی یا اگزیستانسیالیستی و امثال این ها قسمت هایی را التقاط کنیم و روکشی از اسلام بر روی آن ها بکشیم که نهضت ما را در فلسفه ی اقتصادی ، فلسفه دین و فلسفه ی الهی خود را که از متن تعلیمات اسلام الهام می گیرد، تدوین کنیم و در اختیار افراد خودمان قرار دهیم .... آینده ی انقلاب ما در صورتی تضمین خواهد شد که عدالت و آزادی را حفظ کنیم، استقلال سیاسی ، اقتصادی و از همه مهم تر استقلال فکری و استقلال مکتبی خودمان را محفوظ نگه داریم.



ما اگر مکتب مستقل خودمان را ارایه نکنیم حتی با این که رژیم را ساقط کرده ایم و حتی با این فرض که استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی به دست آوریم، اگر به استقلال فرهنگی دست نیابیم ما شکست خواهیم خورد و نخواهیم توانست انقلاب را به ثمر برسانیم.»

(انقلاب اسلامی ، ص 125 و 61)

- نابسامانی وضع انتشارات

استاد شهید با درک چنین ضرورتی نسبت به مسایل فرهنگی ، به وضع نامطلوب فرهنگی اشاره می کنند و از اوضاع نابسامان انتشارات در کشور به عنوان یکی از عناصر مهم فرهنگ گلایه کرده و بر برنامه ریزی و هماهنگی و کنترل هرچه بیش تر مسایل فرهنگی جامعه ، اصرار می کنند.

«انتشارات مذهبی ما از نظر نظم ، وضع نامطلوبی دارد . بگذریم از آثار و نوشته‏ هائی که اساسا مضر و مایه بی آبروئی است ، آثار و نوشته‏ های مفید و سودمند ما نیز با برآورد قبلی نیست ، یعنی بر اساس محاسبه احتیاجات و درجه بندی ضرورتها صورت نگرفته است ، هر کسی به سلیقه خود آنچه را مفید می‏داند می ‏نویسد و منتشر می‏ کند ، بسی مسائل ضروری و لازم که یک کتاب هم در باره آنها نوشته‏ نشده است و بسی موضوعات که بیش از حد لازم کتابهائی در باره آنها نوشته شده است و هی پشت سر هم نوشته می‏ شود




از این نظر ، مانند کشوری هستیم که اقتصادش پایه اجتماعی ندارد ، هرکسی به سلیقه خود هر چه می‏ خواهد تولید می‏ کند و یا از خارج وارد می ‏نماید ، بدون آنکه یک نیروی حسابگر ، آنها را رهبری کند و میزان تولید کالا یا وارد کردن کالا را بر طبق احتیاجات ضروری کشور ، تحت کنترل در آورد . به‏ عبارت دیگر همه چیز به دست " تصادف " سپرده شده است . بدیهی است‏ که در چنین وضعی برخی کالاها بیش از حد لزوم و تقاضا عرضه می‏ شود و بی‏ مصرف می‏ ماند و برخی کالاها به هیچ وجه در بازار یافت نمی‏ شود .
اینکه راه علاج چیست ؟ ساده است . هسته اولی این کار اصلاحی را همکاری‏ و هم فکری گروهی از اهل تألیف و تصنیف و مطالعه می‏ تواند به وجود آورد . ولی متأسفانه غالبا ما آنچنان شیفته و عاشق سلیقه خود هستیم که هر کدام‏ فکر می‏ کنیم تنها راه صحیح همان است که خود ما یافته ‏ایم . من گاهی به‏ برخی از اهل تألیف ، این پیشنهاد را عرضه کرده‏ ام ، اما آنها به جای‏ استقبال ، رنجیده و این را نوعی تخطئه سلیقه خود تلقی کرده ‏اند . »

(عدل الهی ، ص 15)

