مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

آموزشی - فرهنگی - قرآنی
مؤسسه فرهنگیِ قرآن و عترت راهیان بصیرت

۶۲ مطلب با موضوع «سخن استاد» ثبت شده است

۱۵
مرداد

تلقی نهج البلاغه از عبادت ، تلقی عارفانه است ، بلکه سرچشمه و الهام بخش تلقی‏ های عارفانه از عبادت ها در جهان اسلام ، پس از قرآن مجید و سنت رسول اکرم ، کلمات علی‏ و عبادت های عارفانه علی است .
چنانکه می ‏دانیم ، یکی از وجهه‏ های عالی و دور پرواز ادبیات اسلامی ، چه‏ در عربی و چه در فارسی ، وجهه روابط عابدانه و عاشقانه انسان است با ذات احدیت . اندیشه‏ های نازک و ظریفی به عنوان خطابه ، دعا ، تمثیل ، کنایه ، به صورت نثر و یا نظم در این زمینه به وجود آمده است که راستی تحسین آمیز و اعجاب انگیز است . با مقایسه با اندیشه‏ های ما قبل اسلام در قلمرو کشورهای اسلامی می‏توان‏ فهمید که اسلام چه جهش عظیمی در اندیشه‏ ها در جهت عمق و وسعت و لطف و رقت به وجود آورده است ، اسلام از مردمی که بت یا انسان و یا آتش را می‏ پرستیدند و بر اثر کوتاهی اندیشه مجسمه ‏های ساخته دست خود را معبود خود قرار می ‏دادند و یا خدای لایزال را در حد پدر یک انسان تنزل می‏ دادند و احیانا پدر و پسر را یکی می‏ دانستند و یا رسما اهورامزدا را مجسم‏ می‏ دانستند و مجسمه اش را همه جا نصب می‏ کردند ، مردمی ساخت که مجردترین‏ معانی و رقیق ترین اندیشه‏ ها و لطیف ‏ترین افکار و عالی ترین تصورات را در مغز خود جای دادند . چطور شد که یک مرتبه اندیشه‏ ها عوض شد ، منطق‏ ها تغییر کرد ، افکار اوج‏ گرفت ، احساسات رقت یافت و متعالی شد و ارزشها دگرگون گشت ؟

" سبعه معلقه " و " نهج البلاغه " دو نسل متوالی هستند ، هر دو نسل‏ نمونه فصاحت و بلاغت‏ اند ، اما از نظر محتوی تفاوت از زمین تا آسمان‏ است . در آن یکی هر چه هست وصف اسب است و نیزه و شتر و شبیخون و چشم‏ و ابرو و معاشقه و مدح و هجو افراد ، و در این یکی عالی ترین مفاهیم انسانی .



تفاوت تلقی های مردم از عبادت در نهج البلاغه :

همانا گروهی خدای را به انگیزه پاداش می‏ پرستند ، این عبادت تجارت‏ پیشگان است ، و گروهی او را از ترس می‏ پرستند ، این عبادت برده صفتان‏ است ، و گروهی او را برای آنکه او را سپاسگزاری کرده باشند می‏ پرستند ، این عبادت آزادگان است . (حکمت 237)
فرضا خداوند کیفری برای نافرمانی معین نکرده بود ، سپاسگزاری ایجاب می‏ کرد که‏ فرمانش تمرد نشود . (حکمت 290)
از کلمات آن حضرت است :
من تو را به خاطر بیم از کیفرت و یا به خاطر طمع در بهشتت پرستش‏ نکرده‏ ام ، من تو را بدان جهت پرستش کردم که شایسته پرستش یافتم .

(سیری در نهج البلاغه، ص94-92)

۰۱
تیر

تنگ نظری مذهبی از خصیصه‏ های خوارج است اما امروز آن را باز در جامعه اسلامی می‏ بینیم . این همان است که گفتیم خوارج شعارشان از بین رفته‏ و مرده است اما روح مذهبشان کم و بیش در میان بعضی افراد و طبقات‏ همچنان زنده و باقی است .

بعضی از خشک مغزان را می‏ بینیم که جز خود و عده ‏ای بسیار معدود مانند خود ، همه مردم جهان را با دید کفر و الحاد می‏ نگرند و دائره اسلام و مسلمانی را بسیار محدود خیال می‏ کنند . در فصل پیش گفتیم که خوارج با روح فرهنگ اسلامی آشنا نبودند ولی شجاع‏ بودند . چون جاهل بودند تنگ نظر بودند و چون تنگ نظر بودند زود تکفیر و تفسیق می‏ کردند تا آنجا که اسلام و مسلمانی را منحصر به خود می‏ دانستند و سایر مسلمانان را که اصول عقائد آنها را نمی‏ پذیرفتند کافر می‏ خواندند و چون شجاع بودند غالبا به سراغ صاحبان قدرت می‏ رفتند و به خیال خود آنها را امر به معروف و نهی از منکر می‏ کردند و خود کشته می‏ شدند و گفتیم در دوره‏ های بعد جمود و جهالت و تنسک و مقدس مابی و تنگ نظری آنها برای‏ دیگران باقی ماند اما شجاعت و شهامت و فداکاری از میان رفت .

خوارج بی‏ شهامت ، یعنی مقدس مابان ترسو ، شمشیر پولادین را به کناری گذاشتند و از امر به معروف و نهی از منکر صاحبان قدرت که‏ برایشان خطر ایجاد می‏ کرد صرف نظر کردند و با شمشیر زبان به جان صاحبان‏ فضیلت افتادند . هر صاحب فضیلتی را به نوعی متهم کردند به طوری که در تاریخ اسلام کمتر صاحب فضیلتی را می‏ توان یافت که هدف تیر تهمت این‏ طبقه واقع نشده باشد . یکی را گفتند منکر خدا ، دیگری را گفتند منکر معاد ، سومی را گفتند منکر معراج جسمانی و چهارمی را گفتند صوفی ، پنجمی را چیز دیگر و همین طور ، به طوری که اگر نظر این احمقان را ملاک قرار دهیم‏ هیچ وقت هیچ دانشمند واقعی مسلمان نبوده است .

وقتی که علی تکفیر بشود تکلیف دیگران روشن است . بوعلی سینا ، خواجه نصیر الدین طوسی ، صدرالمتألهین شیرازی ، فیض کاشانی ، سید جمال الدین اسد آبادی ، و اخیرا محمد اقبال پاکستانی از کسانی هستند که از این جام جرعه‏ ای به کامشان‏ ریخته شده است .

بوعلی در همین معنی می‏ گوید :

کفر چو منی گزاف و آسان نبود/ محکمتر از ایمان من ایمان نبود

در دهر یکی چو من و آنهم کافر/ پس در همه دهر یک مسلمان نبود


خواجه نصیرالدین طوسی که از طرف شخصی مسمی به " نظام العلماء " مورد تکفیر واقع شد ، می‏ گوید :


نظام بی‏ نظام ار کافرم خواند/چراغ کذب را نبود فروغی

مسلمان خوانمش ، زیرا که نبود/ دروغی را جوابی جز دروغی


خطر جهالت این گونه افراد و جمعیت ها بیشتر از این ناحیه است که ابزار و آلت دست زیرک ها قرار می‏ گیرند و سد راه مصالح عالیه اسلامی واقع می‏ شوند . همیشه منافقان بی دین ، مقدسان احمق را علیه مصالح اسلامی بر می‏ انگیزند. اینها شمشیری می‏ گردند در دست آنها و تیری در کمان آنها .

چقدر عالی و لطیف ، علی علیه ‏السلام این وضع اینها را بیان می‏ کند . می‏ فرماید :
»

  همانا بدترین مردم هستید . شما تیرهائی هستید در دست شیطان که از وجود پلید شما برای زدن نشانه

خود استفاده می‏ کند و به وسیله شما مردم را در حیرت و تردید و گمراهی می‏ افکند.»

(نهج البلاغه، خطبه125)


(جاذبه و دافعه علی علیه السلام، ص142-141)


خبرگزاری فارس: اعدام بی‌رحمانه هواداران نظام سوریه به دست تروریست‌ها در حلب + فیلم

اعدام بی رحمانه هواداران نظام سوریه در حلب به دست تروریست ها - خبرگزاری فارس

جل الخالق که تاریخ دوباره تکرار شده و این جماعت خشک مغز احمق باز به راه افتاده اند و چه خوب ابزاری هستند در دست شیاطین زمان. جماعتی که نام مسلمان را یدک می کشند و تیشه بر ریشه ی اسلام و مسلمانی می زنند. تکفیری های سوریه و داعش مصداق همان هایی هستند که حضرت علی علیه السلام درباره شان سخن گفته اند.