-درک ضرورت جامعه و تألیف و ترجمه براساس نیازها

شهید مطهری یکی از عوامل نابسامانی تغذیه فکری جامعه را تألیف و ترجمه کتب بر اساس سلیقه های شخصی می دانند نه براساس ضرورت و نیاز جامعه و چنین می گویند: « این بنده از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته ، مقاله یا
کتاب نوشته‏ ام ، تنها چیزی که در همه نوشته‏ هایم آن را هدف قرار داده‏ ام‏ حل مشکلات و پاسخگوئی به سؤالاتی است که در زمینه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است . نوشته‏ های این بنده ، برخی فلسفی ، برخی اجتماعی ، برخی اخلاقی ، برخی‏ فقهی و برخی تاریخی است . با اینکه موضوعات این نوشته‏ ها کاملا با یکدیگر مغایر است ، هدف کلی از همه اینها یک چیز بوده و بس .

... این بنده هرگز مدعی نیست که موضوعاتی که خودش انتخاب کرده و درباره‏ آنها قلم فرسائی کرده است لازم ترین موضوعات بوده است ، تنها چیزی که‏ ادعا دارد این است که به حسب تشخیص خودش از این اصل ، تجاوز نکرده که‏ تا حدی که برایش مقدور است در مسائل اسلامی " عقده گشائی " کند و حتی‏ الامکان حقایق اسلامی را آنچنانکه هست ارائه دهد ، فرضا نمی ‏تواند جلوی‏ انحرافات عملی را بگیرد ، باری حتی الامکان با انحرافات فکری مبارزه‏ نماید و مخصوصا مسائلی را که دستاویز مخالفان اسلام است روشن کند ، و در این جهت " الا هم فالاهم " را لا اقل به تشخیص خود - رعایت کرده است . »

(عدل الهی ، ص 15)

 هشدار به اندیشمندان جامعه

و به همین جهت استاد شهید راه حل مشکلات انتشارات و تغذیه ی فکری و فرهنگی جامعه که عامل تداوم فرهنگ انقلاب اسلامی ماست را نشان داده و به علما و اندیشمندان هشدار می دهند:

« من به عنوان یک فرد مسئول به مسئولیت الهی ، به رهبران عظیم الشأن‏ نهضت اسلامی که برای همه‏ شان احترام فراوان قائلم ، هشدار می‏ دهم و بین خود و خدای متعال اتمام حجت می‏ کنم که نفوذ و نشر اندیشه‏ های بیگانه به نام‏ اندیشه اسلامی و با مارک اسلامی اعم از آنکه از روی سوء نیت و یا عدم سوء نیت صورت گیرد ، خطری است که کیان اسلام را تهدید می‏ کند .
راه مبارزه این خطر تحریم و منع نیست . مگر می‏ شود تشنگانی را که برای‏ جرعه‏ ای آب له‏ له می‏ زنند از نوشیدن آب موجود به عذر اینکه آلوده است منع‏ کرد ؟ !
این ما هستیم که مسئولیم . ما به قدر کافی در زمینه‏ های مختلف اسلامی‏ کتاب به زبان روز عرضه نکرده‏ ایم . اگر ما به قدر کافی آب زلال و گوارا عرضه کرده بودیم ، به سراغ آبهای آلوده نمی ‏رفتند .

راه مبارزه ، عرضه داشتن صحیح این مکتب در همه زمینه ها با زبان روز است .»

(نهضت های اسلامی در صدساله اخیر، ص 89و90)


چشم انداز و نتیجه گیری

آری استاد شهید که روحش شاد و یادش گرامی باد، در آن زمان – بیش از سی سال پیش – مسائلی را مطرح کرده اند که متأسفانه هنوز لاینحل مانده و بیش از پیش خودنمایی می کند.

لذا امروز نیز مانند همیشه نیاز داریم تا یک نظام فکری داشته باشیم و عقیده ای محکم که نفوذ بیگانه در آن به راحتی ممکن نباشد. آثار شهید مطهری این امر را ممکن می سازد. کنکاش و مطالعه در آثار شهید به دانسته های مذهبی ما نظم بخشیده و آن را در ذهن و عمل ما نهادینه می کند. به طوری که با شنیدن شبهات و یا برخورد با رفتارهای شبه ناک و هنگام هجوم فتنه ها ، راه را از چاه باز شناسیم.

زیرا شهید مطهری :

1-      1- تبیین صحیحی از اسلام ارایه دادند.

2-      2- افکار انحرافی درون جامعه را نقد کردند.مثل نقد مارکسیسم

3-      3- تفکر شهید هیچگاه از قرآن و سنت منحرف نشد و تحت لوای قرآن و سنت با روش استدلالی و مطالعه ی متفکرانه با دو گروه درافتادند: 1- قشریون ، که فقط به ظواهر اسلامی اکتفا می کردند مانند خوارج در صدر اسلام. 2- کسانی که تفسیر به رأی می کردند و به این طریق دین را با افکار خودشان سازگار می کردند.مثل روشنفکران غربزده

4-      4- روش مخصوص دین شناسی شهید مطهری که ریشه ی تمام مباحث اسلام را توحید می داند و بر اساس همان ریشه مسائل را توضیح می دهد، موجب می شود که هیچ انحرافی در نظراتشان پدید نیاید.

5-      5- ایشان به علت داشتن تسلط جامع و کافی بر مباحث دقیق و فنی، آن ها را به زبان ساده و روان بیان نموده به طوری که همه افراد با توجه به سطح سوادشان می توانند از آن استفاده کنند.

6-      6- نتیجه این که : ایشان برداشت صحیح از دین و روش صحیح دین شناسی را ارایه نمودند.

و این که آثار شهید مطهری :

1-      1- خالق یک نظام منسجم فکری و ارایه دهنده ی چارچوب مشخصی از اندیشه ی اسلامی است.

2-2-2-بر اساس نیازها و مقتضیات زمان ارایه شده، بنابراین به روز، کارآمد و کاربردی است.

3-      3- ثابت نموده است که تفکر عقلانی با تعبد وحیانی نه تنها منافاتی ندارد بلکه مکمل یکدیگرند و در پی تربیت متعبدان عاقل و عاقلان متعبد است.

4-      4- شجاعت و استقلال فکری در عین علم و ایمان در آثار ایشان تجلی پیدا کرده است.

5-     5- بنا بر گفته ی امام خامنه ای : «علامه شهید مطهری پایه گذار فکری نظام جمهوری اسلامی ایران است. خط فکری استاد مطهری، خط حساسیت در مقابل حرکات نفوذی در داخل اندیشه های اصیل اسلامی است. خطی که می تواند انقلاب را از نظر فکری حفظ کند، همان خط مطهری است.»

6-      6- در مورد هیچ مجموعه آثاری، مانند آثار شهید مطهری، از جانب بزرگان دین و معتمدان علمی و دینی، این مقدار سفارش و توصیه نشده است. امام خمینی(ره) در میان آثار همه ی بزرگان درباره ی آثار علمی شهید مطهری می فرمایند : « من کس دیگری را سراغ ندارم که بگویم بی استثنا آثارش خوب است، انسان ساز است.» (صحیفه امام، ج 16، ص 242)  در ادامه راه امام، رهبر معظم انقلاب می فرمایند: « تنها کسی که هم از لحاظ کمیت و هم از لحاظ کیفیت، خوب ترین فرآورده ها را تقدیم محیط اندیشه ی اسلامی کرده ، آقای مطهری است.» « الآن هم واقعاً بدیل و عدیلی برای مجموعه کتاب های شهید مطهری نداریم و با این که کارهای خوبی هم شده، بلاشک از لحاظ اهمیت و تأثیرگذاری و جذابیت و اتقان، هنوز هم در بالاترین سطح قرار دارد.»

7-     7- ترویج و فراگیری آثار شهید باعث صیانت جامعه از سقوط و تباهی است.

شهید مطهری معتقد بودند که دو عامل مهم که موجب سقوط جامعه اسلامی است، عبارتند از: نفاق خواص و جهل عوام . مشکلات عمده ی پیامبر اسلام ، جریان سقیفه، گرفتاری های حضرت علی علیه السلام، حادثه کربلا و ... همه محصول این دو عامل است. لذا هرگاه منافقان زیرک بتوانند بر مَرکب جهل عوام سوار شوند، کمر جامعه ی اسلامی را شکسته اند.