۲۶
خرداد

از جمله حقایق تاریخی اسلام که موجب اعجاب هر بیننده و محقق انسان‏ شناس و جامعه شناس است ، انقلابی است که اسلام در عرب جاهلی به وجود آورد . روی حساب عادی و با ابزار آموزش ها و پرورش های معمولی اصلاح چنین‏ جامعه‏ ای احتیاج به گذشت زمانی بسیار دارد تا نسل کهنه و مأنوس با رذائل‏ منقرض گردد و از نو نسلی جدید پی ریزی شود اما از اثر جذبه‏ ها و کشش ها نیز نباید غافل بود که گفتیم همچون زبانه‏ های آتش ریشه سوز مفاسد است . غالب یاران رسول خدا به آن حضرت سخت عشق می‏ ورزیدند و با مرکب عشق‏ بود که این همه راه را در زمانی کوتاه پیمودند و در اندک مدتی جامعه‏ خویش را دگرگون ساختند .

عاشقان در سیل تند افتاده اند        بر قضای عشق دل بنهاده اند

      هم چو سنگ آسیا اندر مدار          روز و شب گردان و نالان بی قرار

(جاذبه و دافعه علی علیه السلام، ص82)

۲۶
خرداد

قابل توجه معلمین عزیز که نقش الگویی آن ها تا چه اندازه مؤثر و سرنوشت ساز است.

تأثیر نیروی محبت و ارادت در زایل کردن رذائل‏ اخلاقی از دل از قبیل تأثیر مواد شیمیائی بر روی فلزات است ... اما تأثیر نیروی عقل در اصلاح مفاسد اخلاقی‏ مانند کار کسی است که بخواهد ذرات آهن را از خاک با دست جدا کند ، چقدر رنج و زحمت دارد ؟ اگر یک آهن ربای قوی در دست داشته باشد ممکن‏ است با یک گردش همه آنها را جدا کند . نیروی ارادت و محبت مانند آهن‏ ربا صفات رذیله را جمع می‏کند و دور می‏ ریزد .
حالت مجذوبیت اگر بجا بیفتد از بهترین حالات است و اینست که تصفیه گر و نبوغ بخش است . آری آنانکه این راه را رفته ‏اند ، اصلاح اخلاق را از نیروی محبت می‏ خواهند و به قدرت عشق و ارادت تکیه می‏ کنند .

تجربه نشان داده است که آن‏ اندازه که مصاحبت نیکان و ارادت و محبت آنان در روح مؤثر افتاده است‏ خواندن صدها جلد کتاب اخلاقی مؤثر نبوده است .

گاهی بزرگانی را می‏ بینیم که ارادتمندان آنان حتی در راه رفتن و لباس‏ پوشیدن و برخوردها و ژست سخن از آنان تقلید می‏ کنند . این تقلید اختیاری‏ نیست ، خودبه خود و طبیعی است . نیروی محبت و ارادت است که در تمام‏ ارکان هستی محب اثر می‏ گذارد و در همه حال او را هم رنگ محبوب می‏ سازد .
اینست که هر انسانی باید برای اصلاح خویش دنبال اهل حقیقتی بگردد و به او عشق بورزد تا ]به[ راستی‏ بتواند خویش را اصلاح کند .

(جاذبه و دافعه علی علیه السلام، ص70-69)