در حال حاضر اگر اندیشه ی والا و مطهر شهید مطهری در جامعه ی اسلامی گسترش یابد، هم حیله و نفاق خواص شناخته می شود و هم همه ی مردم راه تکامل را می شناسند و در امواج و تلاطم فتنه ها ، گرفتار و سرگردان نخواهند شد و سربلند بیرون خواهند آمد. انشاءالله

۱۴
خرداد

یکی از ارکان انقلاب روحی مردم ایران به گفته ی شهید مطهری «احساس شخصیت» است که در مقابل آن «خودباختگی» وجود دارد و بزرگ ترین هدیه ای که یک رهبر به ملت خود می تواند بدهد ،امام خمینی به ملت ما بخشید و آن احساس شخصیت و نجات از خودباختگی بود.



خودباختگی

استاد در این باره می گوید: «خود باختگی یعنی تزلزل شخصیت ، بی ایمانی به خود ، گم کردن خود ، از دست دادن حس احترام به ذات ، بی اعتمادی و بی اعتقادی به فرهنگ خود و استعداد و شایستگی خود ، و در مقابل به خود آمدگی یعنی بازگشت به ایمان‏ خود ، بیدار کردن حس احترام به خود و تاریخ و شناسنامه و نسب تاریخی‏ خود . »

«...اصل خودباختگی یک تعبیر قرآنی است:خسران نفس، خود را باختن. خودباختگی حالتی است روحی در انسان که تمام قوا و نیروها و استعدادهایی که دارد وضعی پیدا می کند که گویی چیزی ندارد.اگر یک بیمار در بیماری خود خودش را ببازد، معتقد شود که مرضش خیلی خطرناک است و دیگر معالجات برای او سودی ندارد، ولو آن بیماری بیماری مهلکی نباشد، این بیمار بعید است خوب شود، چون خودش معتقد شده که من خوب نمی شوم، من می میرم.... به هر نسبت که معتقد باشد که می میرد احتمال شفا در او ضعیف تر است.برعکس اگر بیماری معتقد شود که بیماری من چیزی نیست و ... ایمان داشته باشد که من خوب می شوم، این یک مدد فوق العاده به خوب شدن اوست.

اختصاص به بیماری ندارد. یک پهلوان وقتی که با رقیب خودش روبه رو می شود اگر از اول خودش را ببازد، ... دیگر از نیروی خودش نمی تواند استفاده کند.... چه جمله ی عالیی دارد امیرالمؤمنین!می فرماید: من در میدان جنگ با هر کسی روبه رو شدم خودش در مغلوب شدن خودش به من کمک کرد، یعنی نیرویش را از دست داد، چون علی را همه شناخته بودند که علی هیچ وقت با هیچ کس روبه رو نشده است که شکست بخورد.

در هر موردی چنین است. یک دانش آموز یا دانشجو اگر معتقد باشد من چیزی نمی شوم ( ما که چیزی نخواهیم شد ) او دیگر چیزی نخواهد شد. اما اگر معتقد باشد که من چیزی خواهم شد، من چنین و چنان خواهم شد، هر چه که اعتمادش به خودش بیش تر باشد احتمال ترقی در او بیش تر است.»

(آینده انقلاب اسلامی، ص135-134)

حالت استسباع 

«فلاسفه و حکما اصطلاحی دارند به نام استسباع که به فارسی آن " شیر گیر " ترجمه کرده‏ اند .
می گویند بعضی از حیوانات کوچک وقتی با حیوانات درنده ‏ای روبرو می شوند - مثلا وقتی خرگوش با شیر مواجه می ‏شود - حالت استسباع پیدا می کنند یعنی‏ اراده فرار از آنها سلب می‏ شود قدرت تصمیم گیری را از دست می دهند خود باخته و مفتون می‏ شوند، فکر این که این خورنده ی من است و اگر من به طرف او نزدیک شوم مرا می بلعد به کلی از ذهن این حیوان می رود، سر جای خودش می ایستد، بلکه خودش به طرف او می آید... این را می گویند خودباختگی ، از دست دادن خود، از دست دادن روحیه و از دست دادن اعتماد و ایمان به خود.

 نقطه مقابل استسباع ، ایمان به خود پیدا کردن است.»


خبرگزاری فارس: نگرشی بر خودباختگی فرهنگی

ایمان و اعتماد به خود

«داستان آن صحابی فقیر را در زمان پیامبر ( ص ) شنیده اید که از شدت فقر نزد آن حضرت رفت تا درخواست کمک کند ، پیامبر در میان جمع سخن می گفت‏، در ضمن صحبت اشاره کرد به اینکه اگر کسی از ما کمک بخواهد به او می دهیم ، ولی هر کس به خدا توکل کند و تلاش شایسته نشان بدهد خدا به او کمک خواهد کرد صحابی فقیر این را که شنید از محضر پیامبر بیرون آمد . روز بعد ، باز گرسنگی فشار آورد و این بار تصمیم گرفت‏ که درخواست خود را با پیامبر در میان بگذارد باز هم مثل روز گذشته‏ پیامبر در میان جمع همان مسئله را مطرح کرد مرد همانجا تصمیم گرفت که هر طوری شده کاری پیدا کند به خانه برگشت و از همسایه ها مقداری طناب و تیشه امانت گرفت و به عزم هیزم کنی به بیابان رفت تا چند روز متوالی‏ این کار را ادامه داد تا اینکه به تدریج درآمدی پیدا کرد و توانست زندگی‏ خود را از سختی و عسرت بیرون بیاورد بعد از مدتی دوباره به سراغ پیامبر رفت و پیامبر به او فرمود : گفتم اگر کسی از ما کمک بخواهد به او میدهیم ، ولی طلب کمک از خدا بهتر است و دیدی که خدا نیز دعوت تو را اجابت کرد و از فقر نجاتت داد پیامبر به این ترتیب توانست او را به‏ یاد نیرو و امکان و استعداد خودش بیاندازد ، و از این طریق او را به‏ حرکت و تلاش وادار کند در مورد جوامع نیز همین وضع برقرار است.»

خودباختگی ملی

«این مطلب در جامعه ها هم هست.گاهی‏ افراد ملتها در مقابل افراد ملل دیگر حالت خودباختگی و استسباع پیدا می کنند .

گاهی یک جامعه جامعه ی دیگر را از روی زرنگی با عواملی که دارد خودباخته می کند. نیرنگ بزرگ استعمار با کشورهای استعمارزده همین است. کوشش می کندکه کشور استعمارزده اعتماد و ایمان به خودش و ایمان به حیثیت خودش را از دست بدهد، به فرهنگ خود، دین، ملیت، کتاب ها، پیشوایان خود ،به تاریخ گذشته ی خود و به هرچه که دارد بی اعتقاد شود. بگوید همه ی آن هیچ و پوچ بوده ، ما که چیزی نیستیم... هر چه هست آن ها هستند.... کاری می کند که این ملت، «بدی» که از ناحیه استعمار بیاید بر «خوبی» که از ناحیه خودش باشد ترجیح می دهد... این معنی خودباختگی ملی است، هر قانونی که از کشور بیگانه بیاید چون از ناحیه آن ها آمده می گوید خوب است.

اگر ملتی خودباخته شد... اگر استعمار روحی و فکری و فرهنگی شد، دیگر به دنبال آن با کمال افتخار استعمار سیاسی و اقتصادی را می پذیرد، یعنی سرمایه های مادی خودش را دودستی به او]ملت استعمارگر[ تقدیم می کند و برای خودش هم افتخار می شمارد. نوکری بیگانه را با کمال افتخار می پذیرد، چرا؟ چون استعمار فکری و فرهنگی شده.     

ملت خود ما در دوران رژیم شاه چنین حالتی را داشت ملتی که به‏ حال استسباع می افتد تمام کرامت های خود را فراموش می کند تا جائی که حتی‏ به نوکری بیگانه و تقدیم کردن ثروتهای خود به او افتخار می کند.