۲۶
خرداد

معروف است که یکی از شاگردان بوعلی سینا به استاد می‏ گفت اگر تو با این فهم و هوش خارق العاده مدعی نبوت شوی مردم به تو می‏ گروند و بوعلی‏ سکوت کرد . تا در سفری در فصل زمستان که باهم بودند سحرگاه بوعلی از خواب بیدار شد و شاگرد را بیدار کرد و گفت تشنه‏ ام قدری آب بیاور . شاگرد تعلل کرد و شروع کرد به عذر تراشیدن . هر چه بوعلی اصرار کرد شاگرد
حاضر نشد در آن زمستان سرد بستر گرم را ترک کند . در همین وقت فریاد مؤذن از بالای مأذنه بلند شد که الله اکبر ، اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان محمدا رسول الله . بوعلی فرصت را مناسب دید که جواب شاگرد را بدهد . گفت تو که مدعی بودی اگر من ادعای پیغمبری کنم مردم ایمان خواهند آورد اکنون ببین فرمان حضوری من به تو که سال ها شاگرد من بوده‏ ای و از درس من‏
بهره برده‏ ای آنقدر نفوذ ندارد که لحظه‏ ای بستر گرم را ترک کنی و آبی به‏ من بدهی . اما این مرد مؤذن پس از چهارصد سال فرمان پیغمبر را اطاعت‏ کرده از بستر گرم خارج شده و رفته بر روی این بلندی و به وحدانیت خدا و رسالت او گواهی می‏ دهد . ببین تفاوت ره از کجا است تا به کجا .
آری فیلسوفان شاگرد می سازند نه پیرو ، رهبران اجتماعی پیروان متعصب‏ می ‏سازند نه انسان های مهذب ، اقطاب و مشایخ عرفان ارباب تسلیم می‏ سازند نه مؤمن مجاهد فعال .
در علی هم خاصیت فیلسوف است و هم خاصیت رهبر انقلابی و هم خاصیت‏ پیر طریقت و هم خاصیتی از نوع خاصیت یامبران . مکتب او هم مکتب عقل‏ و اندیشه است و هم مکتب ثوره و انقلاب و هم مکتب تسلیم و انضباط و هم‏ مکتب حسن و زیبائی و جذبه و حرکت .

(جاذبه و دافعه علی علیه السلام، ص 12-11)

۲۶
خرداد

قسمت عمده ‏ای از دوستی ها و رفاقت ها ، و یا دشمنی ها و کینه توزی ها ، همه‏ مظاهری از جذب و دفع انسانی است . این جذب و دفع ها براساس سنخیت و مشابهت و یا ضدیت و منافرت پی ‏ریزی شده است و در حقیقت علت‏ اساسی جذب و دفع را باید در سنخیت و تضاد جستجو کرد . گاهی دو نفر انسان یکدیگر را جذب می‏ کنند و دلشان می‏ خواهد با یکدیگر دوست و رفیق باشند . این رمزی دارد و رمزش جز سنخیت نیست . این دو نفر تا در بینشان مشابهتی نباشد همدیگر را جذب نمی‏ کنند و متمایل به‏ دوستی با یکدیگر نخواهند شد و به طور کلی نزدیکی هر دو موجود دلیل بر یک‏ نحو مشابهت و سنخیتی است در بین آنها .

در مثنوی ، دفتر دوم داستان شیرینی را آورده است :
حکیمی زاغی را دید که با لک لکی طرح دوستی ریخته با هم می‏ نشینند و باهم پرواز می‏ کنند ! دو مرغ از دو نوع . زاغ نه قیافه‏ اش و نه رنگش ، با لک لک شباهتی ندارد . تعجب کرد که زاغ با لک لک چرا ؟ ! نزدیک آنها رفت و دقت کرد دید هر دوتا لنگند .

آن حکیمی گفت دیدم هم تکی

در بیابان زاغ را با لک لکی

در عجب ماندم ، بجستم حالشان

تا چه قدر مشترک یابم نشان

چون شدم نزدیک و من حیران و دنگ

خود بدیدم هر دوان بودند لنگ

 

این یک پائی بودن ، دو نوع حیوان بیگانه را باهم انس داد . انسان ها نیز هیچگاه بدون جهت با یکدیگر رفیق و دوست نمی‏ شوند کما اینکه هیچوقت‏ بدون جهت با یکدیگر دشمن نمی‏ شوند .

( جاذبه و دافعه علی علیه السلام، ص 20-18)

۲۶
خرداد


علاقه به شخص یا شی‏ء وقتی که به اوج شدت برسد ، به طوری که وجود انسان‏ را مسخر کند و حاکم مطلق وجود او گرد عشق نامیده می‏ شود . عشق ، اوج علاقه‏ و احساسات است .
ولی نباید پنداشت که آنچه به این نام خوانده م ی‏شود، یک نوع است . دو نوع کاملا مختلف است . آنچه از آثار نیک گفته شد مربوط به یک نوع آن‏ است و اما نوع دیگر آن کاملا آثار مخرب و مخالف دارد ....

انسان نوعی دیگر احساسات دارد که از لحاظ حقیقت و ماهیت با شهوت‏ مغایر است . بهتر است نام آنرا عاطفه و یا به تعبیر قرآن " مودت " و " رحمت " بگذاریم .