گاهی نیز ملتها ایمان به خود را بدست می آورند ، تاریخ پیروزی ملت ها ، سرشار از این نمونه هاست حماسه پرشور مردم وطن ما ، در این زمینه شاهد بسیار خوبی‏ است ملت ما به همت و درایت امام خمینی توانست ایمان و اعتقاد به خود را دوباره بدست آورد و همین امر ضامن پیروزیش گردید .»

(آینده انقلاب اسلامی ، ص 139-136)

حال آیا این دستاورد انقلاب حفظ شده است؟

باید بگوییم علی رغم تلاش های دشمنان داخلی و خارجی ، جوانان مؤمن و انقلابی ما این خودباختگی را از خود زدوده اند. پیشرفت های علمی ، ورزشی ، نظامی و ... در کشور چنان مشهود است که کسی نمی تواند منکر آن ها شود و باید سعی کنیم این روحیه ی خودباوری و ایمان و اعتماد به خود در مردم ما حفظ شود، هرچند که کوته فکرانی هستند که هنوز حالت استسباع در آن ها وجود دارد و شاید خود نیز متوجه این زبونی و خواری خود نیستند، اما باید روش هایی را به کار برد تا قشر عظیم نوجوان و جوان ما به دام این کوته فکران نیفتند و خودباخته و مستسبع نشوند.

استاد شهید معتقد بودند، اگر شرق اسلامی به خود بیاید و بیدار شود دیگر بمب اتم هم از عهده ی ان ها برنمی آید و غرب از همین می ترسد.


کشف « من ِ» اسلامی از راه آشنایی با تاریخ و ایدئولوژی اسلام

«اما قوی ترین حربه دفاعی این انقلاب و مؤثرترین اسلحه پیشرفت آن ، ایمان ملت به نیروی خویش و بازگشت به ارزشهای اصیل اسلام است. غرب - منظور تمام ابرقدرتها است - از یک چیز وحشت دارد و آن بیداری خلق‏ مسلمان است اگر شرق بیدار شود و خود اسلامی خود را کشف کند ، در آن‏ صورت حتی بمب اتمی هم از پس این نیروی عظیم ، این توده بپا خاسته‏ برنخواهد آمد. راه این بیداری ، آشنائی با تاریخ و فرهنگ و ایدئولوژی‏ خودمان است« .

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد        وآنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود          طلب از گمشدگان لب دریا می کرد

«اقبال لاهوری»

پنج قرن تمدن اسلامی
« در یکی از کنفرانس ها بعد از تمام شدن صحبت ، دانشجوئی پرسید اگر اسلام‏ به عنوان یک ایدئولوژی قادر بود ملت را نجات دهد و تمدنی بوجود آورد ، چرا در طول چهارده قرن ، چنین کاری انجام نداد ؟ در جواب او گفتم به‏ دلیل همین بی خبری من و شما از تاریخ اسلام ، همین که شما و امثال شما نمی دانند که اسلام ، یکی از عظیم ترین تمدنهای تاریخ بشر را در طی پنج قرن‏ بوجود آورده از جمله عوامل عقیم ماندن این فرهنگ است اگر ملت ما با فرهنگ اصیل خود قطع ارتباط نکرده بود ، محال بود این چنین زیر بار سلطه‏ ابرقدرتها برود تمام تلاش کشورهای استعمارگر در بریدن و پاره کردن بندهای‏ وابستگی فرهنگی یک ملت به میراث های فرهنگی خویش است شما شاهد بودید که در جریان به اصطلاح جشن های دو هزار و پانصد ساله ، رژیم چه تلاش‏ گسترده‏ای را برای نفی تمدن اسلامی بکار برد در خصوص این گونه تلاشهای رژیم‏ ذکر موردی که برای خودم پیش آمده ، بی مناسبت نیست .

در سالهای گذشته آن زمان که حسینیه ارشاد به تعطیل کشانده نشده بود ، اتفاق نیفتاد که در هیچ موردی موضوع سخنرانی ها به روزنامه ها داده شود وآنها اعلان را چاپ نکنند جز در دو هفته ‏ای که قرار شد من در مورد کتاب‏ سوزی های مصر و ایران سخنرانی بکنم و تشریح کنم که داستان این کتاب‏ سوزی ها مجعول است روزی که قرار بود سخنرانی انجام شود اعلان آن به‏ روزنامه ها داده شد اما شب که روزنامه ها درآمد ، هیچکدام اعلان را چاپ‏ نکرده بودند وقتی موضوع را پرس و جو کردیم ، گفتند از بالا دستور داده‏ اند در همان زمان ما نتوانستیم در کتاب " خدمات متقابل ایران و اسلام " که‏ در دست چاپ بود جریان کتاب سوزی را بنویسیم زیرا اعلام کرده بودند که‏ اجازه چاپ نخواهند داد رژیم سال ها در میان ما تبلیغ می کرد که اسلام نه‏ تنها تمدنی را پایه گذاری نکرد بلکه تمدن های گذشته را هم نابود کرد.

من به‏ آن برادر دانشجو گفتم که اگر اسلام در طول تاریخ و در بدو ظهور خود هیچ‏ تمدنی ایجاد نکرده بود ، حرف شما صحیح می بود اما ما پنج قرن بر جهان‏ سیادت علمی و فرهنگی داشتیم ، تا آنجا که اروپای امروز خود را مدیون‏ تمدن و فرهنگ اسلامی می داند ... کتاب تمدن اسلام و عرب گوستاولوبون ... کتاب کارنامه اسلام را بخوانید، روی مدارک ثابت می کند که تمدن امروز دنیا و اروپا تا چه حد مدیون تمدن اسلام است! ولی ما از تاریخ خودمان بی خبریم.

من در موضوعاتی که مورد تحقیقم بوده‏ اند برایم‏ مثل روز روشن است که فلسفه‏ های اجتماعی اسلام ، به مراتب مترقی تر از فلسفه‏ های زندگی غربی است اقبال لاهوری ، فلسفه‏ ای دارد به نام فلسفه خودی‏ و منظورش از این فلسفه بازگرداندن ملت‏ های مسلمان به خود اسلامی خودشان‏ است پیروزی نهضت ما در آینده بستگی به ایمان به خود و احیای ارزشهای‏ اصیل اسلامی دارد.

ما چقدر باید از تاریخ خودمان بی خبر باشیم! اسلام پنج قرن(پانصد سال) تمدنی را در سه مرکز بزرگ اندلس، مصر و بغداد و ایران به وجود آورد که مجموع این ها را «تمدن اسلامی» می نامند.

سال هاست که در میان ما تبلیغ می کنند، یک تبلیغ دروغ که اسلام نه تنها تمدنی را پایه گذاری نکرد، تمدن های گذشته – مصر و ایران – را از بین برد. این ها کارهای حساب شده است، می خواهند ملت مسلمان به تاریخ اسلامی خودش بدبین شود.

بازگشت به فرهنگ اصیل اسلامی

 به گمان من‏ وقت آن رسیده که ندای بازگشت به فرهنگ اصیل اسلامی نه تنها در جامعه ما که در سراسر کشورهای اسلامی طنین‏ انداز شود و در آن صورت دور نخواهد بود که صدای شکستن زنجیرهای بندگی و بردگی را بشنویم و شاهد اقتدار دوباره‏ ملل مسلمان باشیم .
مسئله عمده ، بیداری اسلامی مردم ماست روح و هویت اسلامی مردم ما ، بار دیگر درضمن این برخوردها برجسته و مطرح شد در زمان ما به طور کلی در همه‏ کشورهای اسلامی نوعی بیداری و به خود آمدگی اسلامی پیدا شده است ملل‏ مسلمان با سرخوردگی از معیارها و مکتب های شرقی و غربی به جستجوی هویت‏ واقعی و اصیل خود برخاسته‏ اند
مسلمانان یک دوره خود باختگی را پشت سرگذاشته‏ اند و به یک دوره‏ بازیافتگی رسیده ‏اند لهذا جهان سومی در حال تولد است که شرق و غرب را به‏ مقابله برانگیخته است .»

(آینده انقلاب اسلامی ، ص 144-141)