(جاذبه و دافعه علی علیه السلام، ص51)

۲۲
خرداد

فرد باهوش و نکته سنجی از امیرالمومنین علی ( ع ) سوال می‏ کند : العدل افضل ام الجود ؟
آیا عدالت شریف تر و بالاتر است یا بخشندگی ؟
مورد سوال دو خصیصه انسانی است ، بشر همواره از ستم ، گریزان بوده‏ است و همواره احسان و نیکی دیگری را که بدون چش مداشت پاداش انجام‏ می‏ داده مورد تحسین و ستایش قرار داده است . پاسخ پرسش بالا خیلی آسان به نظر می ‏رسد : جود و بخشندگی از عدالت‏ بالاتر است زیرا عدالت رعایت حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آنهاست ، اما جود اینست که‏ آدمی با دست خود حقوق مسلم خود را نثار غیر می ‏کند ، آن که عدالت می‏ کند به حقوق دیگران تجاوز نمی ‏کند و یا حافظ حقوق دیگران است از تجاوز و متجاوزان ، و اما آنکه جود می‏ کند فداکاری می‏ نماید ، و حق مسلم خود را به‏ دیگری تفویض می‏ کند پس جود بالاتر است .
واقعا هم اگر تنها با معیارهای اخلاقی و فردی بسنجیم مطلب از این قرار است ، یعنی جود بیش از عدالت معرف و نشانه کمال نفس و رقاء روح‏ انسان است ، اما . . .
ولی علی ( ع ) برعکس نظر بالا جواب می‏ دهد .




علی ( ع ) به دو دلیل‏ می‏ گوید عدل از جود بالاتر است ،

یکی اینکه :
 
العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها  . یعنی " عدل جریان ها را در مجرای طبیعی خود قرار می‏ دهد . اما جود جریان ها را از مجرای طبیعی خود خارج می‏ سازد " .

زیرا مفهوم عدالت این‏ است که استحقاق های طبیعی و واقعی در نظر گرفته شود و به هر کس مطابق‏ آنچه به حسب کار و استعداد ، لیاقت دارد داده شود ، اجتماع حکم ماشینی‏ را پیدا می‏ کند که هر جزء آن در جای خودش قرار گرفته است . و اما جود درست است که از نظر شخص جود کننده که مایملک مشروع خویش را به دیگری‏ می‏ بخشد فوق‏ال عاده با ارزش است ، اما باید توجه داشت که یک جریان غیر طبیعی است ، مانند بدنی است که عضوی از آن‏ بدن بیمار است و سایر اعضاء موقتا برای اینکه آن عضو را نجات دهند فعالیت خویش را متوجه اصلاح وضع او می‏ کنند . از نظر اجتماعی چه بهتر که‏ اجتماع چنین اعضاء بیماری را نداشته باشد تا توجه اعضاء اجتماع به جای‏ اینکه به طرف اصلاح و کمک به یک عضو خاص معطوف شود ، به سوی تکامل‏ عمومی اجتماع معطوف گردد .
دیگر اینکه :
 
العدل سائس عام و الجود عارض خاص " . عدالت قانونی است عام و مدیر و مدبری است کلی و شامل ، که همه‏ اجتماع را در بر می‏ گیرد و بزرگ راهی است که همه باید از آن بروند ، اما جود و بخشش یک حالت استثنائی و غیر کلی است که نمی ‏شود رویش حساب‏ کرد ، اساسا جود اگر جنبه قانونی و عمومی پیدا کند و کلیت یابد دیگر جود نیست .

علی ( ع ) آنگاه نتیجه گرفت .

 فالعدل اشرفهما و افضلهما  (نهج البلاغه، حکمت437) یعنی پس از میان عدالت وجود ، آنکه اشرف و افضل است عدالت است .
این گونه تفکر درباره انسان و مسائل انسانی نوعی خاص از اندیشه است‏ بر اساس ارزیابی خاصی ، ریشه این ارزیابی اهمیت و اصالت اجتماع است.

 ریشه این ارزیابی اینست که اصول و مبادی اجتماعی بر اصول و مبادی اخلاقی تقدم‏ دارد ، آن یکی اصل است و این یکی فرع ، آن یکی تنه است و این یکی شاخه‏ ، آن یکی رکن است و این یکی زینت و زیور .

(سیری در نهج البلاغه،ص119-117)

۲۲
خرداد

با مقایسه با اندیشه ‏های ما قبل اسلام در قلمرو کشورهای اسلامی می‏ توان‏ فهمید که اسلام چه جهش عظیمی در اندیشه‏ ها در جهت عمق و وسعت و لطف و رقت به وجود آورده است ، اسلام از مردمی که بت یا انسان و یا آتش را می ‏پرستیدند و بر اثر کوتاهی اندیشه مجسمه‏ های ساخته دست خود را معبود خود قرار می‏ دادند و یا خدای لایزال را در حد پدر یک انسان تنزل می‏ دادند و احیانا پدر و پسر را یکی می‏ دانستند و یا رسما اهورامزدا را مجسم‏ می‏ دانستند و مجسمه اش را همه جا نصب می‏ کردند ، مردمی ساخت که مجردترین‏ معانی و رقیق ترین اندیشه‏ ها و لطیف‏ ترین افکار و عالی ترین تصورات را در مغز خود جای دادند.

(سیری در نهج البلاغه، ص92)

اسلام چگونه طرز تفکرها را تغییر داد؟

تعلیمات مقدس اسلام اولین تاثیری که گذاشت روی اندیشه‏ ها و تفکرات‏ گروندگان بود . نه تنها تعلیمات جدیدی در زمینه جهان و انسان و اجتماع‏ آورد بلکه طرز تفکر و نحوه اندیشیدن ها را عوض کرد ، اهمیت این قسمت‏ کمتر از اهمیت قسمت اول نیست .
هر معلمی معلومات تازه‏ ای به شاگردان خود می‏ دهد و هر مکتبی اطلاعات‏ جدیدی در اختیار پیروان خود می‏ گذارد ، اما تنها برخی از معلمان و برخی از مکتب ها است که منطق جدیدی به شاگردان و پیروان خود می‏ دهند و طرز تفکر آنان را تغییر داده نحوه اندیشیدنشان را دگرگون می ‏سازند . این مطلب نیازمند توضیح است . چگونه است که منطق ها عوض می‏ شود ؟ طرز تفکر و نحوه اندیشیدن ها دگرگون می‏ گردد ؟

اسلام که طرز تفکرها را عوض کرد به این معنی است که ارزش ها را بالا و پائین آورد ، ارزش هائی که در حد صفر بود ، مانند تقوا در درجه اعلی قرار داد و بهای فوق ‏العاده سنگین برای آنها تعیین کرد و ارزش های خیلی بالا را از قبیل خون و نژاد و غیر آن را پائین آورده تا سر حد صفر رساند . عدالت یکی از مسائلی است که به وسیله اسلام حیات و زندگی را از سر گرفت و ارزش فوق‏ العاده یافت . اسلام به عدالت ، تنها توصیه نکرد و یا تنها به اجراء آن قناعت نکرد بلکه عمده اینست که ارزش آنرا بالا برد.

(سیری در نهج البلاغه، ص116و115)

۲۲
خرداد

نهج البلاغه در تاریخ فلسفه شرق سهم عظیم دارد صدر المتالهین که‏ اندیشه‏ های حکمت الهی را دگرگون ساخت ، تحت تاثیر عمیق کلمات علی علیه‏ السلام بود ، روش او در مسائل توحید براساس استدلال از ذات به ذات ، و از ذات بر صفات و افعال است و همه اینها مبتنی است بر صرف الوجود بودن واجب ، و آن بر پایه یک سلسله اصول کلی دیگر که در فلسفه عامه او مطرح است ، بنا شده است .


حکمت الهی شرق از برکت معارف اسلام بارور شد و استحکام یافت و بر یک سلسله اصول و مبادی خلل ناپذیر بنا شد ، ولی حکمت الهی غرب از این‏ مزایا محروم ماند . گرایش به فلسفه مادی در غرب علل و موجبات فراوانی‏ دارد ... به عقیده ما علت عمده آن ناتوانی و نارسایی مفاهیم حکمت الهی غرب بود. اگر کسی بخواهد مقایسه ‏ای در زمینه‏ بحث هائی که اشاره شد]الهیات و ماوراءالطبیعه[ به عمل آورد لازم است در اطراف برهان وجودی که از " آنسلم مقدس " تا دکارت و اسپینوزا و لایب نیتس و کانت و غیره به بحث و رد و قبول آن‏ پرداخته‏ اند ، مطالعه کند و آنگاه آنرا با برهان صدیقین صدرالمتالهین که‏ از اندیشه‏ های اسلامی و مخصوصا کلمات علی ( ع ) الهام یافته است مقایسه‏ نماید تا ببیند : " تفاوت ره از کجا است تا به کجا ؟ " .

(سیری در نهج البلاغه،ص 86-85)